شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

آواز رنگ‌ها


آواز رنگ‌ها
بهشت من از چشمان ِآبیِ تو می‌گذرد
و پلِ رستگاری من
ابروی توست
دنیا را باور کن
برای چشمان تو ساخته‌اند
سبزتر از آفتاب
آبی‌تر از نفس‌هایِ منِ عاشق‌ات؛
و بی‌رنگ‌تر از نگاه‌ات در آب
جاودی من
نگاه‌ات را در تهی‌ترینِ جام‌های‌ات
برای‌ام بپیچ،
از انگشتان ِمن جز کبودیِ پنجره‌یِ تقصیر
نمی‌تراود
نگاه‌ام کن
در آغوشِ تهی‌ترینِ جام‌های‌ات
چه‌سان پُرَم
بنفش
که لاکِ محبوبِ تو
آبی
که پیراهنِ من
سفید
که بختِ آرزوهامان
سرخ
که فریبِ جَدِّ ناخلف‌مان
زرد
که احوال‌پرسیِ هر روزمان
سبز
که رؤیایِ شیرینِ دست‌نیافته‌مان
تو چه خدا؟
رنگ‌ات؟
گفتی ستاره‌ی کم‌سو برایِ من
پُرسو برای تو
من شهاب شدم، تو ماه!
«من» با «تو» زیستم
«تو» با «من»
«ما» با «ما»
«این‌ها» را می‌دانم
اما...
«آن‌ها»
از کجا آمد، نمی‌دانم.
نیمکت‌ها عاشق شدند
گنجشک‌ها رفتند
چوپان‌ها خودکشی کردند.
http://ravannevis.blogfa.com/۸۷۰۱.aspx
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید