شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

مغز در خمره


مغز در خمره
حوالی سال ۲۱۹۹ است. انسان ها بی آنکه بدانند در یوغ ماشین ها گرفتارند، در جهانی زیر فرمان و راهبری رایانه هایی بهره مند از هوش مصنوعی (AI)‎/ آزادی اراده داستان پریان آدمیان است. آنچه می شود و می گذرد از قانون ساده و روشنی تبعیت می کند: قانون علیت (گفتار شخصیت «مرووینجین» در بخش دوم ماتریکس را که قاچاقچی اطلاعات است و در حدفاصل دنیای انسان ها و دنیای ماشین ها قلمروی کوچک دارد، به یاد بیاورید)‎/ کنش های آدمی معلول انگیزه های نهانی او است و زندگی را بخش ناخودآگاه ذهن او راه می برد، ناخودآگاهی که در مهار ابررایانه ای است که زمانی خود انسان آن را طراحی کرده بوده است. قالبی (Matrix) از باورهایی که دست در دست هم جهان پیش روی او را ساخته اند: جهانی که یکسره برساخته از باورهای اوست نه واقعیتی مستقل از ذهن. «واقعیت فقط علائم الکتریکی تفسیرشده در مغز است» (مورفئوس، ماتریکس، بخش اول) و مغز انسان ها در مهار ابررایانه ای است که نظام اطلاعاتی و باورهای او را سازمان می دهد. آنچه او می بیند، می شنود، می بوید و.‎/‎/ همگی توهم هایی هستند که رایانه ها با برچسب واقعیت به مغز وی عرضه می کنند. در ماتریکس واقعیتی نیست، آنجا «برهوت واقعیت» (مورفئوس، ماتریکس، بخش اول) است.
هفده سال پیش از برادران واچوفسکی (Wachowski)، دو کارگردان سه گانه ماتریکس(۲۰۰۳-۱۹۹۹)، هیلاری پاتنم در مقاله ای که امروزه یکی از نوشته ای کلاسیک در فلسفه ذهن است، یعنی مقاله «مغز در خمره» (Brain in a vat) آزمایش ذهنی ای طرح می کند که به راحتی می توان بازتولید آن را در فیلم ماتریکس دید: «فرض کنیم دانشمندی پلید انسانی را ( که می تواند خود شما باشد) عمل کند و مغزش را (مغزتان را) از بدنش بیرون بیاورد و در خمره ای که مواد غذایی لازم را برای زنده نگاه داشتن مغز دارد قرار دهد. وی پایانه های عصبی را به ابررایانه ای متصل کرده است و از طریق این ابررایانه مغز فرد را زیر بمباران توهم واقعی بودن و کاملاً عادی بودن همه چیز گرفته است. چنین به نظر می رسد که مردمی هستند و اشیایی در اطراف و آسمانی بالای سر و ‎/‎/‎/ اما حقیقت چیز دیگری است؛ جملگی تجربه های فرد (شما) نتایج تکانه های الکترونیکی رایانه به پایانه های عصبی است. رایانه مورد نظر چنان باهوش است که همین که فرد بخواهد دستش را بلند کند باعث می شود وی ببیند و احساس کند که دستش بلند شده است. افزون بر این دانشمند پلید ما می تواند با تغییراتی در برنامه سبب شود قربانی اش هر وضعیت و محیطی را که دانشمند دوست دارد تجربه نماید (خیال نماید)‎/ بیش از این، وی حتی می تواند حافظه قربانی اش را پاک کند و این گونه سبب شود او همواره فکر کند که از آغاز در این محیط بوده است. حتی ممکن است فکر کند روی صندلی ای نشسته است و در حال خواندن همین عبارات است درباره فرض خنده آور و سراسر بی معنی وجود دانشمند پلیدی که مغز انسان ها را از بدن شان بیرون می آورد و در خمره هایی از مواد مغذی و زنده نگهدارنده مغز قرار می دهد. پایانه های عصبی به ابررایانه ای علمی وصل شده اند که در مغز فرد توهم این را ایجاد می کند که.‎/‎/ »
برخلاف برادران واچوفسکی پاتنم در مقاله اش با این توضیح که چنین فرضی ذاتاً ناقض خودش است، امکان واقعیت داشتن چنین داستانی را رد می کند.


[رضا مثمر]
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید