پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

اسلام آوردن ابوذر


اسلام آوردن ابوذر
گاهی پیامبراعظم(ص) می خواست تفریح و اظهار شادمانی کند. به ابوذر می فرمود: «جریان گرویدن خود را به اسلام برای ما بازگو کن. ابوذر گفت:
ما درمیان دودمان خود، بتی داشتیم که نامش «نهم» بود. مدت ها آن را پرستش می کردیم. روزی کاسه شیری برسرآن بت ریختم. همین که از بت غافل شدم. سگی گرسنه از راه رسید و شیرها را لیسید. پس از آن پای خود را بلند نمود، و به آن بت ادرار کرد. همان دم به بت بی علاقه شدم و این اشعار را خطاب به بت گفتم:
الا یانهم، انی قدبدالی
مدی شرف یبعد منک قربا
رایت الکب سامک حظ جید
فلم یمنع قفاک الیوم کلبا
هان ای بت «نهم» برایم آشکار شد که تو از شرافت و ارزش به دور هستی و همین باعث دوری من از تو گشت، چرا که دیدم سگی برتو بالا رفت و تو را لیسید، سپس برتو ادرار کرد و تو نتوانستی خود را از (اهانت) سگ بازداری تا برگردنت ادرار نکند.
وقتی همسرم (ام ذر) این سخن را شنید ناراحت شد و به من گفت: «گناه بزرگی مرتکب شدی که می خواهی پرستش بت «نهم» را ترک کنی!»
جریان ادرارکردن سگ را برایش گفتم. او نیز همچون من از بت متنفر شد و به من در قالب شعر گفت: ای پسر وهب! برای ما خدایی بجوی که کریم و بزرگوار و بخشنده و با ارزش باشد. آن بتی که سگ پستی بالای او رود و او نتواند آن را از خود بازدارد، خدا نیست. آن کسی که در برابر سنگ، سجده می کند و به پرستش آن می پردازد، گمراه و بی خرد و نادان است. پیامبراعظم(ص) به ابوذر فرمود: آری «ام ذر» به راستی سخن درستی گفت که جز مردم گمراه و بی خرد در برابر سنگ، سجده نمی کنند. (۱)

۱) داستان دوستان، ص۰۵۱
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید