چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

۹ سپتامبر سال ۱۹۷۶ ـ مائو ، اندیشه ها و اندرزهایش


۹ سپتامبر سال ۱۹۷۶ ـ مائو ، اندیشه ها و اندرزهایش
مائوتسه تونگ بنیادگذار جمهوری توده ای چین که نهم سپتامبر سال ۱۹۷۶ در ۸۲ سالگی درگذشت نه تنها نظام سوسیالیستی چین بلکه دریایی اندرز و نظریه از خود به میراث گذارده است.
این مرد نیرومند قرن ۲۰ که در ۱۸۹۳ در ایالت هونان در یک خانواده کشاورز به دنیا آمده بود بر خلاف متفکران و سیاستمداران دیگر، از زمان افلاتون تاکنون، عادت به ایراد نطق طولانی (Rhetoric)نداشت و چون استعداد شعر گفتن داشت عقاید و اندرزهای خود را به صورت شعارهای یک جمله ای و حداکثر در یک بند (پاراگراف) و گاهی هم به نظم بیان می داشت. او می گفت عقیده ای ماندنی خواهد بود که بتواند روشنفکران جامعه را دست کم به بررسی و بحث درباره خود جلب کند، به غرور نظامیان صدمه نزند، امید کارگران و کشاورزان (زحمتکشان) باشد و دشمنی شدید سیاستمداران را در آغاز کار برنیانگیزد.
در زمینه مبارزه، مائو که در سال ۱۹۱۱ با یازده تن دیگر حزب کمونیست چین را در شانگهای بنا نهاد متکی به اعتراض پی گیر کشاورزان و کارگران و در مبارزه مسلحانه به جنگهای مردمی (چریکی) بود.
وی جنبشی را پیروز می دانست که در سر راه خود از همکاری جنبش های موازی که هدف های دست کم تا ده درصد مشابه داشته باشند برخوردار شود. وی به همین دلیل در آغاز کار با حزب ملی گرای «کومین تانگ Kuomintang» که خواهان طرد نفوذ خارجی و کسب استقلال وطن به معنای واقعی کلمه بود همکاری کرد ، زیرا که هدف مشترک هر دوحزب بود. ولی ، همین که چیانک کای شک رهبر کومین تانگ در ۱۹۲۵ برای دریافت کمک به غرب روی آورد با او به مخالفت برخاست،.سالها بعد دوباره در برابر دشمن مشترک - ژاپنی ها - عملا با کومین تانگ در یک جهت قرار گرفت.
مائو که در سال ۱۹۱۸ کتابدار دانشگاه پکن بود و فرصت مطالعه افکار سوسیالیست های بنام اروپا به ویژه مارکس را به دست آورده بود عقیده داشت که فرد باید مایه و استعداد گرویدن به یک مسلک را داشته باشد تا بتوان افکارش را شکل داد و تقویت کرد، و گرنه نمی توان در عمل انتظار وفاداری زیاد از او داشت. وی در دهه های آخر عمر، انقلاب فرهنگی را برای زدودن آثار معتقدات دیگر از ذهن کسانی که ایمان استوار به مبانی سوسیالیسم نداشتند به وجود آورد.
در زمینه دمکراسی، مائو معتقد به دمکراسی توده ای (شورایی ـ ساویت Soviet) اصطلاحا پایه ای (شروع از سطوح روستا ، کارخانه و محله) بود و دمکراسی به سبک غرب را مطلقا قبول نداشت و آن را دیکتاتوری توانگران و حکومت طبقه ثروتمند و بورژوا و سراسر تقلب و نیرنگ می دانست و تاکید می کرد که پول نباید وسیله به دست آوردن قدرت سیاسی شود. به تاکید او، حکومت نباید به صورت ابزاری برای تامین منافع طبقه توانگر شاخص (به زعم او استثمارگر) درآید و می گفت که بدون تغییر ساختار مالکیت در یک جامعه نمی توان به حکومت واقعی مردم بر مردم رسید. گفته مائو ؛ دولت دستگاهی است برای فراهم ساختن وسائل تامین برابری اقتصادی - اجتماعی مردم و بهترین دولت، آن است که سریعتر و سهلتر مردم را به این آرزوی طبیعی و هدف نهایی برساند و ایجاد جامعه بی طبقه را جامه عمل بپوشاند. در مورد شرایط نماینده مردم بودن در مجالس و شوراها، مائو می گفت: نماینده کسی باید باشد که به مردم و تامین منافع و حقوق طبیعی آنان مومن باشد و برای رسیدن به آن دمی از کوشش بازنایستد و خدمت به مردم در خون او باشد و همه چیز را تنها برای جامعه بخواهد نه خودش و مزد و لذت خود را شادی و رفاه مردم بداند و هیچگاه از آنان جدا نباشد. منابع تولید و ثروت عمومی باید در دست جامعه باشد و نه فرد و افراد به صورت عادلانه از منافع این نظام (سوسیالیسم) برخوردار شوند.
مائو معتقد به همیشه فعال بودن انقلاب بود و می گفت که اگر چراغ انقلاب خاموش شود، دیری نخواهد پایید که همه دستاوردها بر باد خواهد رفت و اوضاع به حالت سابق بازخواهد گشت.
مائو و همسرش که در عین حال همرزمش
بود در سال ۱۹۴۷ (پیش از پیروز شدن انقلاب چین)
در زمینه وضع قانون، مائو می گفت که قانون موضوعه باید حتی الامکان به قانون طبیعی نزدیک باشد و سوسیالیسم را نقض نکند. باید قبلا توسط معتقدان واقعی به سوسیالیسم و کارشناسان حقوق بررسی دقیق شده باشد. او با کپی کردن قانون از جوامع دیگر مخالف بود و می گفت که هر جامعه شرایط و فرهنگ خاص خود را دارد.
وی برخلاف مارکس و لنین و تروتسکی ناسیونالیسم را رد نکرد و سوسیالیسم خود را در قالب ناسیونالیسم قرار داد و از آن سوسیالیسم چینی را به وجود آورد.او در حرفهایش همیشه از شهروند چینی سخن به میان آورده است که باید در جامعه چین از حقوق برابر و نیز تکالیف مساوی برخوردار باشد و مطلقا تبعیضی در کار نباشد. وی به کرات از چین ستمدیده، غارت شده، استثمار شده و طاعون زده که باید روی پای خودش بایستد و سر برافرازد سخن به میان می آورد تا وطن جهانی.
مائو هیشه می گفت که ملل تحت ستم و استعمار زده راهی جز قیام ندارند، ولی تاکید می کرد که این قیام را باید خودشان آغاز کنند و استعداد و تمایل به این کار را داشته باشند.
مائو پس از پیاده روی ۹۷۰۰ کیلومتری سالهای ۱۹۳۴ و ۱۹۳۵ و نجات پیروان خود از این طریق معتقد به آبدیده شدن افراد شد، زیرا بازماندگان همین پیاده روی تاریخی موفق شدند که در اکتبر سال ۱۹۴۹ جمهوری توده ای چین را بنا نهند. جنگ کره انضباط و نیروی فداکاری چینیان برخوردار از آموزشهای مائو را به جهانیان نشان داد.مائو موفق شد نه تنها چین از هم پاشیده شده را با همه دشمنانی که داشت دارای دندان اتمی کند، بلکه کرسی آن را در سازمان ملل بازستاند و دست آخر آمریکا را مجبور کند که برخواست پکن که در جهان تنها یک چین وجود دارد و تایوان، چین دوم نیست صحه بگذارد و سپس با هم روابطی سیاسی برقرار کردند. مائو از زمان نکوهش کارهای استالین توسط خروشچف، پایان کار سوسیالیسم شوروی را پیش بینی کرده بود و از همین زمان سران حزب کمونیست شوروی را تجدید نظر طلب (Revisionist ) می خواند و با آنان روابط خوب نداشت.
مائو معتقد به تماس مستقیم رئیس حکومت با مردم بود و نامه های مردم را شخصا می خواند و زندگانی ساده, نه بهتر از سایر مردم داشت.
منبع : تاریخ ایران و جهان در این روز


همچنین مشاهده کنید