جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

جهان ما به دو چیز زنده است


جهان ما به دو چیز زنده است
کار شعرا و ادبا و از جمله ما این است که گرد هم آییم و در مقام رفیع شاعر بگوییم؛ وقتی که مُرد. و شعرا و ادبا و از جمله ما (خبرنگاران) چنین کردیم. روز دوشنبه جمع شدیم و از عظمت «صفارزاده» گفتیم و شنیدیم؛ «طاهره» زمان بود، عفیفه دوران بود، فلان بود و بهمان بود.... انجام وظیفه کردیم به نحو احسن؛ گرچه مراسم چندان گرم نبود، گرچه جمعیت فراوان نبود و گرچه تنها دسته‌ای از اهل ادب آمده بودند و دسته‌هایی نیامده بودند! به هر حال جمع شدیم؛ سخنی چند در بزرگداشت شاعر، شعری چند به پیوست و سرآخر هم قدمی چند پشت جنازه. تمام. بعضی هم تا امامزاده صالح (محل تدفین) رفتند؛ مصداق الحسان بالاتمام؛ اجرشان مأجور.
آخرین مجموعه «طاهره صفارزاده» را دیده‌اید؟ اوائل سال گذشته منتشر شد. اکثر ادبا و شعرایی که روز مراسم در مرگ شاعر گفتند، آن روز چیزی نگفتند و چیزی ننوشتند! احتمالا خبر نداشتند. شاید هم حال نداشتند! آن روز شاعر هنوز زنده بود. و احتمالا به برخی دوستان و علاقه‌مندان هم گفته بود که اگر شد چیزی بنویسند. به هر حال مجموعه شعرش به بازار آمده بود و دوست داشت نظراتی بشنود و از آخرین کارش بگویند. دریغ... تقریبا هیچ جا حرفی نشد؛ شاید تنها یکی دو جا (آن هم شاید).(۱) شاعر ناراحت بود. و حق هم داشت. احتمالا شاعر و نویسنده و هنرمند برای در و دیوار که نمی‌‌گوید! می‌خواهد دیده شود. دوست دارد خوانده شود. و البته مجموعه شعر صفارزاده چنین نشد. چند هفته گذشت. خبری نشد. چند ماه گذشت. خبری نشد. یک سال گذشت. رفتیم خانه خانم صفارزاده. یکی گفت: «استاد بایکوت شده‌اید» خانم صفارزاده چیزی نگفت. و ما لب گزیدیم، حیران شدیم، به سر زدیم، استغفار گفتیم، رگ به گردن کشیدیم: «چه کسی؟ کجا؟ کی؟» لحظه‌ای سکوت شد. بعد از دری دیگر گفتیم و وقت رفتن قول دادیم:
۱) به نحو احسن بازتاب خواهیم داد.
۲) مشکلات پخش کتاب را پیگیری خواهیم کرد.
۳) درباره‌اش خواهیم نوشت و ۴ و ۵ و ۶ و الخ. بیرون آمدیم. یک سال و اندی گذشت؛ وضعیت کمافی‌السابق. آب از آب تکان نخورد. و کسی چیزی نگفت. و ننوشت. و چنین شد که مجموعه آخر شاعر در بی‌خبری محض روی پیشخوان‌ها خاک خورد تا اینکه شاعر در خاک ‌شد.پ
مراسم «صفارزاده» چندان شلوغ نبود. توقع بی‌جایی بود اگر می‌خواستید غلغله باشد. همه می‌شناختند اما مردم نمی‌شناختند. چرا؟ آیا حدس طرف درست بود؟ شاعر، بایکوت شده بود؟ دوست داشتند صدایش جایی نرسد؟ بعید است. چنین چیزی تقریبا امکان ندارد. جریان ساده‌تر از این حرف‌ها بود. مردم شاعرشان را تنها در حد اسمی می‌شناختند و ارگان‌های رسمی و غیررسمی - آن زمان که زنده بود - هیچ‌کدام اقدام خاصی نکرده بودند. و البته توقع بی‌جایی است که مردم بشناسند. نگذریم از اینکه شاید هم شعرش چندان عام‌پسند نبود. و نگذریم از اینکه بسیاری هم هستند که شعرشان نه عام‌پسند و نه خاص‌پسند است و همه می‌شناسند و عوام (و گاهی هم متأسفانه خواص) فکر می‌کنند این «بسیار»ی بسیار شاعرند و اندیشه‌شان سر به سقف می‌ساید و گوی از فلک می‌رباید! باری... کاری نشد. زمانی که شاعر زنده بود، کاری نشد و وقت مرگ نیز همچنین. اصلا خود مسوولین امر می‌شناختند؟! بعضی‌ها آری و بعضی‌ها هم شناختند؛ وقتی که مُرد. و بعضی‌ها هم نشناختند؛ حتی وقتی که مُرد.
متنی که خواندید «گزارش مراسم» نبود. پوزش می‌خواهیم. شاید باید مستطیل قرمزرنگی را که داخلش نوشته‌ایم «گزارش» برمی‌داشتیم. اما این متن، نقد هم نیست. تحلیل هم نیست. قطعه ادبی؟! داستان؟ عرض حال؟ شکایت؟ حکایت؟... نمی‌دانم اسمش را چه می‌شود گذاشت. پراکنده‌گویی‌ها بود در رسای شاعر. ضمنا آخرین حرف اینکه عنوان مطلب برگرفته است از ابتدای شعر «رضا براهنی» در رسای «خسرو گلسرخی»: «جهان ما به دو چیز زنده است / اول شاعر / دوم شاعر
و شما هر دو را کشته‌اید / اول خسرو گلسرخی را / دوم خسرو گلسرخی را»

پی‌نوشت:
(۱) «علی باباچاهی» سال گذشته در کتاب «شعر امروز، زن امروز» به «صفارزاده» پرداخت و انصاف این است که از این یک نکته نگذریم.
یاسر نوروزی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید