سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

عشق __ ازدواج


عشق __ ازدواج
ازدواج چیست ؟ ازدواج اتحاد دوباره جفت جدا شده است . ازدواج با ماجرای عاشقانه تفاوت دارد . شما در اصل یکی بوده اید اکنون در جهان دو تا هستید . اما ازدواج درک این یگانگی روح است .ازدواج با ماجرای عاشقانه تفاوت دارد بهتر است بگوییم ازدواج با رابطه عاشقانه هیچ ارتباطی ندارد . ازدواج سطح اسطوره شناختی دیگری از تجربه است .هنگامی که افراد با این نیت ازدواج می کنند که یک ماجرای عاشقانه بلند مدت را آغاز نمایند ؛ خیلی زود از یکدیگر جدا می شوند زیرا همه ماجراهای عاشقانه (به معنای صحیح کلمه و الاّ در عصر از همگسیختگی پست مدرن از عشق دم زدن کمی رویایی می نماید ) به ناکامی منتهی می شوند . اما ازدواج درک نوعی یگانگی روحی است . چنانچه زندگی مناسبی داشته باشیم و ذهنمان در رابطه با شخصی از جنس مخالف معطوف به کیفیت های مناسب باشد همسر مذکر یا مؤنث خود را پیدا خواهیم کرد.اما چنانچه با علایق جسمانی خاصی اغفال شویم ؛با شخص نا مناسبی ازدواج خواهیم کرد .از رهگذر ازدواج با شخص مناسب تصور خدای مجسم را بازسازی می کنیم .پرتویی می درخشد و رازی در دل شما می گوید :" این همان است که باید باشد" .
حالا سوال این است :
اگرازدواج وحدت دوباره ی خود با خود با بنیاد مذکر یا مؤنث خودمان است چرا در جامعه جدید ازدواج اینقدر مخاطره آمیز است؟
به این دلیل که ازدواج تلقی نمی شود . باید بگوییم اگر ازدواج اولویت نخست زندگی نباشد در واقع ازدواج نکرده اید. ازدواج به معنای یکی شدن دو نفر و تبدیل شدن آنها به یک جسم است . چنانچه ازدواج به قدر کافی ادامه پیدا کند و شما به جای سر سپردن به هوس های شخصی مرتباً به آن گردن بگذارید ؛ این مطلب را
درمی یابید که واقعاً دو نفر یگانه شده اند . نه فقط یگانه به لحاظ زیست شناختی بلکه از نظر روحی . جنبه زیست شناختی اغفالی است که می تواند شما را به یکسانی سوق دهد . در ازدواج دو مرحله کاملاً متفاوت وجود دارد که در شماره بعدی نشریه به آن خواهیم پرداخت اما تنها یک نکته باقی می ماند و آن اینکه امروزه رابطه و حتی ازدواج به یک ترتیب اجتماعی خشک است که از معنا تهی شده است . چه تعداد از مردم پیش از برقراری رابطه با جنس مخالف آموزش معنوی می بینند؟ وقتی عمق از بین برود آنگاه در سطح باید شناور ماند و این خطرناک است و جامعه را به سوی نوعی بی هویتی و بی معنایی پیش می برد .
دنیای بی آیین ما برای زندگی کردن بسیار کوچک شده است می دانید چرا ؟ زیرا تمدن به بلوغ رسیده است (!)و آیین ها را فراموش کرده است به یاد مطلبی از کتاب اورال قونتیان افتادم که :
" وقتی بچه بودم مثل یک بچه حرف زدم ، مانند یک بچه فهمیدم، مانند یک بچه فکر کردم : اما هنگامی که مردی شدم چیزهای بچه گانه را کنار گذاشتم ."


محسن معینی
منبع : نشریه الکترونیک موازی


همچنین مشاهده کنید