جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

ناممکن ترین پروژه (۱)


گام های ارزان عراق به سوی دموكراسی از یك سو از خصلت نظام بین الملل در عصر مشروعیت جهانی سرمایه داری نشان دارد و از سوی دیگر بیانگر تداوم مشروعیت تمایزات جامعه ای سنتی در دوران حاكمیت مولفه های پسامدرن است. تجربه عراق، مجموعه ای از تعارضات را حیات داده است تعارض هایی كه تحلیل این جامعه را با مشكل مواجه می سازد، تا حدی كه با تعجب چپ ها سنت را شایسته احترام یافته و راست ها به ترویج ارزش های مدرن پرداخته اند. در عراق ملی گرایی ستیزه جو شد. عراق باید یكی از بهترین نمونه های این تحول در نظر گرفته شود. ملی گرایی سرشار از تكیه بر ارزش های اقتدارگرای ریشه دار در فرهنگ و سنن تاریخی پا به عرصه وجود گذاشت. با دستمایه قرار دادن این معادله سیاسی بود كه زوج البكر _ صدام قدرت را كسب و به اعمال سیاست های قبیله ای و شدیداً بوروكراتیك مبادرت كردند. به یكباره مدرنیته ابزاری شد در خدمت اشاعه، تداوم و تثبیت هر چه وسیع تر نیازهای ساختار سیاسی فردی بر یك بستر فرهنگی پالایش نشده سنتی و با استفاده از نهادها، ابزار و روش های مدرن، حاكمیت سیاسی به شكل تجزیه ناپذیر آن چهره امروزی گرفت. حكومت، غیردموكراتیك بودن خود را از نظر داخلی با توضیح اینكه بر قالب های فكری _ ارزشی تاریخ عراق تكیه دارد توجیه كرد و از نظر خارجی با بهره گیری از رقابت ایدئولوژیك دو اردوگاه متعارض جهانی خود را تثبیت كرد. حكومت بعثی تجلی كامل و مبسوط فرهنگ غالب در عراق بود. با توجه به این تكیه گاه فرهنگی بود كه این رژیم در عین هدر دادن منابع وسیع مادی و انسانی از چنان اقتداری برخوردار بود. زوج البكر _ صدام سمبل آمال، آرزوها و باورهای قاطبه مردم عراق بودند. چهار میلیون عراقی هم كه در خارج از خاك عراق به دلایل متفاوت سكونت داشتند هر چند كه رژیم را در تعارض با خود می یافتند ولیكن در بستر همان قالب های فكری حاكم بر نگرش بعثی ها حكومت را ارزیابی می كردند. این فضای حاكم ذهنی در داخل این امكان را برای رژیم فراهم كرد كه مشروعیت عملی را در اختیار داشته باشد. به جهت تجربه استعماری، رژیم بعثی مقبول ترین راه تحكیم حضور بر اریكه قدرت را تمایل به شوروی یافت و در قالب شعارهای موسوم به سوسیالیسم عرب، توجیه بین المللی را برای اقتدارگرایی داخلی خود به وجود آورد. با تمسك به شعارهای انقلابی بدون محتوا و استفاده موقعیتی از تعارضات بین المللی، خشونت سیاسی و فردمحوری حزبی در داخل به چالش گرفته نشد. اما به یك باره صحنه بین المللی متحول گردید. تخریب دیوار برلین و پیش از آن تظاهرات وسیع كارگری به رهبری لخ والسا در گدانسك، ختمی بر مشروعیت و توجیه اقتدارگرایی در قالب های محدودكننده حقانیت فرد بود .ارزش های جهانی بازتاب معادلات قدرت هستند و بر رفتارهای داخلی حكومت های اقتدارگرا تاثیرگذار هستند. فشار از بیرون فی نفسه منجر به این نمی شود كه سیستم های سیاسی اقتدارگرا سرنگونی را تجربه كنند اما انرژی واحد تصمیم گیری را مصروف خنثی سازی اثرات فشار خارجی می كند. همین عاملی است كه این فرصت را از واحد سیاسی دریغ می كند كه به تقویت خود بپردازد. در چنین شرایطی منابع نه صرف تحكیم موقعیت رژیم بلكه متوجه مقابله با فشار از بیرون می شود. انرژی به تدریج تحلیل می رود و بازآفرینی سیستمی _ ارزشی نمی شود. رژیمی كه خطر اصلی برای بقای خود را از بیرون می یابد از تخصیص منابع برای اصلاحات داخلی تهی می شود كه این منجر به ایجاد «حباب اقتدار» در ذهن صاحبان قدرت باید در نظر آید. صدام حسین به جهت شرایط بین المللی انتخاباتی را حیات داد كه كاملاً در تعارض با الگوهای رفتاری رژیم و ارزش هایی بود كه بر پایه آن قدرت را كسب و تداوم داده بود. به این دلیل بود كه رژیم مشروعیت هنجاری را از دست داد هر چند كه همچنان دارای قدرت اجرایی بود. اینكه چرا صدام حسین با وجود شكست در دو جنگ همچنان اقتدار خود را حفظ كرد بدین دلیل بود كه عملكرد او هیچ تعارضی با ارزش های مردم نداشت. اما برگزاری انتخابات برای كاهش دادن و مقابله با فشارهای آمریكا به لحاظ اینكه در تعارض كامل با ارزش های رژیم و انتظار مردم از حكومت بود منجر به از بین رفتن اعتبار هنجاری رژیم و اضمحلال اقتدار در داخل شد. این نشان می دهد كه چرا تنها ۱۵۰ هزار سرباز آمریكایی لازم بود تا به فتح یك كشور ۲۵ میلیونی نایل شود با تلفاتی كمتر از یكصد نفر كه در تاریخ جنگ های امروزی بی سابقه است. سقوط كمونیسم و به تبع آن اقبال سیستم سرمایه داری در حیطه اقتصاد، آمریكا را در موقعیتی قرار داد كه كمتر انتظار آن می رفت. سرمایه داری به لحاظ ماهوی این ضرورت را حیات می دهد كه دموكراسی به عنوان ارزش سیاسی از گریزناپذیری برخوردار شود. تحول در صحنه بین المللی همراه با جابه جایی قالب های فكری در داخل آمریكا بود. از اوایل دهه هفتاد این نگرش در بخشی از نخبگان فكری حیات یافت كه بهترین و مطلوب ترین گزینه برای آمریكا دور شدن از تاكید صرف بر منطق ژئوپولتیك در شكل دادن به اهداف در صحنه سیاست خارجی است. اینان كسانی بودند كه این باور را به لحاظ سابقه لیبرال خود داشتند كه تحولات ابتدا از «آتش در مغزها» آغاز می شود و تحولاتی از این گونه سرشار از پویایی و تداوم هستند. این به معنای اعطای مبنای اخلاقی به سیاست خارجی نیست بلكه تاكید بر این نكته است كه این تمایز باید باشد كه برخی از سیاست ها، نیازمند برخورداری از بعد اخلاقی هستند چرا كه هزینه تحقق اهداف را كاهش می دهند. این درك استراتژیك خاص كه با توجه به ماهیت توزیع قدرت در صحنه بین الملل جهت می گیرد، معطوف به چگونگی استفاده از قدرت نظامی برای دست یابی به منافع سیاسی است. حال اگر بتوان كارآمدی قدرت نظامی را با ملبس ساختن آن با توجیهات ارزشی - اخلاقی به حداكثر رساند، دست یابی به متنوع ترین گزینه های سیاسی و پیامدهای مطلوب امكان پذیر می شود. در هم فروریزی فضای بین المللی كم كم بسترساز به صحنه آمدن و مشروعیت یافتن اعمال قدرت در خدمت ارزش ها شد. آنچه باید از توجه خاص برخوردار شود این نیست كه حضور موكد اخلاق در سیاست بین الملل در آمریكا به تدریج اعتبار ارزشی یافت چرا كه قبلاً هم آن را نظاره گر بوده ایم بلكه این مهم است كه سیاستمداران محافظه كار آن را برای نخستین بار قلباً پذیرفتند. اینكه چرا محافظه كاران مورد ملاحظه قرار دادن ارزش ها را در حیطه سیاست خارجی مورد تاكید قرار دادند در تعریف منافع ملی به این مفهوم شد كه نگاه فایده گرایانه آنان در تحلیل شرایط جهانی مورد پذیرش قرار گیرد. با توجه به همه گیر گشتن اقتصاد مبتنی بر سود در صحنه بین المللی یكی از ركن های سیاست خارجی آمریكا از آغاز دوران برون گرایی فعال در اواخر قرن نوزدهم بود. بدیهی بود كه برای تسهیل فعالیت سرمایه داری جهانی، كیفیت سیستم های حكومتی هم در سراسر جهان به توجه گرفته شوند. آمریكای لاتین منطقه نفوذ سنتی آمریكا، دموكراسی را از نیمه های دهه هشتاد به شكلی همه گیر و بنیادین تجربه كرده است و به استثنای كوبا، دموكراسی در شكل حداقل آن یعنی دموكراسی به عنوان یك رویه پذیرفته و عملیاتی شده است. اروپا به طور كامل در تصرف ایده دموكراسی درآمده است هرچند كه در كشورهایی از قبیل روسیه سفید و روسیه این درك وسعت كمتری داشت. حال پرواضح است كه آمریكا ضرورت برقراری دموكراسی را استراتژیك ترین حوزه برای تاكید در نظام بین الملل می یابد. در بین تمام كشورهای جهان، بیشترین تعارض با دموكراسی و كمترین الفت با ساختارهای دموكراتیك را در جهان عرب شاهد هستیم.
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید