چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

سید هاشم را چوب زدند


ماه رمضان پایان یافته بود و مساجد از جمعیت تهی. روز دوشنبه بیستم آذرماه ۱۲۸۴(۱۴شوال۱۳۲۳) علاءالدوله حكمران تهران كه مردی گردنكش و سختگیر بود دستور داد تا هفده تن از بازرگانان به اداره حكمرانی خوانده شوند تا علت گرانی قند از پنج قران به هفت قران را توضیح دهند. چند تنی كه رفتند با آن كه بازرگان قند نبودند توضیحات خود را به علاءالدوله ارائه كردند، اما علاءالدوله گوش نداد و دستور داد چند تن را به فلك بستند و چوب به پاهای آنها زدند. در میان آنها حاجی سیدهاشم قندی یكی از بازرگانان بزرگ قند كه مردی سالخورده و نیكو كار بود و مساجدی در تهران ساخته بود نیز حضور داشت. علاءالدوله با تندی از او پرسید: چرا قند گرانتر گردانیده اید؟ حاجی سیدهاشم قندی گفت: در سایه پیشامد جنگ روس و ژاپون قند كمتر می آید و باز در تهران ارزانتر از دیگر شهرها ست. علاءالدوله گفت: می گویند شما قند را كنترات كرده اید. گفت: ما ( كنترات) نكرده ایم و خود از بازرگانی دیگر می خریم. علاءالدوله از حاجی سیدهاشم خواست تا نوشته ای بدهد كه قند را به قیمت قبلی به فروش برساند كه حاجی سیدهاشم از این كار سر باز زد و گفت: من چنان نوشته ای نمی توانم داد. ولی صد صندوق قند خودم می آورم و پیشكش می كنم و دیگر به داد و ستد نپردازم. در این میان منشی سعدالدوله وزیر تجارت زیر گوش علاءالدوله گفت: حاجی سیدهاشم یك بازرگان آبرومند و ارجمند است. وزیر تجارت مرا فرستاده كه درخواست كنم با احترام با او برخورد كنید. علاءالدوله از این پیغام سخت ناراحت شد و چون می دانست حاجی میرعلینقی پسر حاجی سیدهاشم نزد وزیر تجارت رفته به شدت خشمنا ك گردید. در این هنگام حاجی سیداسماعیل خان را كه سرهنگ توپخانه و یكی از بازرگانان قند هم می بود آوردند و او در آمدن به اتاق تعظیم نكرده بود و به سلام بسنده كرده بود.
لذا بر خشم كور كورانه علاءالدوله افزوده شد و دستور داد او را با حاجی سیدهاشم به فلك بستند و به زدن پرداختند و چون پسر حاجی سیدهاشم بی تابی می كرد و خود را روی پاهای پدرش می انداخت، علاءالدوله دستور داد پاهای آن دو را باز كردند و این بار پسر حاجی سیدهاشم بود كه باید ۵۰۰ چوب به پاهایش می خورد. هنگام ناهار شد و علاءالدوله خواست تا با زور نوشته ای درباره كم كردن بهای قند بگیرد، غافل از اینكه در بیرون، شهر به هم خورده و مردم به پشتیبانی از بازرگانان بازارها را بسته اند. مشیرالدوله وزیر خارجه چون ماوقع را شنید سعی كرد تا جلوگیری كند و كسی را فرستاد تا حاجی سیدهاشم و دیگران را نزد او ببرند تا با آنها مهربانی و دلجویی كند؛ ولی پیش از این دلجویی یا به عبارت بهتر چاره جویی، طبل رسوایی استبداد به صدا درآمده بود و آنچه نباید می شد شده بود. عین الدوله بی پروایی می كرد و خود پیدا بود كه كار با دستور او بوده. سعدالدوله وزیر تجارت نزد وی رفت و از این كه علاءالدوله حكمران تهران در كارهای بازرگانان دخالت كرده بود آزردگی بسیار نمود. عین الدوله پاسخ داد كه با اجازه خود من بوده است. آیت الله بهبهانی و طباطبایی و همراهانشان وقتی خبر را شنیدند مردم و بازاریان را دعوت كردند تا مغازه ها را بسته و رو به مسجد شاه بیاورند و در آنجا به شور و هیاهو پرداختند و اعتراض خود را به رفتار علاءالدوله و عین الدوله ابراز داشتند. كسروی می گوید: شباهنگام امام جمعه كسانی از سران اینان را به خانه خود خواند؛ و با آنان مهربانی نمود و همراهی نشان داد و چنین گفت: امروز هنگام پسین بود كه بازارها را بستید و بسیاری از مردم از چگونگی آگاه نشدند. فردا باز بازارها ببندید؛ و علما را به مسجد آورید تا به همدستی كاری پیش رود. فردا بازارها را باز نكردند و باز در مسجد شاه انبوه شدند و هنگام پسین دنبال علما فرستاده و جز از حاجی شیخ فضل الله كه رو ننمود دیگران را كشیده و به مسجد آوردند و امام جمعه نیز بود و با همگی گرمی می نمود. این تجمع را می توان آغاز حر كت مردم برای احیای حقوق مدنی دانست. حر كت نسنجیده علاءالدوله و عین الدوله مقدمات بست نشستن دو سید و همراهانشان در حرم عبدالعظیم را به وجود آورد.
هاشم باروتی
منبع : ایران یکصد سال پس از مشروطیت


همچنین مشاهده کنید