جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

اصلاتک


اصلاتک
مرد جوان سیگارش را آتش زد. آن طرف ردیف شمشادها ،روی مسیر آسفالت، پسرکی هن وهن کنان می دوید. مرد پشت گردنش را مالید.دستی روی ته ریشش کشید و دوباره میان کتاب را باز کرد. مادر پسرک تازه رسیده بود. پسر تا مادر برسد چند پاره آجر برای دروازه روی آسفالت گذاشته بود. مادر هنوز چند متریش بود که توپ را برایش قل داد.
- بیا همینو مستقیم شوت کن.ببین تا همین جا که دستم بالا میره دروازس. بالاترش اوته.
مادر گیره ی مقنعه اش را باز کرد و نگاهی به مرد انداخت. پسرک جیغ کشید.
- این جوری قل نده!! محکم بشوت.
مرد سرش را بلند کرد وعینک را از روی چشمش جابجا کرد.نگاهش به کفش های مادر پسرک افتاد. پاشنه کوتاه و پنجه باریک بود و ساده.
جوان تازه از دانشگاه آمده بود و روی راحتی با همان لباسهایش ولو شده بود.
- اگه یه استخون پوسیده ی یه آدم بی صلات رو کلاغ غورت بده ،هر جا بشینه تا چهل تا خونه اونطرف ترش برکت از رزق و روزی همسایه ها میره. سرت رو پایین نگیر به من نیگا کن. مادر داشت از آشپز خانه به طرف جوان می آمد.
پسرک باز جیغ کشید.
– اون جوری که می شوتی اوته.دستم نمی رسه.
مادر پسرک توی آفتاب بود. مانتو گشادش را کشید و رها کرد. دست به پیشانیش کشید توپ را دو باره به طرف پسر زد. نزدیک بود تعادلش به هم بخورد ولی پاشنه اش کوتاه بود و دوباره ایستاد. مرد خودکار را لای کتابش گذاشت و آن را بست.
- این چیه می خونی؟. مادر کتاب رااز جوان گرفت."بازگشت به خانه".- اگه نصفه وقتی که واسه خوندن این نمایشنامه ها می ذاشتی صرف درست می کردی، مشروط نمی شدی.
پسرک دنبال توپ که داشت از دروازه دور می شد دوید. مادر موهایش را زیر مقنعه برد و به مرد نگاه کرد. مرد سرش را پایین انداخت.
خواهرش عطسه زد. مادر نگذاشت در مایکروفر را ببندد. دستهایش را روی اپن آشپزخانه تکیه داد.-ما شرعا می تونیم تو رو واسه همین نماز نخوندنت از خونه بندازیم بیرون.
مرد سرش را چرخاند. پسر با هر ضربه اش توپ را چند متری جلو می انداخت تا به دروازه برسد. مادرش دستش را سایبان چشمهایش کرده بود.
– آقا میشه بیاین با این پسر من بازی کنین. شوتای منو قبول نداره.
مرد جوان کتاب را با خودکار بیکش روی نیمکت گذاشت.سیگار له شده، پای نیمکت هنوز دود میکرد.

فروردین ۸۵
برگرفته از آیه ۸۷ سوره هود(قالوا یا شعیب اصلاتک...)
"قوم گفتند ای شعیب این نماز تو، تو را مامور میکند ما را از پرستش خدایان پدرانمان و از تصرف در اموال به دلخواه خودمان منع کنی،همانا تو مرد بردبار و درستکاری هستی."
امیر حسین عسگری
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید