شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

برای خالق آینه های ناگهان


برای خالق آینه های ناگهان
وقتی تو نیستی ‌ نه هست های ماچونان که بایدند ،نه باید ها...
۳۶۵ روز از آن سه شنبه لعنتی گذشت. از آن سه شنبه ای که خدا کوه را آفرید. همان سه شنبه تلخ و بی حوصله و سنگین که تو را از ما گرفت. ‌
هزار جور برایت تیتر زدند روزنامه ها و خبرگزاری ها. با سه شنبه و قیصر و شعر و نام کتاب هایت تیتر ساختیم تا غم بزرگ نبودنت را اعلا‌م کنیم.
اما حالا‌ که ۳۶۵ قدم یک روزه از تو دور افتاده ایم، دیگر نیازی به تیتر زدن نیست. حالا‌ خلا‌ء نبودنت را با تمام وجود حس می کنیم. حالا‌ می فهمیم که بدون تو گلها هیچ کدام آفتابگردان نیستند. انگار در این یکسال دستور زبان عشق را هم از یاد برده ایم، چرا که معلمش را از دست داده ایم.
حالا‌ وقتی به تیتر پارسال یکی از روزنامه ها فکر می کنم کاملا‌ برایم قابل فهم تر شده است: <قیصر شعر ایران رفت>
طی این سال هایی که گذشته هرازگاهی عزیزی را از دست داده ایم از عالم شعر و ادب و هنر. و همیشه آرزو و امید داشتیم که جای خالی اش را دیگری پر کند و قدری از درد نبودنش کم کند.
اما برای تو این گونه نبود. از همان ۷ آبان ۸۶ مطمئن بودیم که شعر ما قیصر دیگری نخواهد دید. شعر تو از کودکی با ما همراه بود و بعد سروش نوجوانی مان شد. با بیت های غزل هایت رشد کردیم. از تک تک مصرع هایش آموختیم و با سطور با قافیه و بی قافیه اش ردیف های زندگی را یاد گرفتیم. ‌از تو یاد گرفتیم که سراپا اگر زرد وپژمرده ایم، ولی دل به پاییز نسپرده ایم، چوگلدان خالی لب پنجره، پر از خاطرات ترک خورده ایم.
حالا‌ از آن سه شنبه یکسال گذشته و با چشمان خیسمان زیر لب زمزمه می کنیم:
تو می روی
تمام ایستگاه می رود ‌
و من چقدر ساده ام ‌
که سال های سال ‌
در انتظار تو ‌
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و هم چنان ‌
به نرده های ایستگاه رفته ‌
تکیه داده ام ...
به جرات می گوییم که جای خالی تو در همه بیت ها و سطور شعر امروز و دیروز خالی است و نمی دانیم که باید چه کنیم. حالا‌ ایمان داریم که: ‌
حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی‌ وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود
آی ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
منبع : روزنامه سیاست‌روز


همچنین مشاهده کنید