جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا
آری این آغاز است؛ یک نگاه، یک لبخند، یک توجه...
شاید که آسان باشد گفتن اینکه من کیستم، اما به واقع چگونه؟ از آن روز که ایستادم و به راه افتادم تا امروز که اینجایم و هنوز ایستادهام و به راه... چه کسی میداند به کجا میخواهد برود؟ چه کسی باور دارد که میتواند به آمالش برسد؟ چه کسی میداند و چه کسی این را باور دارد؟ چه کسی به غیر از خود بیرون را هم میبیند؟
چه کسی میبیند؟
چه کسی میداند؟
و چه کسی باور دارد؟
از آن موقع که به آنچه دیدیم چسبیدیم
از آن موقع که به آنچه دیدیم قانع شدیم
از آن موقع که فقط به خود اندیشیدیم
از آن موقع که خود را جدا دیدیم
از آن موقع که غم تنهایی را به دردسرهای باهم بودن ترجیح دادیم
و...
از آن زمان بود که دیگر
با شعر غریبه شدیم، نَگریستیم و دیگر ندیدیم...
پروانهای را که با شهد گلی عشق بازی میکرد
قدمی که کسی برای کسی برداشت
چشمی که به یادی نم خورد
دستی که دستی را گرفت
و نفسی که به یاد کسی رویید.
چطور شد که یادمان رفت میتوانیم...
کسی باشیم
قدمی برداریم
دستی بگیریم
مهری بورزیم
نه آنقدر بزرگ، بلند، دستگیر و مهربان که بترسیم از آغازش،
به همین آسانی
با یک نگاه
یک لبخند
و یک توجه
آری این آغاز است...
منبع : خبرگزاری ایسنا
همچنین مشاهده کنید