چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

خواهم آن لیلی وشم را


خواهم آن لیلی وشم را
خواهم آن لیلی وشم را
تا که مجنونم کند
از لبانش عشق نوشم
تا که مدهوشم کند
چشم در چشمش بگیرم
گرم و خودجوشم کند
های و هوی دل بگیرد
مهر خود نوشم کند
من ندانستم که عشق
از چشم آمد یا زگوش
نیک دانستم که آمد
چشم و هم گوشم کند
جام می در دست نگرفتم
دلم پیمانه شد
ساقی جانانه آمد
دم به دم نوشم کند
روز و شب اندیشه می کردم
که نیکم یا که بد
عشق آمد تا ابد
زاندیشه خاموشم کند
سالها با عقل می کاویدم
اندر فرش وعرش
عشق عرش من شدو
بر فرش منقوشم کند
بر زمین و آسمانم
عشق می بارد، زهی
من که عریان گشتمی
خود عشق تن پوشم کند
عاشقان هوشیار باشید
عشق بر در می زند
من که دامانش گرفتم
جامه بر دوشم کند
من در آغو شش گرفتم
او در آغو شم گرفت
همنفس با عشق گشتم
هوش و مدهوشم کند
یک نفس با عشق
خلوت کردمی روز ازل
آن نفس در سینه
می گردد در آغوشم کند


ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیامبر عشق و آگاهی
Rroshanaa.mihanblog.com
Rroshanaa.persianblog.ir
Nasertaheriboshrouyeh.iranblog.com
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید