سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

ای ساربان آهسته ران....


ای ساربان آهسته ران....
بخشیدن را دوست دارم، آنجاکه احساس می‌کنم کسی مستحق بخشش از سوی خدای خویش بوده و تو را واسطه این بخشش یافته‌اند و به تو ماموریت گره‌گشایی داده‌اند.
سفر را دوست دارم، چون به من می‌گوید تو همه حقیقت نیستی و حقیقت ابعادی به اندازه کل هستی دارد و تنها چشمان تو نیست که جهان را می‌بیند، بلکه چشمان بیکرانی است که بر هستی خیره شده و وقتی مردمان نقاط مختلف جهان را می‌بینم شور و شعف عجیبی می‌گیرم به ویژه آن‌ها که عاشق‌تر، آزادتر و صمیمی‌تر تو را به آغوش تجربه‌هایشان از زندگی دعوت می‌کنند یا اگر چیزی به تو ارائه می‌دهند با چشم عاشقشان منتظر دیدن لذت روحی تو از خدمت خودشان هستند.
یادم می‌آید در تابلویی خواندم که نیاز و مصیبتی از مردم که به خاطر آن به تو مراجعه شد لطفی است الهی و از آن روز شوق دیگری در گشودن گره‌های مردم دارم...
گاهی گوش دادن به یک موسیقی می‌تواند شرر بر جانم زند. می‌مردم و زنده می‌شدم، ولی هنوز نمی‌دانم چه بخشی و به چه علت در من آنقدر انقلاب ایجاد می‌کند، اما می‌دانم که فقط می‌توانم بگویم ای ساربان آهسته ران که آرام جانم می‌رود ** وآن دل که با خود داشتم با دل ستانم می‌رود. البته گهگاهی نیز برای این انقلاب‌های روحی قضاوت شده‌ام، اما انگار روحم با او سالیان سال است که آشناست.
منبع : خبرگزاری ایسنا


همچنین مشاهده کنید