چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

سوءاستفاده از بنیادگرایی


• جمع بندی
با هر تفسیر و قضاوت درباره انتخابات اخیر و نتایج آن نمی توان این حقیقت را انكار كرد كه دین در آمریكای امروز نقش مهم و حتی «تعیین كننده» ایفا می كند و تئوری های پوزیتیویستی مبنی بر اینكه با وسعت گرفتن قلمرو علم و تكنولوژی، قلمرو دین تنگ تر و تنگ تر می شود، با بدیهی ترین معیار پوزیتیویسم، یعنی با «تجربه» باطل شده است. با آنكه آمریكا مدرن ترین و پیشرفته ترین كشور از نظر اقتصادی، علمی و فنی است، همزمان به عنوان متدین ترین جامعه صنعتی و پساصنعتی نیز شناخته می شود. این ویژگی به قول «دوتوكویل»، «مذهبی ترین» و «آزادترین» مردم، در عین ارزش ها و زیبایی هایی كه برای عموم دینداران به خصوص برای پیروان ادیان ابراهیمی دارد، متضمن نگرانی هایی نیز هست كه لازم است به آن پرداخته شود.در این جهت جنایت ۱۱ سپتامبر به نام «اسلام» فرصت طلایی برای بنیادگرایان مسیحی فراهم كرد كه «تروریسم اسلامی» یا «خطر سبز» را بزرگترین «تهدید» مردم آمریكا و اساساً «تمدن غرب مسیحی» تبلیغ كنند. در چنین فضایی پناه بردن درصد عظیمی از شهروندان آمریكایی به «ضد تروریسم مسیحی» غیرطبیعی نیست و اولویت ۴۱ درصد رای دهندگان به مسئله فوق (۲۲ درصد به ارزش های مذهبی- اخلاقی و ۱۹ درصد به تروریسم) تعجب كسی را برنمی انگیزد. به سخن روشن اقدامات تروریستی «بن لادن» اولویت بیش از دو پنجم رای دهندگان آمریكایی را مستقیماً تغییر داده است، زیرا دو موضوع ارزش های مذهبی و تروریسم نزد رای دهندگان در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۰ اولویت نداشت.به علاوه توجه اصلی ۱۵ درصد رای دهندگان به مسئله عراق نیز ادامه همین جریان است. به این ترتیب اولویت بیش از ۵۶ درصد رای دهندگان «دین، تروریسم و جنگ» شده است. در واقع به جای سه «G» نیویورك تایمز۱۷ باید از توجه شركت كنندگان به «خدا و مرگ و آرامش» سخن گفت.۱۸
در هر حال هنگامی كه ارزش ها و نهاد دین در عرصه سیاست و حكومت دخالت كند، دو حالت ممكن است رخ دهد. چنانچه تفسیری بنیادگرا و تمامت خواه از دین ارائه شود، انسانی ترین ادیان نیز به سرسخت ترین مدافعان «استبداد» در داخل و «جنگ » با بیگانگان و كفار تبدیل می شوند. در این وضعیت جریان های مخالف كه معمولاً با اصل دین به چالش می پردازند، راه بسیار دشواری برای هدایت جامعه به سوی «دموكراسی» و «صلح» در پیش دارند چرا كه جامعه و جهان دوقطبی می شود؛ دین حامی استبداد و جنگ در یك طرف و عرفی گرایی پشتیبانی صلح و دموكراسی در طرف دیگر.چنانچه دین با «دموكراسی» و «صلح» سازگار شود، زیباترین تلفیق نه فقط به لحاظ نظری بلكه از نظر عملی رخ می دهد و اكثریت مردم از چنین وضعی استقبال می كنند. در واقع هم «دین» و هم «دموكراسی» و «صلح» آنقدر جاذبه دارند كه هر یك جداگانه قادرند بخش های عظیمی از نخبگان را به طور اخص و قشرهای وسیعی از شهروندان را به طور اعم بسیج كنند. وقتی این دو همسو شوند، هیچ جریانی نمی تواند با آنها رقابت كند. در هر حال در انتخابات اخیر در آمریكا مسئله مورد نظر من حمایت مستقیم همه كلیساها از نامزد خاصی نیست، اگر چه بعضی كشیش ها در جمع آوری رای برای نامزد مورد نظر خود فعالیت كردند، بلكه مسئله، همچنان كه ناظران و منتقدان درونی جامعه آمریكا خاطرنشان كرده اند، صرفِ پیوند «ایمان» و «سیاست» نیست. موضوع مهمتر آن است كه «ایمان» نه به شكل امری مجرد و انتزاعی بلكه در قالب یك سلسله ارزش ها، مفاهیم و نهادهای مدنی (نهادهای ایمان- بنیاد) مناسبات نوین با امر سیاست و نهادهای اجتماعی در ایالات متحده برقرار كرده است. ساده سازی این مناسبات پیچیده و تا حدودی جدید و تقلیل مقوله مذهب به ایمان شخصی این سیاستمدار یا بی ایمانی آن دولتمرد، غفلت از مهمترین تحولی است كه به ویژه از ۱۱ سپتامبر به این سو مهر و نشان خود را بر تمام عرصه های سیاسی و اجتماعی آمریكا زده است. به همین دلیل تحولات جدید آن جامعه نه نظریه های «جامعه شناختی» بلكه «آمریكا و جهان شناختی» پیشاسپتامبری را باطل می كند.۱۹از سوی دیگر تلاش بنیادگراهای میلیتان در سوء استفاده از «مذهب» به منظور نقض حقوق شهروندی و توجیه «جنگ افروزی» در خارج از مرزهای ایالات متحده نقطه مقابل اهداف «جنبش اصلاحی» در سرزمین های اسلامی از جمله در ایران، تركیه، عربستان و... است. در این سوی جهان، اصلاح طلبان مسلمان درصدد اثبات سازگاری اسلام با «حقوق بشر»، «دموكراسی» و «صلح» اند. با وجود این با هجوم بعضی لائیك ها مواجه اند؛ كسانی كه درباره سوءاستفاده اقتدارگراهای آمریكایی از دین مسیح كه بیش از هر چیز دین عشق ورزی به انسان و محبت به هم نوع است، كلمه ای بر زبان نمی آورند.
سكوت آنان حتی اگر به امید «عراقیزه» كردن ایران توسط بنیادگراهای مسیحی باشد، باز هم ناموجه است. منظورم خاموشی معنا دار كسانی است كه همواره سخن از تفكیك قلمرو دین و نهاد آن (روحانیت) از قلمرو سیاست و نهاد آن (حكومت) به میان می آورند و در پافشاری بر ارزش های لائیسیته تا آنجا پیش می روند كه تضاد «عرفی - قدسی» یا «سكولار- دینی» را اصلی ترین چالش میهن ما معرفی می كنند و حتی آن را بر قطب بندی استراتژیك «دموكراسی خواهی - استبدادطلبی» و «صلح جویی - جنگ افروزی» اولویت می بخشند. با وجود این معلوم نیست كه چرا در قبال خطرناك ترین نوع آمیزش امر عرفی و قدسی در آمریكا (مسیحیت در خدمت جنگ ) خاموشی گزیده اند. به نظر می رسد تفاوت این عده از سكولارهای وطنی با روشنفكران سكولار آمریكایی در این است كه دسته اول به تفسیرهای مبتنی بر سازگاری دین و دموكراسی و حقوق بشر معترض است ولی گروه دوم به توجیه دینی جنگ اعتراض دارد.روشن است حساب روشنفكران عرفی گرای دموكرات ایرانی كه به گفت وگو و همكاری با همه كسانی كه به مردمسالاری، حقوق بشر و صلح اعتقاد دارند، از این جماعت جداست.نكته پایانی و بسیار مهم اتخاذ راهبرد موثر مقابله با سوء استفاده بنیادگراها از ایمان و عقاید و عواطف مذهبی مسلمانان و مسیحیان و جلوگیری از توسعه تروریسم، جنگ و خشونت است. راهكار روشنفكران مسلمان تلاش بر اثبات سازگاری دین با دموكراسی، حقوق بشر و صلح است، زیرا به باور آنان فقط از این مسیر، نه نفی اساس مذهب یا تلاش برای دور كردن دین از عرصه اجتماع و سیاست، می توان مردمسالاری و صلح را، دست كم در سرزمین های اسلامی مستقر و بنیادگراها را منزوی كرد. به نظر می رسد بعضی منتقدان حزب دموكرات آمریكا نیز چنین دیدگاهی دارند. برای مثال اشتباه استراتژیك حزب دموكرات و بسیاری از روشنفكران عرفی گرای آمریكایی به نظر «مایكل سندل» نظریه پرداز سیاسی دانشگاه هاروارد این است: «دموكرات ها انحصار تأمین منابع اخلاقی و معنوی سیاست آمریكا را به جمهوریخواهان واگذار كرده اند. حزب آنان هرگز سر بلند نخواهد كرد مگر آنكه دوباره بتواند نامزدهایی را معرفی كند كه قادر به تحریك عواطف اخلاقی و روحانی مردم باشند. البته حزب همچنان باید از آنها در جهت مقاصد پیشرو و مترقی در امور داخلی و خارجی بهره برداری كند.»
«توماس فریدمن» نیز در همین مورد می نویسد: «مشكل من با بنیادگراهای مسیحی طرفدار بوش، انرژی معنوی آنان یا اعتقاد من به یك مذهب متفاوت نیست. مشكل در شیوه استفاده آنان از این انرژی مذهبی برای تشویق تفرقه، نابردباری و مداراستیزی در داخل و خارج از آمریكاست. من به این انرژی اخلاقی احترام می گذارم ولی دوست دارم نیروهای دموكرات نیز راهی برای استفاده از آن در مسیر اهداف متفاوت پیدا كنند.»
پی نوشت ها:
۱۷-Gays ، Gun، God. حتی اگر تحلیل نیویورك تایمز را درباره نقش تعیین كننده سه «G» (باور به خدا، نگهداری سلاح، مخالفت با همجنس گرایی) در انتخابات آمریكا مبنا قرار دهیم، دو عنصر آن مستقیم یا غیرمستقیم به دین و اخلاق مبتنی بر آن برمی شود.
نكته بسیار جالب در این زمینه مقاله دیگر نیویورك تایمز درباره رفتار مذهبی شهروندان آمریكایی است كه یك هفته پس از انتخابات منتشر شد: «ایالت هایی كه در آن دموكرات ها اكثریت دارند به طور متوسط كمتر از ایالت های دارای اكثریت جمهوریخواهان شاهد تولد نوزادان نامشروع بوده اند» (پل گروین، شرق، ۲۱/۸/۸۳). این مسئله شایسته تحلیل و بحث جداگانه است.
۱۸- اگر به گرایش مذهبی رای دهندگان در مورد «سقط جنین و همجنس گرایی» توجه كنیم كه ۷۵ درصد مخالفان سقط جنین به «بوش» و ۷۰ درصد موافقان به «كری» و ۲۳ درصد طرفداران همجنس گرایی به نامزد جمهوریخواهان و ۷۷ درصد موافقان به نامزد دموكرات ها رای دادند. می توان تعبیر CNN را پذیرفت كه «فرهنگ لیبرال» از «ارزش های مذهبی» شكست خورد. «ترس» و احساس «ناامنی» در اولین انتخابات ریاست جمهوری آمریكا در هزاره سوم میلادی، «احساس امنیت دینی و فردی» را بر دیگر وجوه زندگی روزمره پیروز كرد. ضمناً رای دهندگان در هر یازده ایالتی كه در آنها همه پرسی برگزار شد به ممنوعیت ازدواج همجنس بازان رای دادند.
۱۹- «استیون كینزر» در كتاب «همه مردان شاه» می نویسد: «كودتای آمریكا علیه دكتر مصدق در سال ۱۹۵۳ (۱۳۳۲) به پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) انجامید و امواج انقلاب اسلامی در منطقه و جهان به ۱۱ سپتامبر منجر شد» (ماهنامه چشم انداز، شماره ،۲۹ دی و بهمن ۸۳).
به نظر من گزاره اول وی درست است اما منطق آقای كینزر را باید به ادعای دوم خود او نیز تعمیم داد و به جای آنكه ۱۱ سپتامبر را نتیجه امواج انقلاب اسلامی خواند، دقیق تر آن است كه تحقیر مسلمانان و به ویژه عملكرد غلط دولت كنونی آمریكا در خاورمیانه و تایید جنایات رژیم اسرائیل علیه فلسطینی ها را بسترساز اقدام تروریستی ۱۱ سپتامبر نامید. همچنان كه ژنرال شوراتسكف بلافاصله پس از آن جنایت گفت: «چرا ما آمریكایی ها باید تاوان دفاع از چند میلیون یهودی را برابر بیش از یك میلیارد مسلمان بدهیم.» خانم «سوزان سونتاگ» نویسنده مشهور آمریكایی كه در ۲۸ دسامبر ۲۰۰۴ (۲۸ دی ماه سال جاری) درگذشت جزء نخستین منتقدانی بود كه پس از حادثه ۱۱ سپتامبر با انتشار مقاله ای بحث انگیز در مجله نیویوركر اعلام كرد «سخن گفتن از «حمله به تمدن» چیزی جز اراجیف نیست» و اینكه «حملات ۱۱ سپتامبر نه یك عمل بزدلانه، بلكه پیامد برخی رفتارهای دولت آمریكا و گرم گرفتن واشینگتن با برخی دولت های خاص بوده است (سایت ایران خبر و ایران امروز، دی ۸۳). به علاوه پیروزی انقلاب اسلامی به رشد بنیادگرایی مسیحی در آمریكا منجر نشد ولی عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر چنین پیامدی داشت. همین مسئله تفاوت آثار دو نگاه اسلامی به سیاست (اقتدارگرا- بن لادنی و مردمی و روشنفكرانه انقلاب اسلامی) را در سطح جهان نشان می دهد.
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید