پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

اغلب عاشقان کم حواسند


اغلب عاشقان کم حواسند
دیده ای غنچه ها ناشکفته گاه بر شاخه ها می پلاسند؟
عاشقانه ترین حرفها هم می شود در دهانت بماسند
حرفها با دل تو دل من دارد اما بگوید؟ ... نگوید؟
سنگ و آئینه نشنیده ای که از رسیدن به هم در هراسند؟
ای صدای تو آرامش آب! کاش یک «سنگ» با من بگویی!
کوزه های لب چشمه ها هم لهجه ی عشق را می شناسند
عشق گفتم که با تیشه ی غم زد به هر کوه اما نفهمید
دردها با دل تو صمیمی، زخم ها با تنت هم لباسند
اوج فریاد کوه است پژواک، وقتی از درد لب می گشاید
کوه دردی و از بس صبوری، دردها خسته از انعکاسند
از تو دور است اگر می زند سر ماه بر قله های غریبی
نامی از او اگر بر لبت نیست کوههای جهان ناسپاسند
گرچه از یاد بردی که آن «ماه»، تکیه گاه غمش شانه ات بود
من به «مهر» تو شکی ندارم، اغلب عاشقان کم حواسند...

مژگان عباسلو
منبع : پایگاه فرهنگ و ادب فارسی لوح


همچنین مشاهده کنید