چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

درباره گارینشا، پرنده کوچک و جنجالی فوتبال برزیل (۱)


اگر سوار بر اتومبیل به اندازه یك ساعت از ریودوژانیرو دور شوید، به پائوگرانده و قبر گارینشا می رسید. یك قبر بسیار معمولی و پیش پا افتاده و رنگ و رورفته در میان قبور پاك و شیك تر. اما روی سنگ قبر نوشته شده است: «اینجا كسی آرمیده است كه مایه شادمانی مردم بود؛ مانه گارینشا.»
این یك آرامگاه محقر برای یكی از بهترین و فنی ترین فوتبالیست های تاریخ است. اما گارینشا هیچ گاه از اصل و ریشه های خود دور نشد و فقیرانه زیست. او یكی از «مردان بد فوتبال» هم بود. كسی كه داستان زندگی اش می تواند درسی عبرت آموز برای برخی ستاره های نسل فعلی باشد كه مشكلات عدیده ای دارند و رفتارشان نمونه و سالم نیست.
اگر بخواهیم خلاصه بگوییم گارینشا صاحب روابطی مذموم در زندگی خصوصی اش بود، مادرزنش را در یك تصادف رانندگی به كشتن داد، پول و ثروتش را دود كرد و در مصرف كردن مشروبات الكلی چنان به زیاده روی پرداخت كه در سال ۱۹۸۳ در ۴۹ سالگی درگذشت و به واقع قبر خود را با دست خود كند.
در نقطه مقابل گارینشا در دوران اوج بازیگری خود یك فوتبالیست استثنایی و دست نیافتنی بود و همگان از دیدن استعداد ها و مهارت های فوق العاده او در پشت گوش راست به وجد می آمدند و این چنین و بر پایه كارایی او بود كه برزیل در جام های جهانی ۱۹۵۸ و ۱۹۶۲ به رتبه نخست رسید و اولین قهرمانی هایش را در این مسابقات تجربه كرد. برزیل هیچ گاه وقتی او و پله كنار هم بازی می كردند، شكست نخورد. خورگه داسوزا كارگر آرامگاه پائو گرانده می گوید: «باشگاه گارینشا (بوتافوگو) باید بنا سنگ قبر بسیار بهتری را برای او فراهم می كرد. یادم می آید در روز تشییع جنازه چنان جمعیتی در خیابان به راه افتاده بود كه نمی شد آنها را كنترل كرد. آنها به پائو گرانده ریختند و سنگ قبر ها زیر پاهایشان خرد شد.» تمامی آن داستان ها و زندگی پرفراز و نشیب حالا دوباره در برابر چشم مردم است. چرا كه یك فیلم سینمایی تازه به نام «ستاره تنها» درباره زندگی او در برزیل اكران شده است. از سوی دیگر در بریتانیا نیز یك كتاب درباره گارینشا به قلم رای كاسترو چاپ شده است كه نام آن را «پیروزی و تراژدی ستاره فراموش شده فوتبال» گذاشته اند. مالوی نیا دوست قدیمی گارینشا كه ۷۱ ساله است و در منطقه پائو گرانده زندگی می كند، می گوید: «مردم دائماً راجع به سلطان پله حرف می زنند، حال آنكه سلطان حقیقی گارینشا بود.»
• كج و معوج
گارینشا با نام حقیقی و كامل مانوئل دوس سانتوز در همان شهر پائو گرانده كه یك شهر سرشار از كارخانه ها و محصور بین كوه های زیبا و سبز است به دنیا آمد. او پاهایی كج و معوج داشت كه یكی از دیگری كوتاه تر بود و در كودكی لقب «پرنده كوچك» را به او داده بودند كه این عنوان بعداً در سطح جهان نیز زبان به زبان گشت و برای او به یادگار ماند. او ابتدا در همان تیم های كارگری به بازی پرداخت تا این كه بوتافوگو او را نشان كرد. او از فرط عشق و علاقه به فوتبال همسر و خانواده اش را جا گذاشت و به ریودوژانیرو رفت و چون سواد نداشت، پای یك قرارداد سفید را با بوتافوگو امضا كرد. از آن پس می شد زندگی او را به دو بخش تقسیم كرد: یكی درخشش خیره كننده در زمین و در هیات مهاجمی بی مهار كه هر دریبل و حركتش چشم ها را نوازش می داد و دیگری بی عقلی و بی مسئولیتی صرف در خارج از میدان كه باعث فزونی گرفتن مشكلات او می شد و اعتیاد او به مشروبات الكلی هم بحران ساز بود. تماشاگران از آغاز او را دوست داشتند زیرا با دریبل های ریز و زیبایش در سمت راست از هر خط دفاعی ای عبور می كرد و واقعاً یك جادوگر بود و شاید هنوز هم هیچ بازیكنی فراتر از او در پست گوش راست ظهور نكرده باشد. باز هم به حرف های مالوی نیا بازگردیم. «گارینشا برای عشق و شادی به فوتبال می پرداخت. او زندگی ساده ای داشت ولی وقتی قدم به استادیوم می گذاشت و مسابقه شروع می شد بی مهار بود. هیچ كس باور نمی كرد كه او پس از اتمام مسابقه چقدر ساده و بی پیرایش بر محیط معمولی زندگی اش باز می گشت.» اندرو داونی، یك روزنامه نگار كه كتاب كاسترو را به زبان انگلیسی ترجمه كرده است، می گوید: «آیا می توانید تصور كنید كه دیوید بكام بعد از هر مسابقه به شهر و محلش باز گردد و با دوستان و خانواده اش چای بنوشد و یا با اهالی محل نیز فوتبال بازی كند؟ گارینشا چنین آدمی بود. همه به تماشای بازی او می رفتند، زیرا می دانستند كه به بهترین شكل آنها را سرگرم خواهد كرد.» بزرگ ترین موفقیت های گارینشا در جام های جهانی ۱۹۵۸ و ۱۹۶۲ شكل گرفت.
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید