پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

به امتحان کردنش می ارزد هیچ خرجی ندارد!


به امتحان کردنش می ارزد هیچ خرجی ندارد!
خیلی از ما از این که اثری هنری بیافرینیم می ترسیم.فکر می کنیم ما که هنرمند نیستیم! یا از آن هم فراتر می رویم و می گوییم: ما که خلاقیت هنری نداریم! اما اگر فکر کنیم که خلاقیت هنری ویژگی هنری همه انسان هاست و در همه وجود دارد، در هر سن و سال یا هر موقعیت اجتماعی که باشیم، درست مثل نفس کشیدن آن وقت چطور ؟
اگر این طور فکر کنیم وقتی می گوییم من نمی توانم چیزی خلق کنم مثل این می ماند که بگوییم من نمی توانم نفس بکشم!این که دست به کاری خلاقانه نمی زنیم ممکن است به خاطر ترس هایمان باشد، از این که نتیجه کارمان خوب از آب در نیاد می ترسیم.از این که خودمان از چیزی که خلق کرده ایم خوشمان نیاید و آن را پر نقص ببینیم آن وقت فکر می کنیم که این نقص ها مربوط به وجود ما هستند، فکر می کنیم ما چه نقصی داریم، ممکن هم هست از قضاوت دیگران درباره کارمان بترسیم، از این که کارمان را پراز نقص ببینند و این نقص ها را به خود ما نسبت بدهند.اما اگر قبول کنیم که خلاقیت واقعا مثل نفس کشیدن در طبیعت همه ما وجود دارد می توانیم فراتر از همه این ترس ها به همان راحتی که نفس می کشیم اثری هنری خلق کنیم.اما چه طوری؟ واقعا چه طوری می شود از این همه ترس و قضاوت خلاص شد؟
یک راهش این است که اصلا بهشان فکر نکنیم و یک راست برویم سر کارمان، مگر ما موقع نفس کشیدن به آن فکر می کنیم؟ یا همه اش حواسمان به این است که درست و خوب و بی نقص نفس بکشیم؟ نه ما وجودمان را آزاد می گذاریم و به آن اعتماد می کنیم خودش برایمان نفس می کشد! اگر بتونیم موقع خلق اثری هنری هم همین قدر به نیروهای درونمان اعتماد و خودمان را رها کنیم و به آن ها بسپاریم می بینیم که خلاقیت ما هم به راه می افتد!بد نیست امتحان کنیم و خودمان را از این تجربه خارق العاده محروم نکنیم، پس هر کس دوست دارد با ما همراه شود! می توانیم کار را خیلی ساده و از چند مداد رنگی یا ماژیک و یک ورق کاغذ شروع کنیم! اصلا به این فکر نمی کنیم که چه چیزی می خواهیم بکشیم برای کارمان هم برنامه ریزی نمی کنیم خودمان را از دست قاعده و قانون های نقاشی هم آزاد و فقط به حسمان توجه می کنیم، توجه می کنیم ببینیم حسمان به ما چه می گوید، چه کار کنیم؟ و همان کار را می کنیم.در حقیقت »خود« منطقی و عقلانی مان را کنار می گذاریم و نیروی درونمان را تماشا می کنیم که چه خطی و یا طرحی روی کاغذ می کشد و کدام رنگ ها را کنار هم می گذارد.اصلا انگار که داریم کسی دیگر را موقع نقاشی کردن تماشا می کنیم.در حین کار مسیری مشخص هم برای خودمان تعیین نمی کنیم، نیروی درونمان هر لحظه می تواند مسیرش را تغییر و کاری تازه و غیر قابل پیش بینی انجام بدهد، باز هم آزادش می گذاریم در حین کار درباره چیزهایی که اتفاق می افتد قضاوت نمی کنیم، می گذاریم همان طوری باشد تازه از آن تعریف و تمجید هم می کنیم! نمی گوییم: وااای! چه قدر زشت شد!وااااای!اگر خواهرم این را ببیند،چقدر به من می خندد در عوض می گویم:چقدر جالب،من این را خلق کردم! در حین کار اجازه نمی دهیم چیزی به جز این فکر در سرمان باشد که: من خلاقم! من می توانم! حاصل کارم هر چه باشد دوست دارم و.... و چیزهایی شبیه این ها.
به شور و شادی معصومانه ای که در طول کار در درونمان احساس می کنیم توجه می کنیم و نمی گذاریم خود آگاهی مان این تجربه شیرین را که شاد و فرح بخش است، خراب کند.حالا می بینید چه قدر هیجان انگیز است؟
با این کار ما خلاقیت درونمان را به جریان انداخته ایم و اجازه داده ایم هر طور که می خواهد خودش را نشان بدهد و آزادانه بیان کند.آن هایی که این کار را می کنند شادی و شور و هیجان زندگی را در درونشان تجربه و حس می کنند.وقتی مرتب این تجربه را تکرار کنیم، بعد از مدتی متوجه می شویم که تغییرات کوچک و ملایم و در عین حال خوشایندی در جنبه های دیگر زندگی مان هم اتفاق می افتد، آرامش بیشتری احساس می کنیم.حضور ذهنمان بیشتر می شود توانایی درک و یادگیری مان بیشتر می شود و خیلی اتفاق های خوشایند و لذت بخش دیگر.ضرر ندارد، شما هم یک بار امتحانش کنید!! حتما به امتحان کردنش می ارزد.

تقی زاده
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید