جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

اطعام آش رشته و خرمن کشی


مادرم به اهالی ده علاقه زیادی داشت. رعیت های آنجا همه قدیمی و چند نسلشان نزد آباء و اجداد ما بزرگ شده و مانند اعضای یك خانواده و به یكدیگر وفادار بودیم.بی بی گفتند: «سبزعلی، اعلام كن كه بله، فردا شب، آش رشته می دهیم. همگی، كاسه های خود را بیاورید.» فردای آن روز، از صبح زود، مادرم به اتفاق نورجون و زن جمعه و بی بی جان دختر عباس مه چراغ، رشته زیادی بریدند و در آفتاب پهن كردند كه خشك شود و حبوبات را در دیگ های بزرگ پختند و كشك زیادی ساییدند. سیر داغ و پیاز داغ و نعناع داغ، درست كردند. دو دیگ بزرگ آش كشك و دو دیگ بزرگ آش سركه شیره درست كردند. شب هنگام، دیگ ها را در گاری گذاشتند و به سوی توده آتشی كه اهالی ده در كنارش منتظر بودند بردند. سبزعلی به ترتیب كاسه های مسی آنها را می گرفت و از آش پرمی كرد و به آنها می داد. سبزعلی، برای دومین بار كاسه اش را از آش رشته پر كرد و خورد. ملا رضا، ملای ده، از میان جمعیت برخاست، سوره مباركه حمد و قل هوالله را خواند و فاتحه فرستاد و از ریش سفیدان خواست كه فاتحه بفرستند. زندگی ما، در ده به همین منوال می گذشت. استراحت و تفریح من در ده تمام شد.
هر روز صبح زود، قبل از طلوع خورشید، با كاغذی و قلمی و مشك آبی و لیوان فلزی به اتفاق سبزعلی و اسفندیار پهلوان، روانه خرمن كشی می شدیم. یك خرمن از گندم و یكی از جو، از زیر كاه، به وسیله اوشین رو به باد از كاه جدا می شد، در طرف دیگر این خرمن، خرمن های دیگری از گندم و جو بود كه هنوز گندم و جو در پوسته كاه بود و به وسیله گرجینی كه به گردن گاو بسته شده بود و چشم های گاو را با دستمال بسته بودند، دور خرمن می چرخید تا به وسیله گرجین كاه از گندم و جو جدا شود.هنگام خرمن كشی، كدخدای ده، برای ارباب چند عدد مرغ و جوجه محلی و تخم مرغ و یك بادیه روغن محلی و كره می فرستاد.خرمن كشی با سپاس و نیایش به درگاه خالق یكتا و رزاق بی همتا و صلوات بر محمد(ص) و آل محمد(ص) شروع می شد.خرمن ها با قپان یا بادیه های مسی بزرگ كه مثلاً هر بادیه سه كیلوگرم، گندم یا جو می شد توزین می گردید.معمولاً یك دهم خرمن، متعلق به مباشر و یك سوم متعلق به رعیت ها و دو سوم متعلق به ارباب ده بود. شب ها، در كنار خرمن ها، دشتبان می خوابید، تا خرمن ها مورد دستبرد یا آتش زدن قرار نگیرد، چون در دشت مارهای سمی كشنده دیده می شد، برای این كه دشتبان از گزند آنها در امان بماند، تخت بلندی تقریباً به ارتفاع دو متر كه پایه های آن چوبی و روی آن از پوشال درختان یا برگ های نخل خرما بود، ساخته شده و بالای آن چراغ دستی وصل شده بود. دشتبان بر بالای آن جایگاه مخصوص قرار می گرفت و تا پاسی از نیمه های شب فلوت می زد و آوازهای محلی سر می داد و برای حفاظت جان خود، چند عدد چوب بزرگ و كارد زیر سرش می گذاشت. سگ سیاهرنگ درنده ای به نام كلاغو در كنار آلاچیقش قرار می گرفت.مادرم با داشتن فرزندان كوچك نمی توانست سر خرمن بیاید. در این صورت وظیفه او را من انجام می دادم. هر روز صبح زود قبل از طلوع آفتاب و بعد از نماز صبح، سر خرمن ها می رفتم. بعد از آماده شدن گندم و جو، آنها را در جوال های مخصوص قرار می دادیم و بر پشت گاو و شتر و الاغ، به انبار منتقل می كردیم. ته خرمن ها كه جمع كردن ته خرمن ها از شن و ماسه و ریگ كار سختی بود. علاوه بر سهمیه اصلی زعیمها، این جو و گندم به آنها داده می شد.عده ای از فقرا و گدایان، دهات مجاور، در هنگام خرمن كشی، به اتفاق فقرای نابینای روستا، برای گرفتن زكات، سر خرمن می آمدند و مقداری جو و گندم می گرفتند و می بردند.عده ای از گردنكشان و باج گیران غیرمحلی، كه از خرمن كشی به نوعی مطلع می شدند، سر خرمن ها می آمدند و بیجاری (سهمیه) می خواستند و گاهی تهدید می كردند. كسی را جرأت مخالفت با آنان نبود.
منبع : همشهری


همچنین مشاهده کنید