پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

کال های رسیده


کال های رسیده
رسیده مرا
از شاخه های کال بچینید
بچینید
بچینید خشت خشت اسیمه ی
مرا
تا که شاید
ارامشی متولد شود
اه از این سیل اشک
که حتی یک دم هم
از بهر دریای یخ زده ی من
نخندید
چشمان تو ای فربه تر از درد
و ای ثواب تر از ایمان
سالهاست که در مرداب من
همچو ماه وارونه به تماشاست
پس نیست بیهوده
که فاصله ها هم
برای دوستی من و تو
زنجه می زنند
و این فصل ها
فصل گل را می گویم
اری فرق است بین فصل من و تو
و فصل گل
چون او بهار می شود زنده
و زمستان می میرد
ولی همیشه تولد در تولد است
اما من یک انسانم
و خود می دانی
که زمستانم بی بهار است .

عابدین پاپی
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید