پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

عادت اجتماعی فرهنگ نیست آموخته است


عادت اجتماعی فرهنگ نیست آموخته است
با کمی تعمق و تامل در کنه زندگی های اجتماعی به این نتیجه می توان رسید که عادات اجتماعی در اکثر زندگی های اجتماعی وجود دارند. اگر بخواهیم عادت اجتماعی را یک فرهنگ تلقی نمائیم، با تعاریفی که می توان از فرهنگ داشت، طبعا همخوانی و همسازی ندارد. چه این که فرهنگ به معنای معانی و اعتقادات مشترک یک جامعه تلقی می شود که این معانی و اعتقادات نیز بر اساس پشتوانه ی محکمی بنام آداب و رسوم بهره می جویند. لذا می توان عادت اجتماعی را هم یک نوع فرهنگ به شمار آورد، ولی فرهنگی که پیامد آن از نوع منفی است به بیانی فرهنگی که آموزه های آن تطابقی با منویات و ابعاد انسانی و منطقی ندارد.
از دید این قلم شاید عادت اجتماعی یک نوع فرهنگ تکراری باشد. بطوری که در جامعه ی ایران از این نوع عادات تکراری به وفور می توان یافت. مثلا دروغ گفتن یک نوع عادت اجتماعی است که ترک آن نیز به راحتی میسور نیست. و یا فحاشی و زور گفتن به مردم نیز از دیگر عادات اجتماعی محسوب می شوند. از دیگر عادات اجتماعی می توان به رفتارهای زبان و رفتارهایی اشاره نمود که فرد بی زبان در پی تکرار آن است. مثلا فرو بردن انگشت در دهان و یا دماغ که از نظر فرهنگ اجتماعی نامطلوب و مردود است، از رفتارهای بی زبان فرد به شمار می آیند.
رفتارهای زبان نیز شامل صحبت هایی است که فرد ناخودآگاه به مخاطب انتقال می دهد که این صحبت ها نیز از نظر فرهنگ اجتماعی از جایگاه ویژه ای برخوردار نیستند. بنابراین اینکه می گوئیم: « عادت اجتماعی فرهنگ نیست، بلکه آموخته است» بدین سان نیست که فرهنگ آموختنی نیست. چون علاوه بر اینکه فرهنگ از ۳ منبع بارز و اصیل بنام وراثت- خانواده و محیط نشات می گیرد.
یادگیری و یا به بیانی آموختنی هم در شکل گیری فرهنگ هر فرد موثر است. فلذا می توان این جور تصور نمود که هر کدام از موارد ذکر شده در بستن نطفه ی فرهنگ کارساز و نقش موثری را بازی می کنند. و در زوایای دیگری نیز می توان به موارد ذکر شده پرداخت، چرا که هر کدام از این موارد (وراثت- خانواده و محیط) هم به شخصه می‌تواند خود یک نوع معلم به حساب آید.
اما اینکه تصور ما از عادت اجتماعی یک نوع آموخته است و نه فرهنگ، از جای خود قابل بحث و بررسی است. بررسی از این زاویه که عادت اجتماعی نیز می تواند نوعی فرهنگ باشد و سرچشمه و کانون یادگیری آن نیز از همین مشخصات چهارگانه تشکیل شود. یعنی هر آنچه فرد در زندگی اجتماعی می آموزد و در قالب یک فرهنگ به مخاطب و اجتماع خود انتقال می دهد بی کم و کاست از همان قوانین اصولی ای که ذکر رفت، تراوش می کند. نظر به اینکه عادت اجتماعی زیر تاثیر فرهنگ اجتماعی است و هر چند فرهنگ اجتماعی تعلیم دهد، عادت اجتماعی ملزم است که همان موارد تعلیمی را به جامعه انتقال دهد.
مثلا کودکی که در کانون یک خانواده از همان اوان کودکی کم روست و به همین منوال نیز رشد و شخصیت آن در دل اجتماع بسته می شود، این کم رویی کودک را می‌توان یک عادت اجتماعی متصور نمود. اما در ایجاد و اجرای این کم رویی در جامعه، کودک را نمی توان مقصر دانست. چه اینکه این کودک بسان یک سی دی خام می ماند که هر چه به آن بدهیم. همان را به ما پس می دهد. پس نوع تربیت و نوع توجه به چگونگی فرهنگ کودک و به مراتب بالاتر تربیتی آن به تبع از والدین شکل می گیرد و کودک هرآنچه را که آموخته است، بالطبع همان را به میدان عمل می گذارد.
بنابراین زیر ساخت فرهنگی در نماد و محتوای ساختمان شخصیتی فرد بسیار موثر است و اگر اغلب افراد نسبت به برخورد اجتماع با عادت اجتماعی خویش رنج می برند و در تغییر این عادات هم هنوز راهکارهایی را پیدا نکرده اند، بی شک این عادت اجتماعی یک نوع آموخته است و البته آموخته را هم نمی توان کوتاه مدت تغییر داد، بلکه نیاز به زمانی بلند دارد.

عابدین پاپی
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید