جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

در قلمرو احساس ...


در قلمرو احساس ...
● ارزش قلم
این مداد که می‏بینید، داستانی دارد و اعتبار و شهرتی که من فعلاً دارم مدیون همین مداد کوچک و بی قدر و قیمت است. خلاصه کلام، مقامی که در زندگی پیدا کرده‏ام از برکت همین مداد است.
● تأثیر گرسنگی
درست دقت کرده بودم که هر وقت مدت نسبتاً درازی گرسنگی می‏کشیدم، مغزم آرام آرام از کار می‏افتاد و درون جمجمه‏ام تهی می‏شد و کاسه سرم آن قدر خالی و سبک می‏شد که سنگینی آن را بر روی پیکرم احساس نمی‏کردم چنانکه گویی بدنم بی سر شده است در این گونه موارد وقتی به کسی می‏نگریستم دیدگانم زیاده از حد خیره می‏شد.
● آزمایش خداوند
آخر چرا باید برای لقمه‏ای رزق مقسوم و جرعه‏ای آب این قدر در تلاش باشم؟ آیا لقمه ناچیز به این همه نگرانی و سرگردانی می‏ارزد؟ لقمه‏ای که در این معده متعفن می‏گذرد و پیکر عاریتی که روزی طعمه ماران و موران می‏گردد؟ مگر پدر آسمانی که روزی مرغان هوا را حواله می‏کند از این بنده کمترین خود غافل است؟ خیر، خداوند متعال می‏خواهد بدین ویسله بنده ناتوانش را بیازماید و مشمول عنایات خود سازد.
● سرود اختران و آوای کائنات
زمین و زمان ساکت و آرام و غرق در تاریکی بود ولی از بلندی‏های اطراف، آوای دائمی کائنات هم چون زمزمه دور یک نواختی هیچ گاه خاموش نمی‏پذیرد. آن قدر به این زمزمه بی پایان ماتم خیز گوش فرا دادم که رفته رفته حواسم پریشان شد. آری این آوای دل‏انگیز سرود شامگاه اختران بود. نغمه دسته جمعی اجرام سماوی بود که بالای سرم در صحنه بی کران آسمان سیر می‏کردند.
● کار خیر
چه لذّتی بالاتر از این که انسان به هر جا قدم می‏نهد کار خیری انجام دهد. شاید همین عمل من در روح این مخلوق گمراه و تیره روز اثر کند و او تمام عمر رستگار گردد و به راه راست هدایت شود.
● احساس پاک دامنی
برای انسان چه لذّتی بالاتر از نیکوکاری و چه احساسی برتر از پاک دامنی است؟ در این هنگام، بی پولی برایم مسرّت فوق العاده داشت و با حبیب خالی سبکبارتر بودم. فکر این پول پاره لرزه بر اندامم افکنده و چه بسیار غصه‏های پنهانی که برایم تولید کرده بود. بارها هراسان شده و به اندیشه‏های دور و دراز فرو رفته بودم. اکنون پی می‏بردم که من هنوز قابل اصلاحم و به کلی فاسد نشده‏ام چه ارتکاب یک عمل زشت معذّبم می‏دارد و طینت پاکم را مکدّر می‏سازد. خدا را شکر می‏گذارم که در برابر وجدان خویش رو سفید شدم.
● طبایع حساس
هر کس صاحب روح حساس و طبع خرده بین است دیوانه نیست. بسیاری از طبایع زود رنج کاهی را کوهی می‏کنند و چه بسا که جان خود را به خاطر یک سخن تند و درشت به خطر می‏اندازند.
● طبایع حساس
آدم فقیرِ بافر است، قضایا را دقیق‏تر و باریک‏تر از پولدار دانشمند درک می‏کند.
● باروری اشخاص مضطر
شخص مضطر هر قدم که بر می‏دارد بر پیرامون خویش می‏نگرد و هر سختی را که می‏شنود با تردید می‏سنجد؛ وانگهی هر آن ناگزیر از تلاش و کوشش است. وظیفه خود می‏داند که نیروی مغزی و عواطف خویش را به کار بیندازد. چنین شخصی تیزهوش و سریع التأثر و داغدیده و سرد و گرم روزگار چشیده بار می‏آید.
● ارزش کتاب
اکنون درست به قسمت حساس داستان یعنی موضوع حریق کتابخانه رسیده بودم. این قطعه چنان به نظرم مهم می‏آمد که به هیچ وجه قابل مقایسه با بقیه چیزهایی که نوشته بودم نبود. می‏خواستم این اندیشه عمیق را بپرورانم که این کتاب نبود که می‏سوخت بلکه مغز مردان بزرگ و دانشمند بود که طعمه شراره آتش می‏شود.
● زندگی انسان
در این موقع یک رشته اندیشه‏های باد پا هم چون تداعی معانی گوناگون به شتاب در ذهنم بروز کردند. به خاطرم رسید که یکی از آیات کتاب مقدّس حاکی از این است که زندگی آدمی چون گیاه خشکی است که شراره اخگر در آن می‏گیرد و از آن به یاد روز قیامت افتادم.
● لطف طبیعت
لطف مطلب در این است که انسان، حیوان را در حال توحّش اصلی ببیند و از مشاهده او به خوف و هراس بیفتد. چه لذّت بخش است که انسان در ظلمت بی پایان شب صدای گام‏های آرام و دزدانه جانوران درنده را بشنود و به زمزمه هراس‏انگیز جنگل و نفیر باد و فریاد مرغی که پرواز کنان در آسمان می‏گذرد گوش دهد.
منبع : تبیان زنجان


همچنین مشاهده کنید