پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

مولای عشق


مولای عشق
علی را وصف، در باور نیاید
زبان هرگز ز وصفش بر نیاید
علی ترکیبی از زیباترین‌هاست
علی تلفیقی از شیواترین‌هاست
علی راز شگفت روز آغاز
علی روح سبکبالی و پرواز
زبان عشق را گویاترین بود
طریق درد را پویاترین بود
دل دریایی‏اش دریای خون بود
ضمیرش چون شهادت لاله‏گون بود
صداقت از وجودش رشک می‏برد
اصالت از حشورش غبطه می‏خورد
صلابت ذره‏ای از همتش بود
شجاعت در کمند هیبتش بود
سلاست در زبانش موج می‏زد
کلامش تکیه را بر اوج می‏زد
غبار عشق، خاک کوی او بود
عبیر و مشک، مست از بوی او بود
علی با درد غربت آشنا بود
علی تنهاترین مرد خدا بود
علی در آستین دست خدا داشت
قدم در آستان کبریا داشت‏
نوای عشق از نای علی بود
اذان سرخ، آوای علی بود
شهادت از وجودش آبرو یافت
شهادت هر چه را دارد از او یافت‏
علی سوز و گدازی جاودانه است
علی راز و نیازی عاشقانه است
تپش در سینه‏اش حرفی دگر داشت
حدیث خوردن خون جگر داشت
شگفتا! عشق از او وام گیرد
محبت آید و الهام گیرد
تلاطم پیش پایش سخت آرام
تداوم در حضورش بی سرانجام
توان در پیش پایش ناتوان است‏
فصاحت در حضورش بی زبان است
خطر می‏لرزد از تکرار نامش
سفر گم می‏شود در نیم گامش‏
یورش از ذوالفقارش بیم دارد
تهاجم صحبت از تسلیم دارد
کفش خونین‏ترین گل پینه را داشت
ضمیرش صافی آیینه را داشت
من او را دیده‏ام در بی کرآنه
فراتر از تمام کهکشانها
من او را دیده‏ام آن سوی بودن
فراز لحظه ناب سرودن
من او را دیده‏ام در فصل مهتاب
درون خانه مهتابی آب
علی را از گل «لا» آفریدند
برای عشق، مولا آفریدند
سخن هر چند گویم ناتمام است
سخن در حد او سودای خام است
ز دریا قطره آوردن هنر نیست
زبانم را توانی بیشتر نیست
ولی تا با سخن گردد دلم جفت
بگویم آنچه آن شوریده می‏گفت:
«علی را قدر، پیغمبر شناسد
که هر کس خویش را بهتر شناسد»

"پرویز بیگی حبیب آبادی"
منبع : تبیان


همچنین مشاهده کنید