جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

علی در مصلی


علی در مصلی
شیر خدا، شاه ولایت علی
صیقلی ذکر خفی و جلی
روز احد چون صف هیجا گرفت
تیر مخالف به تنش جا گرفت
غنچه پیکان، بگل او نهفت
صد گل راحت زگل او شکفت
روی عبادت سوی محراب کرد
پشت ‏به درد سر اصحاب کرد
خنجر الماس چو بفراختند
چاک بر آن چون گلش انداختند
غرقه بخون، غنچه زنگارگون
آمد از آن گلبن احسان برون
گل گل خونش به مصلا چکید
گفت چو فارغ ز نماز آن بدید
این همه گل چیست ته پای من ؟
ساخته گلزار مصلای من
صورت حالش چو نمودند باز
گفت که : سوگند به دانای راز
کز الم تیغ، ندارم خبر
گرچه ز من نیست‏ خبردارتر
طایر من سدره نشین شد چه باک
گر شودم تن چو قفس چاک چاک
«جامی‏» از آلایش تن پاک شو
در قدم پاکروان خاک شو
باشد از آن خاک به گردی رسی
گرد شکافی و به مردی رسی

عبد الرحمن جامی
منبع : روزنامه اطلاعات


همچنین مشاهده کنید