پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

کوتاه ترین معنا


کوتاه ترین معنا
روزی پسر و دختری جوان نزد شیوانا آمدند و از او خواستند تا راه حلی برای مشکل عقیده آن دو ارائه دهد.
شیوانا نیم نگاهی به چهره آنها انداخت و از پسر خواست تا مشکل را در کوتاه ترین جمله ممکن برایش توضیح دهد. پسر گفت:" من به این دختر علاقه دارم ولی برای ازدواج عجله ای ندارم و می گویم که دو زوج باید قبل از ازدواج مدتی کنار هم باشند تا از خلق و خوی هم سردرآورند و در صورتی که همدیگر را کاملا درک کردند با هم به طور دائم پیمان زناشویی ببندند و ...."
شیوانا به میان حرف پسر پرید و گفت:" گفتم در کوتاه ترین جمله ممکن مشکل خود را برایم توضیح دهید."
اینبار دختر شروع به صحبت کرد و گفت:" ببینید! استاد! این پسر مدعی است که مرا دوست دارد اما برای اثبات عشقش نیاز به زمان دارد و تا این زمان سپری نشده است او ضروری نمی داند که با من پیمان زناشویی ببندد و..."
شیوانا به میان حرف دختر پرید و گفت:" وقتی می گویم کوتاه ترین جمله ممکن منظورم دو یا سه کلمه است! در دو یا سه کلمه بگوئید که مشکلتان چیست!؟"
پسر گویی عصبانی شده باشد با خشم فریاد زد:" ببین آقا! من صلاح نمی بینم که فعلا با این خانم پیمان ابدی ببندم و ...."
شیوانا خونسرد و آرام گفت:" در دو یا سه کلمه برایم بگوئید که مشکلتان چیست!؟"
دختر سرش را پائین انداخت و گفت:" او می خواهد با من بازی کند و بعد رهایم کند و...."
شیوانا بی حوصله سرش را تکان داد و گفت: کوتاه تر ! باز هم کوتاه تر! در دو یا سه کلمه به من بگو که مشکلتان چیست!؟ "
پسر که خشمگین شده بود فریاد زد:"آدم زیر بار تعهدی می رود که ارزشش را داشته باشد و ..."
شیوانا سری تکان داد و گفت:" این کوتاه نبود!"
و دخترک نفس عمیقی کشید و با احتیاط خود را از پسر دور کرد و با صدایی پر طنین گفت:" او ارزش مرا ندارد!"
شیوانا به علامت نفی سرش را به چپ و راست تکان داد و گفت:" هنوز هم کوتاه نیست!من هنوز نفهمیدم مشکل شما چیست!؟"
دخترک سرش را پائین انداخت و شرمزده از شیوانا و پسر همراهش دور شد. پسر مقابل شیوانا تنها ایستاد و با نگاهی خشمگین به او گفت: " همه بافته هایم را از هم تافتی! همه جملاتی که شب و روز در گوشش نجوا کرده بودم را به یکباره آتش زدی و دود کردی! من عمری روی مغز این دختر کار کرده بودم و تو با این جمله مسخره "کوتاه ترت همه چیز را خراب کردی! از تو منتفرم!"
شیوانا نگاه فروزانش را به چشمان پسر دوخت و گفت: من منظور شما را نمی فهمم آقا! کوتاه و ساده بگوئید مشکلتان چیست!؟"
پسربلافاصله ساکت شد و مدتی در نگاه شفاف شیوانا خیره شد و ناگهان گویی از چیزی ترسیده باشد. سراسیمه و وحشتزده از مقابل نگاه شیوانا گریخت!

http://www.shivana۲۰۰۶.blogfa.com/۸۵۰۵.aspx
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید