چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

خداوند در کنار تخت بیمار


در آن زمان دعا كردن جزء اولویت های فكری من نبودند. آنا (كه نامش را به لحاظ وظیفه حفظ اسرار بیماران در اینجا تغییر داده ام) خانمی ۷۱ ساله از بخش شمالی بوستون است كه مدت درازی است از بیماری قلبی، كبد و مجاری صفراوی رنج می برد. شش سال قبل دچار سرطان پستان شد. تومور در زمان تشخیص غیرقابل درمان بود، زیرا تا آن زمان به استخوان ها سرایت كرده بود آزمایش سلول های سرطانی از نظر گیرنده های استروژن و پروژسترون مثبت بود و آنا با داروهای هورمونی تحت درمان قرار گرفت و در سالیان اخیر بیماریش عمدتاً تحت كنترل بود. وی كه كاتولیك معتقدی است همواره در مراسم كلیسا حضور می یابد و كشیش را یكی از نزدیكترین دوستانش تلقی می كند. هر بار كه جلسه ملاقات من با او پایان می یابد، می گوید: «خدا همیشه با من خوب بوده.»در دو ماه اخیر آنا از بی اشتهایی و خستگی شاكی بوده است. پزشك معالج و خانوادگی اش دستور آزمایش خون و اسكن كبد را داد معلوم شد كه سرطان به كبد منتشر شده است. بیوپسی نشان داد كه سلول های سرطانی منتشر شده به كبد دارای گیرنده های هورمونی نیستند و بنابراین امكان هورمون درمانی او وجود نداشت. نخستین حرفی كه از دهان آنا بیرون آمد این بود كه می خواهد تا جایی كه ممكن است زنده بماند، ولی نگران آسیب های حاصل از شیمی درمانی است. برایش شرح دادم كه انتخاب برنامه درمانی با توجه به مشكلات طبی اش كار آسانی نیست. بسیاری از داروها می توانند اثرات مضری بر قلبش داشته باشند و به علاوه كبد مسئول سوخت و ساز این داروهاست. لذا دوست دارم پیش از آن كه درمانی را توصیه كنم با پزشك داخلی، متخصص قلب و متخصص گوارشش مشورت كنم. آنا سخنانم را شنید و سپس گفت: «دكتر می ترسم، من هر روز دعا می كنم، ولی می خواهم شما برایم دعا كنید.»
آنا نگاه معصومانه ای به من افكند. روشن بود كه منتظر پاسخ من است مدتی طولانی نمی دانستم چه بگویم سخنان پزشك اثر زیادی بر روی بیمارش دارد؛ پزشكان می توانند التیام بخشند یا بسیار آسیب رسانند. تخصص سرطان به طور معمول شامل درمان كسانی است كه در شرایط بسیار دشوار به سر می برند و خود را با مسئله مرگ و زندگی مواجه می بینند. بسیاری از بیماران من در ایمانشان قدرت و آرامش می یابند. در هیچ یك از آموزش هایی كه در دوران تخصص، فوق تخصص، یا حین طبابت دیده ام، چیزی درباره پاسخ به آنا گفته نشده است. اگر چه من فردی مذهبی ام، ولی باورهای دینی و راز و نیاز به درگاه خداوند را امری خصوصی می پندارم. آیا باید خود را از درخواست آنا جدا نگاه دارم. در این لحظه كه او به من بسیار نیاز دارد از او فاصله بگیرم؟ یا مرزهای امور صرفاً حرفه ای و كارهای شخصی را درنوردم و به دعاهای او بپیوندم؟
معماهایی از این نوع امروزه به صورت نقاط شدیداً مورد اختلاف در دنیای پزشكی رخ نموده اند. چگونه پزشكان باید بین زندگی و دین بیمارانشان و زندگی و عقاید دینی شخصی خویش هماهنگی ایجاد كنند؟ آیا در ویزیت های پزشكی جایی هم برای خدا در كنار تخت بیماران باید باز كنیم؟مردم آمریكا بسیار مذهبی اند و در چندین مطالعه مشخص شده كه اكثریت قریب به اتفاق بیماران خواستار آنند كه پزشكان معالجشان در دنیای روحانی شان دخالت كنند و بیماران هنگامی كه از درمان های طبی نومید می شوند، به شفای معجزه آمیز دل می بندند. ولی برخی اعتقادات دینی از لحاظ درمان بیماران چندان مثبت یا سودمند نیستند. یكی از آموزنده ترین تجربیات من آثار حاصل از اعتقادات مذهبی بود، چند سال پیش زمانی كه هنوز در دانشكده پزشكی بودم شاهدشان بودم و یك زن یهودی معتقد و متعصب در سال ۲۰ زندگی اش به دلیل یك توده پستانی بزرگ در بخش جراحی بستری شد. وی به نظر با هوش و سرزنده می رسید و لذا اصلاً نمی فهمیدم چگونه توده ای در پستان به بزرگی یك گردو را نادیده گرفته بود. از روی خامی تصور می كردم می توانم او را تشویق كنم كه دلیل این كارش را به من بگوید كه چرا گذاشته توده ای سرطانی این چنین بزرگ شود و بعد در پی مشورت با جراح برآمده است. معلوم شد وی با كارفرمایش روابط نامشروع داشته و این تومور را نیز مجازات خداوند به خاطر گناهی كه مرتكب شده بود می دانست. او امید و دلیلی برای زندگی نداشت. زیرا مرگش را به اراده و خواست خداوند می پنداشت.وارد دنیایی شده بودم كه فراتر از قدرت عقل و منطقم بود؛ قلمرو الهیات، بدون آنكه قطب نمای بالینی را كه همواره راهنمایم بود در دست داشته باشم. آیا اعتراف او به معنای خواست مطلق بود یا تائیدی بر زیر پا گذاشتن حد و حدود تعیین شده بود؟ هیچ كدام از اینها در حد توانایی های من نبودند و لذا با آمیخته ای از سردرگمی و احساس شرم از او كناره گرفتم. بعدها او رازش را با جراح خود در میان گذاشت. نمی دانم كه پزشك به او چه گفت كه وی را قانع ساخت بیماری اش را درمان كند. در طول آموزش های پزشكی متعاقب نیز هیچ كس به من یاد نداد كه چگونه با بیماران در مقوله ایمان سخن بگویم.صدها سال پیش هنگامی درمان و التیام در وهله نخست از جانب مردان روحانی انجام می شد و پرستاران در واقع راهبه هایی در جمع نظامات مذهبی بودند. در روزگار امروزی دین و علم كاملاً مجزا تصور می شوند كه به دو حوزه كاملاً و بسیار متفاوت تعلق دارند. دین درباره خدا به بحث می پردازد و مراسمی را برای اجرای اراده وی مطرح می كند، حال آن كه علم از هرگونه ماوراءالطبیعه می پرهیزد و با تجربه و آزمایش پرده از اسرار كاركردهای دنیای كاری برمی دارد. ولی در اذهان بیمارانم چنین جدایی وجود ندارد. دین مثل هر نیروی دیگری به تنهایی، در تجربه بیماری نقش دارد. در آمریكای امروز نفوذ دینی می تواند بسیار فراتر از ایمان به ادیان ابراهیمی باشد. برخی از بیماران و پزشكانشان رو به سوی فلسفه ها و ادیان شرقی آورده اند، سعی دارند آموزه های بودا، تائو و آیورودا را در مراقبت های بالینی وارد سازند.
ادیان گوناگون رفتارها، ارتباط متقابل اجتماعی و نظرات متفاوتی را درباره مرگ و زندگی دارد از این رو برخی مدرسان دانشكده های پزشكی معتقدند كه دین نیز به عنوان یك متغیر بالینی باید در همه موارد بیماری لحاظ شود و «شرح حال روحانی» نیز به صورت بخشی جدانشدنی از مصاحبه با بیماران درآید. در واقع این چنین شرح حالی ممكن است سرنخ هایی برای تشخیص در اختیار ما بگذارد و كمك كند كه بتوانیم توصیه هایی پیرامون پیشگیری از بیماری یا راهبردهایی با هدف تضمین رعایت دستورات پزشك توسط بیمار ارائه دهیم. ولی اگر قرار باشد این كار صورت گیرد، كی، توسط چه كسی و چگونه باید انجام شود؟ آیا باید در همان ملاقات اول مستقیماً به آن بپردازیم، یا منتظر بمانیم كه پیوند و رابطه نزدیكی بین پزشك و بیمار به وجود آید؟ آیا این كار را باید دستیار یا پزشك حاضر در بخش انجام دهد؟ و اصولاً پزشكان چگونه می توانند الهیات را جزء كار روزمره خویش قرار دهند.كاملاً قابل درك است كه چرا بسیاری از پزشكان اصلاً راغب نیستند در مسیری غیر از مسیر دقیقاً بالینی گام گذارند و به خود این جرات را نمی دهند كه وارد قلمرو روحانی بیماران شوند. همان گونه كه در مثال آن خانم متعصب مذهبی كاملاً روشن بود كه گام گذاشتن در دنیای الهیات آن هم توسط یك فرد ناشی گاه می تواند مضر باشد. دین می تواند سرچشمه قدرت و آسودگی یا گرداب احساس گناه و درد باشد. اگر بخواهیم از بیمار شرح حال روحانی بگیریم، آن گاه این خطر را به جان خواهیم خرید كه در آنچه كه می شنویم دست به داوری های بالینی بزنیم. ولی اگر چه پزشكان نباید لباس افراد روحانی را بر تن كنند، به اعتقاد من آنها نمی توانند همیشه خود را از قضاوت در مورد عافیت طلبانه بودن اعتقادات دینی بیماران خویش دور نگه دارند. متاسفانه این نوع ارزیابی ها مستلزم دانشی عمیق تر از مذاهب گوناگون و مفاهیم مفید و مضر به سلامتی آنها نسبت به مفاهیم پذیرفته شده توسط پزشكان است. خطر كردن و ورود به قلمرو روحانی به معنای مواجه شدن با انتظارات پزشكان در مورد نتایج حاصل از بیماری به ویژه آنچه كه قرار است برخلاف اعتقاد ادیان فرد درمان شود نیز هست. اگر بیماری برای بروز یك معجزه به درگاه خدا دعا می كند كه سرانجام رخ هم نمی دهد، آیا این به معنای آن نیست كه خداوند بنده اش را دوست ندارد و یا این بنده ناچیز لایق كرم پروردگار نیست؛ مثلاً به این دلیل كه خواست و شخصیتش آن قدر قدرتمند نیست كه بتواند «نیروی دعا» را به عمل و واقعیت بدل سازد؟ فرهنگ عامیانه از قدرت اراده و ایمان برای فائق آمدن معجزه آسای بیماری های دهشتناكی كه پزشكی امروزی هیچ راه چاره ای برای آنها ندارد، سود می جوید. اسناد موید چنین اتفاقات فرخنده ای بسیار ناچیزند و حتی در موارد نادری هم كه وجود دارند، برقراری رابطه علت و معلولی بین دعا و رخداد متعاقب آن چندان روشن و واضح نیست. همچنین طبابت پزشك ممكن است آشكار و نهان تحت تاثیر اعتقادات دینی اش باشد به علاوه، ایمان دینی خود وی همچون ایمان بیمارانش می تواند در حوادث و اتفاقاتی كه خود شاهدش است، مورد آزمون قرار گیرد. خود من از خانواده ای هستم كه اعتقادات دینی محكمی دارند. پس از گذراندن شش هفته در بخش سرطان اطفال زمانی كه شاهد مرگ های وحشتناك كودكان بودم، نزدیك بود ایمانم را از دست بدهم. این پرسش كه چرا خداوند مهربان اجازه وجود درد و رنج در جهان را می دهد، در محیط بیمارستان به شكل حادی مطرح می شود. این نزدیكی و محرمیت بین پزشك و بیمار است كه چنین پرسشی را برای هر دو طرف مطرح می سازد. اگر آنا از من می پرسید كه آیا خدا نخواسته او رنج بكشد چه؟ آیا اصلاً درست است پزشك وارد چنین گفت وگویی با بیمار شود؟حتی هنگامی كه پیرامون درستی گام گذاشتن در دنیای اعتقادات دینی بیماران مان می اندیشیم، باید از خود بپرسیم كه آیا روحانیون نیز به خود اجازه می دهند وارد قلمرو بالینی شوند؟ قدرت پزشك و بیمار غیرقابل مقایسه است. اغلب به این نابرابری نمی اندیشم و سكوت بیمار را دلیلی بر رضای او دانسته ام. یك فرد روحانی می تواند مستقیم به چشمان پزشك خیره شود و با او صحبت كند و به عنوان حامی بیماری كه ابهت پزشك او را گرفته و مایل به زیر سئوال بردن یا مخالفت با توصیه هایش نیست سخن بگوید. فرد روحانی می تواند به بیماران در انتخاب گزینه های درمانی كه با الزامات دینی شان سازگار باشند كمك كنند و زبان مناسب برای مخاطب قرار دادن نیازهای روحانی بیمار توسط پزشك را در اختیار وی گذارند.
هنگامی كه با درخواست آنا مواجه شدم، در پی پاسخ برآمدم. به خاطر آوردم كه هر زمان كه روپوش سپید بر تن می كنم پزشكم و هرچه كه می گویم یا می كنم باید به نفع بیمار (از نظر بالینی) باشد. قدری راجع به این كه دعا «برای سلامتی خوب است یا خیر» فكر كردم. این موضوع فكر مردم را بسیار به خود مشغول داشته و پژوهش های چندانی پیرامون آن تا كنون انتشار نیافته است. به علاوه اكثر این پژوهش ها ابتدایی و فاقد نتیجه گیری های مشخص اند. این موضوعی مناسب و در عین حال پیچیده برای تحقیقات علمی است، لیكن در هر حال و در لحظه كنونی ربط زیادی به درخواست آنا - كه خواهان یك پاسخ قلبی بود - نداشت.
و با وجود آن كه چندان از وجود حد و مرز قطعی بین امور حرفه ای و امور شخصی مطمئن نبودم و نمی دانستم چه واژه هایی را باید بر زبان آورم، از روشی كه پدرانمان در پاسخ به چنین پرسش هایی به كار می بردند استفاده كردم: «می خواهی كه چه دعایی كنم؟»
آنا گفت: «دعا كن كه خداوند به پزشكم عقل و درایت عطا كند.»
در جواب با سكوت خود تنها كلماتش را تائید كردم: «آمین»
New England Journal of Medicine, March ۱۸ , ۲۰۰۴
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید