جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

تو هنوز از من کمک نخواسته ای!


تو هنوز از من کمک نخواسته ای!
روزی پسر کوچولویی می خواست یک سنگ بزرگ را جابه جا کند؛ اما هرچه می کوشید حتّی نمی توانست کوچک ترین حرکتی هم به آن بدهد.
پدرش که از کنارش می گذشت، لحظه ای به تماشای تقلّای بی حاصل او ایستاد.سپس رو به او کرد و گفت:« ببین پسرم، از همه ی توان خود استفاده می کنی یا نه؟»
پسرک با اوقات تلخی گفت:« آره پدر، استفاده می کنم.»
پدر آرام و خونسر گفت:« نه، استفاده نمی کنی. تو هنوز از من نخواسته ای که کمکت کنم.»

از کتاب: جانب عشق عزیز است فرو مگذارش/مسعود لعلی
نوشته شده توسط فاطیما امیدوار
/khodahast.parsiblog.com
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید