پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

نهادینه شدن زبا نهای متداول در کانون مدرسه


نهادینه شدن زبا نهای متداول در کانون مدرسه
رانسیمان (Runciman) یکی از کارشناسان خبره و باکیاست تاریخ جنگهای صلیبی، که عمری ۲۰۰ساله را در تاریخ قطور جهان به ثبت رساند. سده‌های درگیری و کشمکش و رویارویی اروپائیان و مسلمانان را در نبرد صلیبی، دوره‌ی گذار اروپا را از عرصه‌ی جهل و نادانی به سمت عرصه روشنایی توام با دانایی و خلاقیت ترسیم می‌نماید که منبعد این حرکت پویا و مثمن را اروپائیان رنسانس نام نهادند.
با مروری در دل تاریخ باز درمی‌یابیم که آنچه آز و طمع مسیحیان را بیشتر نمود و به عنوان ملاکی در تصاحب و تسخیر آن از پا نایستادند، ویژگی منحصر به فرد مکتب متجدد و آینده‌نگر قرآن بود که در آزادی درون و چه آزادی برون چارچوبی را تبیین نموده بود که در این چارچوب تساهل و تسامح برگ برنده‌ای در دست مسلمانان جلوه می‌نمود که روش مقدس پیامبر(ص) نیز بر پایه این دو گفتمان استوار و مخلد ماند. تسامح و متساهل که معتقد است کسی که به آزادی در جامعه احترام می‌گذارد. در واقع عقیده‌ی مخالفت را آسان گرفته و در پذیرش آن کوشیده است و یا تسامحی که قدرت تحمل در برخورد با افکار مختلف و متضاد را به معرض نمایش می‌گذارد و این قدرت از حالتی روانی و شخصی بهره می‌جوید. امروزه اگر فرهنگ تفاهم و واحد اروپا در قالبی به نام زبان انگلیسی بر چهره‌ی جهان سایه افکنده است و قرب و همینه‌ی خود را محفوظ و بعنوان رکنی رکین در سطح جامعه، مانورنمایی می‌کند، به نظر می‌آید که دو عامل در این نماد قدرت و خودآرایی دخیل است. نخست اینکه اروپائیان به دنبال تفقد و یافتن بودند و در کنجکاوی و تلاش و تسری آنچه بعنوان آموزه‌ای مثمر و قابل پذیرش به نظر می‌رسید، هرگز دریغ و کوتاهی نمی‌کردند و از اینها مهم‌تر آن دقت و سرعت و اهمیت به خویش و پیرامون نیز نکته‌ی مهمی مبنی بر نایل آمدن به این خصیصه بارز است. دوم اینکه، به مانند اسکندر مقدونی که از پرسپولیس استفاده‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اعتقادی و هنری را نبرد، این مسیحیان بودند که برخلاف اسکندر مقدونی در رویارویی با مسلمانان با کاوش در روحیات مختلف مسلمانان توانستند استفاده‌های بهینه را به نفع خود به ثبت برسانند. لذا چیزی که امروزه بسان خوره ما را عذابی نسبی و پایانی مطلق می‌بخشد، آن تابلوی متمدن و خردگون مسلمان است که در تقابل با آنچه اروپا با رنسانس و با پسامدرن به جهان عرضه می‌دارد، در تناقض و تخاصم می‌باشد. البته ناگفته نماند که در توسعه فکری نگارنده این نکته تراوش می‌کند، و آن اینکه: بخش عمده‌ای از پیشرفت علمی و فرهنگی اروپا به وحدت و کثرت جمعیت امکانات مدرن و رزم کننده آنان برمی‌گردد که علاوه بر کشورهای غربی در کشورهای شرقی حتی در بین کشورهای مسلمان نیز این پیشرفت نهادینه گردیده است.
فی‌نفسه در تعیین موضوع و تبیین آن نهادینه شدن زبانهای متداول در کانون مدرسه آمده است. و هدف نگارنده نیز پردازش معقول به این موضوع است. قبل از وارد شدن به حوزه‌ی بحث فرارو باید تأکید کرد که زبانهایی که امروزه به جهان اشراف دارند و از مولفه‌های بهتری در ترقی و تعالی در آموزه‌های مردم برخوردار شده‌اند، ابتدا بدین سان نبوده است که با تلاش بی‌وقفه و دقتی بی‌عیب و مهارت بنیادی و ساختاری و محتوایی به ثبت و انجام رسیده است. شرایط فرهنگی و اقتصادی مسلمانان در اوان تاریخ و بازار این فرهنگ و اقتصاد به مراتب پربارتر و جذاب‌تر و پاسخ‌گوتر از امروز بوده است و البته باید اشاره داشت، کاری که مسیحیان در جنگهای صلیبی انجام دادند. ارتقای سطح فرهنگ زبان خود و روشهای بسط این زبان بوده که با زیرکی و هوشیاری خاص خود توانستند این روش متداول را از مسلمان کسب کنند و از طرفی دیگر تکنیک‌های اقتصادی و تجاری را نیز به همین منوال از مسلمانان گرفتند(تاریخ در ترازو) عبدالحسین زرین‌کوب. لذا براساس علم و شعور منطق قرار نیست که زبان اصلی و پایه‌ای را از یک قشر و یا طایفه و یا روستا و شهر و مراتب بالاتر(زبان ملی)گرفت که هدف گسترش زبان موسوم و گرایش به سمت بازار زبانی است که دارای منویات بهتر و رایج‌تری است. همانطوری که می‌دانیم؛ زبان امروزه بعنوان نمادی نمادین و کارگر و کارآمد در ارتباطات اجتماعی مؤثر افتاده است. بعنوان مثال زبان یک روستایی که به لهجه خاص خود نمود پیدا می‌کند، در شهر تبریز و یا کرج جوابگوی خواسته‌ها و اهداف فرد مذکور نیست. پس آنچه عقل می‌گوید، تبعیت از زبان فراگیر و چشم‌گیری که در سطح شهر و بعنوان ابزاری مرسوم جلوه می‌نماید، از مقتضیات است.
فلذا با بردن افق دید به مراحل بالاتر و باز کردن موضوع بصورت وسیع‌تر در می‌یابیم که سوای از موقعیت‌هایی که در تعیین زندگی روزمره جهانی نقش اساسی و حیاتی را ایفا می‌کند. در یک جهان‌بینی آنچه مدون است: در هر کشوری فراگیری زبانهای مرسوم و بین‌المللی و حتی زبانهای دیگر در بنیه‌ی هر کشوری به منزله‌ی تقویت و تدوین فرهنگ و اعتقاد دینی آن کشور در جوانب گوناگون تأثیرگذار است و زبان زمانه نیز بر این روش مهر تأئید و تأکید زده است. بنابراین با سبک و سنگین کردن شرایط موجود جهانی عقلایی است که در جهت مقدم ساختن فرهنگ تعامل خود بکوشیم، چراکه این امر شرایط مختلفی را در جهت بالندگی و توسعه کشور به دنبال خواهد داشت و سبب رفع نقصان‌ها و نزدیک شدن به محاسن را در جاده‌ی فاصله‌ای ایجاد خواهد کرد. نگارنده در این بحث بستری بنان نهادینه شدن بکار گرفته و نیت چیزی جز دایر کردن نیست. دایر کردن به این معنی که نه تنها در زبان‌ها باید بکارگیری شود که در سایر محورهای سازنده در کشور نیز امری ضروری و حیاتی باشد.
لذا ایرادی که بر سیستم تربیتی و آموزش ما گرفته می‌شود، این است که: در هر مقطعی که شروع کرده‌ایم، حرکات به صورت لاک‌پشتی نبوده، بلکه بصورت کانگورایی و یا به تعبیری همان پرشی بوده است. و شاید گفت شروع ما از وسط نمایان‌تر است و نه در پایه بر اساس اصول و قواعد حساب شده،‌ چراکه در تاریخی که دانش و علم ایران نهادینه و به سمت روشنفکری در حال کسب تجربه رفت به دوران ناصرالدین شاه و امیرکبیر برگشته و مرتبط می‌گردد و شاید گفت: نخستین استارت در جهت تعالی فرهنگ و هنر ایران بصورت حساب شده در دل همین دوران تراوش می‌کند و کاغذ اخبار بعنوان رسانه‌ای ملی، نام و نشان فرهنگ باسواد ایران را به معرض نمایش می‌گذارد. اما خرده‌گیری بر این شیوه را باید از مدرسه دارالفنون بیرون کشید. مدرسه‌ای که از نام آن می‌توان شروعی نسبی را دریافت ولی به رغم نامگذاری آن، دارالفنون یک مدرسه نبود که بچه‌ی ۷ساله جهت شناختن دست راست و چپ خود و آموختن الفبای فارسی و حتی زبانهای دیگر از این کانون بهره جوید که باید گفت دانشگاهی بود که افراد مختلفی را در جهت فراگیری آموزه‌هایی بر وفق و مراد زمانه‌ی خویش را در دستور کار گنجانده بود. مشکلی که بر نوع آموزش در ادوار تاریخی ایران وارد می‌شود، در فقدان فرهنگ و ادب و یا به تعبیری نبودن معادن فرهنگی و اقتصادی و هنری نیست که در روح کشور ما پرتوی انکارناپذیر دارد. ایراد این است که درآوردن این نعمتها در چارچوب و قالبهای مشخص و به صورت اصولی و استخوان‌دار و مترتب عمل نشده است.
ضعفی که امروز برای یک بچه محصل در مقطع ابتدائی به عینه مشاهده می‌گردد. مثلا یک بچه‌ی ۷ساله برای فراگیری زبان انگلیسی و عربی که بعنوان محورهای اصلی جهان در سطح زبان‌شناسی قلمداد می‌شوند، نیاز مبرم را بچه نمی‌داند از چه کسی باید اقتباس کند. نیازی که می‌بایست در توان معلم کارگزاری شود، یعنی معلم در یادگیری بچه باید از تخصص بنام زبان انگلیسی و عربی بهره‌مند باشد و به راحتی بتواند در انتقال آن به ذهن خام بچه استفاده نماید.
لذا افزودن کتابی به نام قرآن برای آموختن فرهنگ قرآنی به یک بچه مسلمان طبعا در کانون مدرسه امری مهم و واجب است و به نظر نگارنده این سطور علاوه بر قرآن که بعنوان کتاب مقدس مسلمانان شناخته شده است و باید بصورت ساختاری تدریس شود. کتبی از قبیل زبان انگلیسی و زبان عربی که در امور اجتماعی جامعه ما بصورت زنده اظهار وجود می‌کنند به نحو درست و با پشتوانه علمی و روش منضبطی در کانون مدرسه به تدریس گذاشته شوند. از بهتر آنکه تصریحا در ثبوت این زبانهای متداول بر تارک فرهنگ و هنر خود نیاز به پیش‌زمینه‌هایی در زوایای مختلف بوده و طبیعی است که تا این پیش‌زمینه‌ها در ساختمان تربیتی و آموزشی لحاظ نگردد هرگز نتیجه‌ای بر بار نخواهد نشست.
بنابراین با تحقیق و تفحص در کانون مدارس و مطلع شدن از نحوه‌ی تدریس و کتبی که در این حوزه‌ها مواد و مصالح تدریس به شمار می‌آیند، اصولا فرهنگ تفاهم در بین معلم و دانش‌آموز برقرار نیست، یعنی در تدریس کتاب قرآن همچنان که در مقطع راهنمایی معلمی مختص به این کتاب منظور نظر است، در مقطع ابتدائی نیز این نیاز احساس می‌گردد. چراکه آموزه‌های قرآنی در این مقطع از پشتوانه‌ای بنام تخصص و تعهد و تجربه برخوردار نیست و در پایه دانش‌آموز تأثیر مخرب و منفی را بی‌تردید برجای می‌گذارد. یعنی محصل در جهت کسب نردبان ترقی با چنین اوضاعی با مشکل مواجه خواهد شد و ادله‌ی موثق این پسرفت برمی‌گردد به عدم تخصص معلم در این زمینه و مبتدی و خام بودن فکر محصل، که این عامل را در کانون مدرسه و روشهای تدریس که معلم به دانش‌آموز عنوان می‌کند به وفور مشاهده می‌کنیم.
مثلا محصل بدون شناخت از قواعد اصولی قرآن به آنچه که طلب دارد، با مشکل مواجه می‌شود. در اینجا آزادی و آزاداندیشی در حوزه‌ی دانش‌آموز به چشم نمی‌خورد، چراکه دانش‌آموز چیزی را می‌خواهد بیاموزد که قواعد آن را نیاموخته است. قواعدی از قبیل قلب به میم و ترتیل و وقف و حروف والی و یرملون و التقای ساکنین و علامت‌های مشخص در قرآن که در رعایت آن قاری باید سعه صدر بگذارد و روش و سبک یادگیری معلم که در روخوانی تأثیر می‌گذارد بی‌شک برای دانش‌آموزی که هنوز در حال یادگیری الفبای فارسی است امری حاد و تعقیدبرانگیز است. یعنی برای خواندن آیه‌ای از قرآن طبعا با قواعد قرآن برخورد می‌کنیم و چنانچه با این قواعد اغیار باشیم، در خواندن قرآن نیز با مشکل روبرو خواهیم شد. لذا آنچه قریب به ذهن و منطقی به نظر می‌رسد این که: بیائیم در کانون مدرسه‌ها در سطح کشور زبانهای متداول را نهادینه کنیم و همچنان که متذکر شدیم، نهادینه بدین معنا که امکانات آموزشی و معلمین متخصص را با پشتوانه‌های محکم در جهت فراگیری زبانهای متداول به عرصه فرهنگ و آموزش کشور آورده و با آغازی اصولی مبنی بر سیری تکاملی و هدفمند به پیش رویم.
کاری که در زبان متداول فارسی بر مبنای یادگیری الفبای فارسی انجام می‌پذیرد، دقیقا در زبانهای متداول دیگر اعم از زبان انگلیسی و عربی و اسپانیایی و فرانسوی و آلمانی و حتی یادگیری زبانهای دیگر و ترویج و گسترش زبانهای محلی در داخل کشور که می‌تواند شامل زبانهای آذری، لری، سمنانی، یزدی، گیلکی، بندری، دزفولی، کردی و... می‌باشد.
لذا علاوه بر اینکه می تواند در ابعاد مختلف اعم از پیشرفتِ در فرهنگ و دانش ایران مؤثر افتد طبعاً در سکوی رقابت نیز فواید متعددی را برای کشور به ارمغان خواهد آورد.
لذا با این متد، فرهنگ جامعه ایران به سمت جهانشمولی گرایش پیدا کرده و قطعا این روش در جهت بازگشایی کشور تأثیر بسزایی خواهد داشت بطوریکه نگاه‌ها را با چنین روشی به سمت خود جلب نموده و می‌تواند از این نگاه‌ها بهره‌برداری فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و... را ببرد. شیرینی سخن که از تلخی‌های موجود می‌کاهد اینکه:
«ما زنـده‌ به آنیـم که آرام نگیـریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست»
آری ما ذاتاً محکوم به تحرک و منع از آرامش شده‌ایم و هرکسی که خود را به مانند موج در این عرصه تشبیه می‌کند به تبع توفیق آن حتمی است و آنکه آسودگی را پیشه کند، پس هرگز تشابهی را با موج نخواهد یافت.

چاپ در روز نامه ی مردم سالاری سال ۸۶
عابدین پاپی
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید