چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

خدا گوش‌تان را بکشد


خدا گوش‌تان را بکشد
چه‌قدر سختی، چه‌قدر رنج، چه‌قدر کارهای بیهوده برای چندرغاز حقوق که کفاف هیچ‌چیز را نمی‌دهد. چه‌قدر ناله، چه‌قدر دل به غرغر زدن‌های همدیگر سپردن! شما را نمی‌گویم، خودم را می‌گویم که از خاری می‌نالم، از طعنه‌ای می‌رنجم، از سنگی در راه پا پس می‌کشم. فکر می‌کنم دنیا به آخر رسیده و همین الان این من هستم که بدبخت‌ترین آدم روی زمینم، بعد انگار خدا از جایی که خیلی دور نیست دست دراز می‌کند، گوشم را می‌گیرد و چشمم میخ می‌شود به علی عباس، جوان عراقی...
عراق! هرچند امروز همه دنیا می‌دانند که عراق کجا است اما من و تو بهتر می‌دانیم، که هنوز ما هم چون مردم این سرزمین با شنیدن نام مرده صدام هم زبان به نفرین تلخ می‌کنیم و یاد آژیر خطر و جنگ و درد و زخم و آوارگی می‌افتیم... اما عراق برای علی‌عباس که یک عراقی است که امروز در دو تیم معروف اروپایی فوتبال‌بازی می‌کند معنایی گزنده‌تر و تلخ‌تر دارد. عراق برای او یعنی آوار شدن زندگی بر سر کودکی که تنها ۱۳ سال دارد و سوختن پدر، مادر و همه اعضای خانواده‌ای که داشت.
صبر کن... تمام نشده، اگر علی‌عباس را نگاه کنی در عکس پایین صفحه و دنبال دستانش بگردی می‌فهمی که تمام نشده! عراق برای علی‌عباس سرزمینی است که نه تنها سایه پدر، محبت مادر و دست گرم خانواده را از او گرفت که به دستانش هم رحم نکرد... به کودکی که تنها ۱۳ سال داشت! بایست و خود را جای او بگذار. نگاه کن چگونه با همه دردهایش که هر کدامشان برای شکستن و بریدن، دلیل کافی است روی پاهایش ایستاده و خواسته که زندگی کند با تمامی اندوه‌ها. حالا، امروز او تنها یک عراقی مهاجر نیست، یک جنگ زده و یتیم نیست. او امروز روی دو پایش‌ ایستاده و می‌خواهد که زندگی کند! بدون سایه پدر، مادر و حتی دستانی که بتوانند به وقت غم به دست مهربانی بسپارد تا سرمای وجودش را به مهری گرما بخشد.
حال اگر دلت می‌خواهد گریه کن، نه برای علی عباس که برای خودت، خودم و برای همه آنها که زود به آخر خط می‌رسند و دعا کن که خدا آن‌قدر از ما ناامید نشده باشد که گوشمان را به‌موقع بکشد!

سارا جمال‌آبادی
منبع : روزنامه سلامت


همچنین مشاهده کنید