جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

برای امام حاضر ...


برای امام حاضر ...
بنام آفریدگار
باید این بار گران را به زمین بگذارم
بار بی قدری و بی عشقی و بی حالی را ...
بهر این طایفه ی خاک نشین بگذارم
و پس از عمر درازی که ز دستم رفته ...
عاقبت گوشه ای از بار تو را بردارم
باید از خویش به در آیم و آهی بکشم
وسط صفحه ی دل، طلعت ماهی بکشم
بگذرم از خود و بی خود گردم
وپی گمشده ی خود گردم
این هنر نیست که بار غم تو گاه به گاهی بکشم
باید از خویش به در آیم و آهی بکشم
عاقبت دست تو را می گیرم
پای لبخند دل انگیز لبت می میرم
عاقبت عاقبتم با تو گره خواهد خورد
می کشد زلف تو در زنجیرم
بشتاب ای خورشید !
تا نداده است شب فرقت تو تغییرم
دست بالا کن و تغییر بده تقدیرم
ای که چشمان همه منتظران بر ره توست
با خبر از همه احوال، دل آگه توست
شب دل چشم به راه مه توست
فاطمیه به خدا صحنه ی قربانگه توست
بهترین یار ! بیا باز مرا یاری کن !
تا دلم خانه ی شیطان نشده کاری کن

حامد اهور
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید