شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

رابطه بین قانون و عرف


رابطه بین قانون و عرف
وقتی ما صحیت از حکومت قانون می کنیم٬ لازم است درک درستی از قوانین مدون و قوانین نانوشته (عرف) داشته باشیم. بعنوان مثال اینکه٬ اصلا عرف چیست و تکلیف کارهایی که خلاف عرف بوده ولی غیر قانونی نیستند چه می باشد؟ عرف اصولا ریشه در مذهب و سنتها دارد. مثلا در بعضی جوامع٬ کوچکترها نباید در جاییکه بزرگترها هستند پایشان را دراز کنند و یا اینکه ادیان مختلف به پیروان خود تعالیم خاصی می دهند و در جامعه از آنها انتظار می رود به آن تعالیم پایبند باشند. حال سئوال اینجاست که وقتی صحبت از حاکمیت قانون می کنیم آیا این بدین معنی است که قوانین جایگرین عرف شوند؟ و یا اینکه عرف و قانون می توانند با هم همزیستی سازنده ای داشته باشند؟ واقعیت اینست که در کشورهای سنتی عرف بسیار پررنگ بوده و در خیلی موارد کارکرد قانونی دارند. اما نکته اینجاست که در کشورهای توسعه یافته نیز حکومت قانون به معنای نفی عرف و اخلاق نیست. واضح تر اینکه قانون ابزاری است برای تفکیک اعمال مجرمانه از اعمال غیر مجرمانه و تعیین میزان مجازات. مثلا قانون می گوید دزدی جرم است٬ تعریف دزدی اینست و مجازات آنهم به قرار زیر. این تعاریف را نیز نمایندگان مردم براساس شواهد علمی و خواست اکثریت قریب به اتفاق جامعه (بیش از ۹۰ درصد) به صورت قانون وضع می کنند. اما در همین جوامع از افراد انتظار می رود که بسیار فراتر از انتظارات قانون عمل کنند. در اصل رعایت قانون مانند گرفتن نمره ده قبولی برای آزاد بودن است و بقیه راه را عرف تعیین می کند. اگر کسی به دوستان و آشنایان خود صرفا دروغ بگوید کار غیر قانونی انجام نداده است و بنابراین پلیس نمی تواند او را حبس و یا جریمه نقدی کند. اما همزمان عرف جامعه کار او را به عنوان یک عمل اخلاقی ارزیابی نکرده و بنابراین او دچار یکسری مشکلات ارتباطی با دنیای پیرامون خود می گردد. همچنین اگر کسی در روابط جنسی خود موارین اخلاقی را رعایت نکند کار او غیر قانونی نیست ولی خلاف عرف است. حال سوال اینست که چرا قانون باید فقط به فکر تضمین حداقل استانداردها و یا به عبارتی دیگر برخورد با مشکلات بسیار شدید باشد؟ چرا حوزه عرف نیز به قانون سپرده نمی شود؟ در جواب می توان به چند نکته اشاره نمود:
۱) اجرای قانون به اندازه وجود قانون اهمیت دارد و قانون موقعی درست اجرا می شود که بیش از ۹۰ درصد افراد جامعه آنرا قبول داشته و در اجرای آن بکوشند. در مورد مشکلات بزرگ مانند جرم و جنایت رسیدن به این توافق ساده است. در حالیکه درمورد کارهای غیر اخلاقی مشکل بتوان قانونی وضع کرد که مورد قبول این میزان از افراد جامعه باشد.
۲) تشخیص جرم و تعیین مجازات کار بسیار مشکل و سختی است که نیازمند وجود دادگاههای صالحه و صرف منابع بسیار ریادی می باشد. بهمین خاطر عملا امکان صرف این منابع برای بررسی و برخورد با مسایل اخلاقی که ممکن است بسیار شایع و فراوان نیز باشند وجود ندارد.
۳) در این جوامع فرض براین است که افراد اکثرا انسانهای خوب و دلسوزی به حال خود٬ متعلقین و جامعه پیرامون خویش بوده و خود می دانند که چگونه ارزشهای اخلاقی مورد قبول اجتماع را به نحو احسن ترویج کرده و از آن پاسداری کنند. دیگر نیازی به این نیست که نیروی انتظامی جامعه که وظایف بسیار مهمتری دارد در این حیطه های خصوصی -مثلا اینکه چه کسی چه می پوشد و با کی رابطه دارد- وارد شود.
http://payamattari.blogfa.com/cat-۱.aspx
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید