جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

پیکاسو، هنرمندی که زیاد می دانست


پیکاسو، هنرمندی که زیاد می دانست
پیکاسو بیش از هر یک از نقاشان معاصر، نماینده هنر نقاشی نوین و تحولات آن است. اولین نامی که عموما از تصور نهضت جدید نقاشی به ذهن می آید نام اوست. بسیاری از نقادان، آثار پیکاسو را سیری در سبک‌های نقاشی نو شمرده و او را هسته اصلی این نهضت در شصت سال اخیر دانسته‌اند و وسعت دامنه و تنوع آثار او را در اشکال نامانوس و صحنه‌های نامتعادلش استقلال هنر، نیرو و جهش آن را مجسم می بیند. شاید هیچ کس بیش از پیکاسو مظهر تناقضاتی که در هنر نو به چشم می‌خورد نیست.یکاسو رمانتیک گرایی «تولوز- اترک»، کلاسیک گرایی «انگر»، نیروی خشن و زمخت پیکره های آفریقایی، نفوذ سزان به درون حقیقت مربوط به ساختار و فرایافت های فروید را باز شناخته و آنها را به نتایج غیر متعارفی سوق داده و با آنها بداهه سازی کرده است تا ما را به شناخت محیط معاصر وادارد و سعی می کند که شکلک خویش را در یک آینه کژنما بازشناسیم.
هنر پیکاسو منحصر به فرد است و نم یتواند تقلیدی کورکورانه بپذیرد. تنوع و گوناگونی خصلت پر معنا و گاهی متناقض آثارش علیرغم وحدت ذاتی آن، یادآور موزه ای پر از آثار بسیاری از استادان بزرگ است. در پیکاسو توانایی و استعدادی بی مانند در اختیار طبعی بی قرار و حریص قرار دارد که به هر چیز رو می کند، جوهر انرا می گیرد و آنگاه آنرا در صورتی نو ظهور و بدیع می نشاند. آفریدنش با شکستن و ویران ساختن ملازمه دارد و ستایشش با طعنه و شادیش با ریشخند توام است. وی حدی برای علاقمندی های خود نمی شناسد و در شناخت و بازشناسیدن موضوع کارش تا آجا پیش می رود که مرز ها و محدوده های سنتی تاثیر گذار بر ذهن آدمی و نفوذ در فضای ارتباطی ای که اندیشه ها، رفتارها و آفریده های هنری به وجود می آورند را در هم می شکند.
پیکاسو هنر را نه به عنوان غایت که واسطه ای برای تجلی وجوه مختلف حقیقت دانسته و چنین بیان می کند:
«همه ما می دانیم که هنر حقیقت نیست. هنر دروغی است که به ما کمک می کند تا حقیقت را، یا دست کم حقیقتی را که به ما عرضه شده است، دریابیم. هنرمند باید شیوه مجاب کردن را بداند و به مدد آن دیگران را به حقیقی بودن دروغ های خود متقاعد کند. اما اگر در کار خود تنها نشان بدهد که به جستوی دوباره روشی بوده است تا دروغ هایش را قالب کند، هرگز کاری از پیش نخواهد برد.بسیار جالب خواهد بود اگر به شیوه عکاسی، نه مراحل شکل گیری یک تصویر که دگردیسی های آن را بتوان ضبط کرد. در آن صورت شاید بتوان راهی را کشف کرد که مغز در واقعیت بخشیدن به رویا، آن را می پیماید. اما چیز بسیار غریب تر اینکه خواهیم دید که یک تصویر اساسا تغییر نمی کند و نخستین نگاه بر خلاف ظواهر، تقریبا دست نخورده بر جا می ماند.»
در تحلیل آثار پیکاسو در می یابیم که وی، نه تنها قاعده های شناخته شده برای آفرینش آثار هنری را وا می زند و حتی آنچه را که خود نیز تدوین کرده است را نیز می کوبد و چیزی تازه جایگزین آن می کند.پیکاسو در برخورد با واقعیت، خود را «برون» آن قرار داده و به عنوان بیننده ای به شناخت و نظاره واقعیت می پردازد و دریافت های خویش را به زبان خاص خود و متغیر در طول زمان باز می گوید.
«چند شیوه ای را که من در هنرم به کار گرفتم نباید چون تحولی یا پله هایی به سوی یک آرمان ناشناخته نقاشی شمرد. همه آنچه که کرده ام برای زمان حال بوده است که همواره در اکنون خواهد ماند. هرگز روح پژوهش و جستجو را پیش رو نداشته ام، هر وقت چیزی برای بیان کردن یافته ام بیانش کرده ام، بی آنکه در بند گذشته یا آینده باشم... هیچ گاه چیزی را مورد آزمایش قرار نداده ام یا به محک تجربه نزده ام.هروقت حرفی برای گفتن داشته ام آن را به همان شیوه ای گفته ام که حس کرده ام باید گفته شود. انگیزه های متفاوت شیوه های متفاوت بیان می خواهد. این نه نشانه تطور و تحول است و نه پیشرفت بلکه به معنای وفق دادن اندیشه ای است که انسان می خواهد بیان کند و نیز ابزاری است که آن اندیشه را بیان می کند.»
منبع : میان گستره


همچنین مشاهده کنید