چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

سنگر انفرادی


سنگر انفرادی
شیرودی، اولین نظامی ای بود
که من در نماز
به او اقتدا کردم.
«مقام معظم رهبری»
● معراج
شهید اکبر شیرودی، این جا را خیلی دوست داشت. مرکز ثقل تمام عملیات هایش این جا بود. خانواده اش را هم آورده بود پیش خودش. حتی اسم پسرش را هم به عشق این پادگان گذاشته بود «ابوذر». خیلی ها که به این جا قدم می گذاشتند به دیار حق می شتافتند.
چمدان خالی
وقتی که آب ها از آسیاب افتاد عده ای در مهرآباد از هواپیما پیاده شدند. چمدان بعضی هاشان پر بود از پول و کارت اعتباری، برخی دیگر پر بود از مدارک تخصصی. بعد از چند روز استراحت خیلی روشنفکرانه پرسیدند: «چرا جنگیدید؟»
و بعضی ها که صدایشان ازاستنشاق گازهای شیمیایی درنمی آمد آهسته گفتند...
● رفیق اروند
غلامرضا طرق، غواص بود فرمانده گردان شهادت لشکر ۹۲ زرهی اهواز، وقتی داشت می رفت، گفت: «من شهید می شوم، مفقود می شوم، دنبالم نگردید، پیدایم نخواهید کرد» دیگر جنازه اش پیدا نشد. با اروند خیلی رفیق شده بود.
● ردپا
دنبال جسدش همه جزیره های اطراف را گشتیم. تا نزدیکی امارات هم رفتیم، پیدا نشد. خودش هم می گفت: «خوبی دریا به اینه که نشونی از آدم نمی مونه.»
● تانک و تن
دو تانک دشمن خلاف آن سمتی که من تصور می کردم به سمت مجروحان به راه افتادند. تانک هانزدیک و نزدیک تر می شدند. ولی نه ایستادند و نه راهشان را کج کردند. آن چه را می شنیدم برایم غیرقابل باور بود صدای آزاردهنده زنجیر تانک های دشمن بود، ولی برای من جان سوزتر از همه فریاد آن مجروح بود. تانک ها با تکه پاره هایی از گوشت و استخوان به جا مانده بر زنجیرها گذشتند و پنج جنازه را با خاک هم سطح کردند. چه صحنه عجیبی بود. یاد عصر عاشورا افتادم.
● برچسب
سردار خیبر (شهید ابراهیم همت):
زمان بازرگان به من برچسب چریک فدایی زدند. زمان بنی صدر برچسب منافق! هرقدمی که درراه خدا و بندگان مستضعف او برداشتیم برچسب بارانمان کردند. حالا روزی ده برچسب دشت می کنیم. اما عزیزان من دلسرد نباشید؛ حاشا که بچه بسیجی میدان را خالی کند.
نورانی ترین عملیات بچه های جنگ،نماز بود.

سمیرا خطیب زاده
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید