پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ناسازگاری و درمان آن(۲)


•فهم و درك رفتار مددجو
آدلر اعتقاد داشت كه شناخت انسان تنها براساس درك برنامه زندگی اش میسر است و در این راستا یكی از مفاهیم كلیدی در نظریه آدلر مفهوم سبك زندگی است. سبك زندگی همان حركت مدام فرد به سوی هدف است وفرد نیز این نوع حركت به سوی هدف را براساس عقیده و نظرش درباره خویشتن و بقیه انسان ها و نیز براساس تفسیر خود در این زمینه، انجام می دهد. آدلر برای فهم و درك رفتار مددجو خود را درگیر مباحث و مسائل مربوط به مقیاس های هنجاری و آزمون های میزان شده نمی كند. همان طور كه اشاره شد، آدلر برای نزدیك شدن به سبك زندگی مددجو و هدف وی از آزمون های شخصیت، نگرش، پیشرفت، علایق یا هوش كمتر به طور مستقیم استفاده می كند. برای آدلر در درجه اول درك سبك زندگی مددجو حائز اهمیت بسیار است. بنابراین از دیدگاه آدلر هدف از به كارگیری روش های سنجش یا ارزیابی به واقع درك تاثیر سبك زندگی مددجو بر كاركردهای جاری اوست. به اعتقاد آدلر، برای فهمیدن و درك سبك زندگی مددجو لازم است از رویكرد كل نگر استفاده شود. به عبارت دیگر، همه مطالبی را كه مددجو می گوید و انجام می دهد، چگونگی روابط او با افراد معنی دار زندگی خود و نیز چگونگی روابط او با درمانگر، رفتاری را كه مددجو برای تسكین دلخوری ها و ناكامی هایش، به صورت واكنش نشان می دهد، جملگی دارای معانی اجتماعی و درمانی می باشند و برای مشاور نیز این امكان را فراهم می آورند تا نسبت به مددجو، فهم و درك بیشتری پیدا كنند.آدلر به ویژه به خاطرات فرد توجه دارد و بر این باور است كه از خاطرات اولیه می توان اطلاعات تشخیصی بسیار در مورد مددجو به دست آورد. اولین خاطره مددجو نشان دهنده نقطه نظر اساسی وی درباره زندگی است. هر چند مددجو درباره خاطرات اولیه ـ خود به دلیل اینكه برای او معنای چندانی ندارد _ با آمادگی پاسخ می دهد، با وجود این، هیچ یك از خاطرات مددجو به طور تصادفی یا شانسی انتخاب نمی شود. غالباً انتخاب خاطره و بیان آن توسط مدد جو به طور ناهشیار انجام می گیرد. از این رو مددجو تنها خاطراتی را به یاد می آورد كه در جهت هدف و سبك زندگی اوست.آدلر عقیده دارد كه سبك زندگی ناهمسانی را در رفتارهای فرد كاهش می دهد و باعث می شود تا همه فرآیندهای روانی فرد با هم و در جهت هدف نهایی وی، همسان شود. از این رو، در مورد مطالعه رفتار مددجو می توان به طور دلخواهی از هر جایی كه می خواهیم، آغاز كنیم. هر نوع بیان، كلام، فكر یا احساس شخص، منتهی به انگیزه ها و هدف هایی می شود كه سبك زندگی وی بر محور آن شكل می گیرد. رفتارهای غیركلامی نظیر طرز ایستادن، نشستن، راه رفتن و خوابیدن، اینكه فرد چگونه با اعضای بدن مثل شانه، سر و دست خود سخن می گوید، جملگی خبردهنده یا نشان دهنده شیوه نزدیك شدن شخص به هدف هایش است.مشكل زمانی آغاز می شود كه فرد خواه قرین موفقیت و خواه در شرایط ناكامی، به هدف های اشتباه روی می آورد، سبك زندگی نامناسبی را برمی گزیند و در چرخه ای معیوب گرفتار می شود. در چنین شرایطی هدف مداخله درمانی یا روان درمانی، آگاه كردن فرد مددجو است. مداخله درمانی از دیدگاه آدلر، فرآیندی آموزشی، پرورشی و آگاهی بخش است. به عبارت دیگر، مشاوره به منزله كوششی تعریف می شود مبتنی بر همكاری مشاور و مددجو، به منظور بازآموزی و آگاه كردن وی از هدف ها و سبك زندگی اشتباه و خود آسیب رسان. طبیعی است كه نمی توان به آسانی گفت كه مددجو دچار عقده حقارت است و مشاور می خواهد آن را پیدا كند. در نخستین گام باید اعتماد مددجو جلب شود. روش آدلر تنها مصاحبه با مددجو و پر كردن پروتكل نیست. بلكه مشاور باید به صحبت های درمانگر گوش دهد و فراتر از این، باید قادر باشد تا احساسات و ظرائف موضوع را از ورای كلمات و جملات مددجو دریابد. مشاور تنها در چنین صورتی قادر به جلب اعتماد و همكاری مددجو خواهد بود. مددجو باید متقاعد شود كه مشاور نه تنها به صحبت او گوش می دهد، بلكه می تواند دنیای او را احساس كند. باید توجه داشت كه مددجو به منطق رفتاری خود اطمینان دارد. تنها چیزی كه او را پای میز مشاوره می كشاند، مشكلاتی است كه ناخواسته سر راه او سبز شده یا بهای گزافی است كه احیاناً در سبك زندگی اش پرداخته است. زمانی كه مددجو معتقد شود كه مشاور احساس او را صادقانه درك می كند و به سبك زندگی او از زاویه ای دیگر می نگرد، ممكن است به او اعتماد كند. آنگاه مشاور آدلری می تواند با تفسیرهایی كه از رفتار وی ارائه می دهد، آینه ای در برابر او قرار دهد و نتایج خود تخریبی رفتارش را به او نشان دهد. افراد گاه در رفتار و سبك زندگی كاملاً از یكدیگر متفاوتند. اگر كار آگاه كردن، بینش دهی و تفسیر سبك زندگی فرد، آن گونه كه واقعاً هست به درستی انجام گیرد، فرد به روش خود مغلوب سازی اش آگاه می شود و روی فعالیت های خود آسیب رسان تامل می كند، آنگاه می توان گفت كه گام مهمی در جهت بازآموزی فرد برداشته شده است. به مثال های زیر كه معرف سه نوع سبك زندگی متفاوت است، توجه كنید:
فرد شماره ۱: یك دانشجوی موفق در سطح كشور است. علت مراجعه به مشاوره را افسردگی اعلام می كند. بسیار نحیف است و انحراف بینی اش به چشم می زند. طی مصاحبه می گوید كه از نوجوانی به اینكه چهره اش كمی قناص است آگاه شده و كمتر در بازی های دوستانه شركت داشته و بیشتر انزواطلب بوده است. اخیراً به رغم همه موفقیت های كسب شده، از این وضعیت به تنگ آمده و علائم افسردگی نشان می دهد. مشاور در همان صحبت های اولیه احساس می كند كه مددجو آمادگی برای همكاری دارد و مقاومت كمتری نشان می دهد. مشاور برایش استدلال می كند كه او احتمالاً به خاطر به رسمیت شناخته شدن به فعالیت جبرانی یعنی رقابت درسی روی آورده است. باید تقلا برای شماره یك بودن و برتری جویی مطلق را مهار كند. برای فعالیت های ذهنی و درسی درطی روز حد و مرز قائل شود، روی روابط اجتماعی حساب جدی باز كند و با افراد یا گروه های ورزشكار تماس حاصل كند و یك برنامه ورزشی در رشته مورد علاقه اش بریزد و آن را به طور مستمر دنبال كند.
فرد شماره ۲: خود را تاجر مالباخته ای معرفی می كند كه رقبای گرگ صفت چندین سال قبل سرمایه مختصرش را از كفش ربوده اند. تاكنون در چندین فقره كلاهبرداری مالی شركت داشت. به رغم محكومیت هایی كه داشته، به سبك دزدان دریایی به انسان های دیگر می نگرد. او كه به توصیه همسرش به مشاور مراجعه كرده است- چون در فضای خانه جو اضطراب حاكم است- می پرسد، شما جای من بودید، چه می كردید؟ مشاور در صحبت های چند جلسه اول روی توانایی ها و ویژگی های مثبت او انگشت می گذارد. مددجو خوش صحبت و باهوش است و تیپ ورزشی دارد. به راحتی نشان می دهد كه سر گردآوری دارایی با كسی شوخی ندارد و ملاحظه هیچكس را نمی كند. مشاور روی تغییر ارزش ها با او كار می كند و این بینش را مطرح می كند كه رعایت رفاه و منافع عمومی به رغم رودست خوردن از برخی افراد، نه تنها نشانه جوانمردی است، بلكه یك فضیلت محسوب می شود. انسان تحت هر شرایطی نباید یك چارچوب داوری را از دست بدهد. «شاید هر فرد ساده ای هم كه جای شما بود و افراد زرنگ به او نارو می زدند، برای مقابله با حس تحقیر شدن، خودش روش آنها را در پیش می گرفت. ولی شما شیوه های اجتماع پسند را در فعالیت های تجاری خود دوباره امتحان كنید. اگر در فعالیت هایتان، شرایط زندگی مادی انسان ها را بیشتر رعایت كنید، احتمالاً رضایت خاطر بیشتری خواهید داشت و فضای زندگی رضایت بخش به خانه باز نخواهد گشت.»
•ارزیابی رویكرد آلفرد آدلر
بدیهی است كسانی كه تصویر ارائه شده از ماهیت انسان توسط فروید را ضعیف و دلسرد كننده می دیدند، به گونه ای كه مدام در چنگ نیرو های جنسی گرفتار است و تجارب غالباً منفی كودكی و نیرو های جنسی همواره بر سرنوشت او غلبه دارند، نظریه های آدلر را به گرمی می پذیرفتند. آدلر یك تصویر خشنود كننده و خوشبینانه از ماهیت انسان ارائه داد. بدیهی است كه این طرز تلقی كه ما هوشیارانه و صرف نظر از محدودیت های محیطی یا رویداد های كودكی، رشد خود را هدایت می كنیم، خوشایندتر است. با این حال نظام آ دلر عاری از انتقاد نیست. بسیاری از روانشناسان مدعی اند كه نظریه های او ساختگی، سوگیرانه و بر مشاهدات مبتنی بر عقل سلیم از زندگی روزمره متكی است. برخی از انتقاد هایی كه روانشناسان آزمایشی به فروید و یونگ وارد كرده اند، به آدلر هم وارد است. مثلاً اینكه، مشاهدات آدلر درباره مددجویان به شیوه كنترل شده و نظام دار صورت نگرفته است. او برای وارسی، دقت و صحت گزارش های مددجویان كوششی به عمل نیاورده است و مانند فروید و یونگ روش هایی را كه به وسیله آنها داده ها را تحلیل می كرد و به نتیجه گیری هایش می رسید، توضیح نداده است. با این همه رویكرد آلفرد آدلر روی موضوعات و نظرات مطروحه در شاخه های تعلیم و تربیت، مشاوره و روان درمانی تاثیر فراوان به جای گذاشته است. در مجموع می توان گفت كه آدلر جلوتر از زمان خود بود. چرا كه بسیاری از نظرات او در خصوص متغیر های شناختی و اجتماعی با روند های روانشناسی امروز بیشتر همخوانی دارد تا با دیدگاه های مسلط بر روانشناسی زمان او.
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید