جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

جنگ و صلح


جنگ و صلح
وقتی كه صحبت جنگ و صلح می شود مردم شناسان و مورخان به ما می گویند كه در بیشتر دوران های تاریخ، آدمیان مشغول جنگیدن با یكدیگر بوده اند و دوره های صلح معمولاً بسیار كوتاه بوده است. مردم شناسان از این نتیجه مشخصی می گیرند: به سختی می توان گفت كه «انسان نهادی صلح طلب دارد». خوب این اصلاً نتیجه خوبی نیست! اما زیاد هم نباید عجله كرد؛ آیا این به معنای آن است كه «انسان نهادی جنگ طلب دارد؟» خیلی ها به این پرسش هم پاسخ منفی می دهند. دلایل شان هم متعدد است.
برخی از آنها می گویند كه چنین نوع برداشت هایی از تاریخ كار درستی نیست؛ یعنی این كه بگردیم در تاریخ و دوره های غالب و حوادث پرتكرار را پیدا كنیم و آن را به «نهاد» یا «ذات»ی در انسان منتسب كنیم كار درستی نیست، به دو دلیل:
اول این كه صرف تكرار چیزی یا غالب بودن صفتی در تاریخ ثبت شده بشری نشانه این نیست كه علتی در ذات بشر موجب آنها شده است؛ دوم این كه، و این می تواند مهمتر باشد، این كه اصلاً بشر چیزی به عنوان ذات یا نهاد داشته باشد كلاً مورد تردید است.
به این ترتیب دو اشكال پیش روی این استنتاج هست؛ یكی این كه سرنوشت از این به بعد تاریخ معلوم نیست كه ما بتوانیم بر اساس آن در مورد نهاد بشر در طول تاریخش رای بدهیم.
دوم این كه اصولاً فرض این كه آدمیان ذات مشتركی دارند كه در همه آنها به طور مشترك ظهور می یابد و رفتارهایشان را متعین می كند مشكوك و دست كم اثبات نشده است (اصلاً چه چیزی اثبات شده هست؟).
اما بالاخره تكلیف ما با جنگ چه می شود؟ انسان ها جنگ طلب هستند یا نه؟ شاید این از اصل راه درستی برای این كه تكلیف خودمان را با مسئله جنگ مشخص كنیم نبوده است. یعنی این كه گیرم بفهمیم كه در «ذات» انسان (كه معلوم هم نیست به درستی چیست) عاملی باشد (یا نباشد) كه انسان ها را جنگ طلب بكند (یا نكند). یافتن چنین عاملی، در نظر ما درباره «جنگ های در شرف وقوع» چه تغییری می دهد؟ آیا اگر ما بدانیم كه كسانی درصدد به راه انداختن جنگی علیه ما باشند، می گوییم كه «ای داد بی داد! دوباره ذات انسانی كار دست مان داد و مجبوریم در جنگ كشته بشویم!». گمان نكنم كه هیچ یك از ما چنین برخوردی داشته باشیم. ما به احتمال بیشتر به دنبال نظریه هایی خواهیم گشت كه در عین توضیح وضعیت بتوانند به ما بگویند كه «چه می شود كرد كه دست كم نابود نشویم». كار فلسفه و نظریه سیاسی كم و بیش از همین قسم است؛ توضیح وضعیت و نشان دادن راه های عمل.

علی معظمی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید