پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

بلو ط و کدوتنبل


بلو ط و کدوتنبل
زنی درمرغزار قدم می زد وبه طبیعت می اندیشید. سپس به یک مزرعه کدو تنبل رسید. در گوشه ای از مزرعه یک درخت بلوط با شکوه قد برافراشته بود.
زن زیر درخت نشست ودر این اندیشه فرو رفت که چرا طبیعت بلوط های کوچک را برروی شاخه های بزرگ قرار داده وکدو تنبل های بزرگ را برروی بوته های کوچک. باخود گفت: «خداهم با این خلقتش دسته گل به آب داده است !
او باید بلوط های کوچک را برروی بوته های کوچک قرار می داد و کدوتنبل های بزرگ را بر روی شاخه های بزرگ. «سپس زیر درخت بلوط دراز کشید تا چرتی بزند.
دقایقی بعد یک بلوط بر روی دماغش افتاد واز خواب بیدارش کرد. اوهمان طور که دماغش را می مالید، خندید وفکر کرد :"شاید حق با خداست.»
منبع : روزنامه مردم‌سالاری


همچنین مشاهده کنید