پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

روند اجتناب ناپذیر چند قطبی شدن جهان


مبارزه وسیع و جهانی ضد تروریستی كه توسط آمریكا بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر به راه افتاد، از تلاش واشنگتن در به دست آوردن این هژمونی نكاست، بلكه بر عكس، كوشید تا به آشكارتری تحت عنوان مبارزه علیه تروریسم ، فرمانروایی و استیلا بر جهان را به دست آورد. آمریكا با بی توجهی به حقوق بین الملل و اصول اولیه روابط بین الملل، به صورتی تجاوزكارانه، كشورهای افغانستان و عراق را مورد تاخت و تاز خود قرار داد و اعلام كرد : آنهایی ـ كشورهایی ـ كه از حمایت آمریكا امتناع می ورزند، دشمنان ما هستند . ایالات متحده (همچنین) از بیانیه جلوگیری از گسترش سلاحهای هسته ای به عنوان بهانه ای در جهت تداوم و استمرار هژمونی خود سوءاستفاده كرده است . در واقع، سیاست هسته ای واشنگتن علت واقعی تولید و تكثیر سلاحهای هسته ای است . ایالات متحده كه بزرگترین قدرت هسته ای (جهان) است ، با نادیده پنداشتن قوانین و مقررات پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای (NPT) هیچ كوششی برای نابودی سلاحهای هسته ای به عمل نمی آورد. ایالات متحده با امتناع از امضای پیمان منع كامل آزمایش های هسته ای (CTBT) به صورت بحث برانگیزی در حال از سر گیری آزمایشها و تكمیل سلاحهای هسته ای خود است . همچنین آمریكا با خروج یك جانبه از پیمان موشك های ضد موشك (ABM) در حال افزایش و توسعه سیستم دفاع موشكی خود است و با امتناع از اجرای قوانین NPT ، كه مبتنی است بر عدم تهدید به استفاده از سلاحهای هسته ای علیه دولتهای فاقد سلاحهای هسته ای ، به تهدید استفاده از این سلاحها علیه برخی كشورها متوسل شده و فهرستی را از كشورهایی مشخص برای منازعه هسته ای فراهم كرده است . آمریكا برخی از كشورها را در فهرست كشورهای یاغی و عصیانگر، قدرتهای مستبد و محورهای شرارت قرار داد و با به راه انداختن جنگهای پیشگیرانه علیه آنها رژیم برخی از آنها را تغییر داد . در مورد جلوگیری از تولید و تكثیر سلاحهای هسته ای ، آمریكا نه تنها در صدد پی ریزی یك طرح جهانی عادلانه برای كاهش و در نهایت، ایجاد شرایط مساعد برای نابودی نهایی سلاح های هسته ای نیست ، بلكه (از نظر آنها) تنها كشورها و تروریستهایی را كه تحت اشغال آنها واقع شده اند و تنها احتمال می رفت از سلاح های هسته ای استفاده كنند، مورد توجه قرار داده است . واقعیات آشكارا نشان می دهد كه آمریكا تحت عنوان جلوگیری از سلاحهای هسته ای ، در حال افزایش انحصار هسته ای و به كارگیری تهدید هسته ای و پیگیری استراتژی جهانی خود است . تحولات جهان قبل و بعد از جنگ عراق كاملاً ثابت كرد كه هژمونی و استیلای آمریكا بزرگترین خطر برای صلح ، امنیت و توسعه جهانی است .
هژمونی، منبع جنگ است . آمریكا با تكیه بر نیروی جامع و فراملی خود، به ویژه نیروی نظامی بی رقیب ، در حال تأسیس یك نظم جهانی تحت رهبری خود تحت عنوان جهان تك قطبی است . طرح جهان تك قطبی حیطه خطرناكی است . جهان تك قطبی نمی تواند صلح و ثباتی را كه جهان انتظار آن را می كشد ، به ارمغان بیاورد . یك نیروی تك قطبی كه نمی خواهد خود را محدود كند ، به ناچار می خواهد در رأس هژمونی جهان قرار بگیرد. تاریخ نشان داده است كه كشورهای سلطه جو برخلاف منافع دیگران و در جهت منافع خود دست به اقدامات یكجانبه و غافلگیرانه می زنند . در نظام تك قطبی ، كشور سلطه جو، دیگر طرفداری و واكنش كشورهای دیگر را در نظر نمی گیرد و به آن اهمیت نمی دهد . اقدامات غیرمنطقی كشور هژمونیك افزایش پیدا می كند و نیروی خود را در جهت ویرانگری سوق می دهد و نظم و ثبات جهان را تهدید می كند . نظام تك قطبی قادر به تغییر ساختار مغشوش و بی نظم سیستم بین المللی و حذف ریشه های تعارضات و نزاعهای بین المللی نیست . براساس تئوری ثبات هژمونیك نظم بین المللی مبتنی بر ثبات تك قطبی ، تنها در شرایط وجود هژمونی می تواند باقی بماند . ثبات تك قطبی براساس این طرح و ایده است كه «عدم توازن قدرت برای صلح سودمند و مساعد است» . جهان پس از جنگ سرد هرگز روی آرامش ندیده است . قدرتهای بزرگ جهان همواره در صدد توسعه قلمروها و (حوزه های نفوذ) متعلق به خود بوده و هرگز از استراتژی موازنه و نیروی برابر با آمریكا دست برنداشته اند و این استراتژی نیروی برابر با آمریكا نه تنها در زمینه نظامی ، بلكه در زمینه های اقتصادی و سیاسی نیز می تواند روی دهد . در نظام تك قطبی ، همكاری و رقابت اساساً در زمینه اقتصادی دنبال می شود ، در حالیكه منافع اقتصادی ابزاری در جهت دستیابی به اهداف سیاسی به كار برده می شود . روسیه، چین و اتحادیه اروپا با استفاده از روشهای مخصوص به خود قدرت یكجانبه گرایی ایالات متحده آمریكا را خنثی كرده اند . اقتصاد ، كانون رقابت است و سیاست برابری همچنان ابزار مهمی در جهت حفظ ضروری ترین منافع آنهاست . همه این كشورها در جست وجوی حوزه ها و فضای بین المللی وابسته به خود هستند . ژاپن هم در تلاش است تا خود را از كنترل آمریكا رها كند و فضا و مكان بیشتری را درعرصه سیاسی بین الملل برای خود فراهم آورد. سلطه و هژمونی آمریكا به وسیله جهانی شدن و روند دموكراتیزه كردن حكومتها درروابط بین الملل به چالش كشیده شده است. جهانی شدن، فرایند ساختار سازی جهان به معنای یكپارچه سازی (یكسان سازی) جهان در قلمروهای سیاست، اقتصاد و فرهنگ است. بخشهای مختلف جهان در ارتباط پیوند نزدیك تری قرارمی گیرند. جهانی شدن، فرایندی نسبتاً پیچیده و مبهم است كه به تركیب دوباره و تغییر زمینه های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مرتبط می شود. جهان درحالی با مسائل مختلفی چون انفجار جمعیت، آلودگی محیط زیست، تولید سلاحهای هسته ای، بحران های مالی و تروریسم و غیره روبرو می شود كه هیچ كشوری نمی تواند به تنهایی از عهده [مبارزه] با آن برآید. پس از پایان جنگ سرد، روند جهانی دموكراتیزه شدن به سرعت درحال توسعه است.
همه كشورهای جهان خواهان مشاركت در مسائل بین المللی و ایجاد و برپایی یك نظم نوین بین المللی سیاسی و اقتصادی مبتنی بر عدالت و عقلانیت هستند. [این] توسعه روند دموكراتیزه شدن در سطح روابط بین الملل بدون شك، موقعیت تاریخی و حقوقی سلطه تك قطبی را رد می كند. در سیستم تك قطبی، كه یك سیستم آنارشیستی هم هست، امنیت ملتهای دنیا تضمین نمی شود، به طوری كه نمی تواند ازمنازعات امنیتی و سیاستهای برابری جلوگیری كند. دوره زمانی حاضر نه كوتاه است و نه بی انتها، بلكه مرحله گذار جهان از حالت دوقطبی به چندقطبی با شرایط تاریخی ویژه ای است. دراین مرحله (مرحله گذار)، جهان روی آرامش نمی بیند و همواره امكان تغییرات وجوددارد. روند چندقطبی شدن جهان، روندی اجتناب ناپذیر است و یكجانبه گرایی آمریكا نمی تواند گرایش جهان به چندقطبی گری را متوقف كند و نظم جهان چندقطبی بر پایه تنوع [كشورهای] جهان تعیین می شود و نه تنها حركت ساختگی و مصنوعی نیست، بلكه روندی عینی و مستقل از اراده مردم است. جهان چندقطبی بازتابی است از سیر زمانهایی كه نشان می داد همه مردم خواستار پیشرفت اجتماعی و تحكیم منافع مشترك خود هستند. از آنجا كه جهان متنوع است، الگوهای توسعه نیز متنوع است. همه قدرتهای بزرگ درحال توسعه هستند، آنها [درعین حال كه] از یكدیگر حمایت می كنند، قدرت همدیگر را [هم] خنثی می نمایند و این وضعیت مناسبی برای كنترل و جلوگیری از سلطه و هژمونی یگانه ابرقدرت [حال حاضر] و اجتناب از جنگ جهانی جدید است.
جهانی شدن اقتصاد، روندی عینی و طبیعی از توسعه اجتماعی كردن تولید است كه عمیقاً براقتصادی جهانی، سیاست بین المللی، زندگی اجتماعی و دیگر زمینه ها، كه همراه با فرصت و تهدید است، تأثیرگذار خواهدبود. جهانی شدن اقتصاد وابستگی متقابل را به عنوان پیش زمینه توسعه همه كشورها مطرح كرده است. بدون همكاری و تشریك مساعی، هیچ كشوری نمی تواند توسعه [مداوم] و یكنواختی داشته باشد. چندقطبی گری الزاماً به مقابله و رویارویی میان قدرتهای بزرگ منجرنمی شود.
این روند ازوضعیتی كه قدرتهای بزرگ به دنبال هژمونی و سلطه بودند و قلمروهای نفوذ (Sphere of influence) را بین خود تقسیم می كردند، متفاوت است. درعوض، [جهان چندقطبی] بیانگر گسترش دموكراسی در سیاست بین الملل است و اینكه كشورها نیازمند به مشاركت و همكاری متقابل در اشكال مختلف آن [درروابط بین خود درصحنه بین الملل] هستند.
چندقطبی گری نه تنها عامل پیشرفت نظم جدید سیاسی و اقتصادی بین المللی مبتنی بر عدالت و عقلانیت است، بلكه برای صلح و ثبات جهانی هم سودمند است.
درحال حاضر، مفهوم چندقطبی گری به وسیله كشورهای بیشتری موردقبول و پذیرش قرارگرفته است. آنها عموماً معتقدند كه [جهان] چندقطبی بهتر از [جهان] تك قطبی است. بنابراین ازنظر این كشورها، چندقطبی گری شرط اصلی برای ایجاد صلح پایدار درجهان خواهدبود.
نبرد جهانی علیه تروریسم نشان داده است كه قدرتهای بزرگ به راحتی می توانند درمیان خود هماهنگی و همكاری از خود نشان دهند. [جهان] چندقطبی ضامن امنیت جهانی است. اگرچه كشورهایی كه در حیطه مفهوم چندقطبی گری جای می گیرند، ممكن است انگیزه ها و درك متفاوتی داشته باشند، اما آنها [دركل] درمواردی چون اقدام درجهت منافع ملی خود، دفاع و حمایت از صلح جهانی و مردود دانستن سلطه آمریكا به تنهایی بر امور جهان موضع یكسان و مشابهی دارند. عدم توازن میان قدرتهای بین المللی جدی و خطرآفرین است. جامعه جهانی هنوز قادر نیست تا تمایل یكجانبه گرایی آمریكا را به طور اساسی كنترل كند. چالش و نزاع بین چندقطبی و یك قطبی شدیدتر خواهدشد و روند چندقطبی شدن، راه خود را با سرعت و همراه با تغییروتحول دنبال خواهدكرد.
منبع: فصلنامه توسعه و امنیت ملی
ترجمه: سیدمصطفی امام جمعه زاده
منبع : انجمن درمانگران ایران


همچنین مشاهده کنید