سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

اصلاح یا ارتجاع


در سراسر ایالات متحده آمریكا و اروپا، مؤسسات رسانه ای مختلف در تحلیل های خود تصاویر مردی را از این عضو سابقKGB (تشكیلات جاسوسی شوروی سابق) به نمایش می گذارند كه هرگز طعم یك بازار آزاد یا رسانه آزاد را نچشیده است، تزار جدیدی است كه مراحل رشد و ترقی را می پیماید و بالاخره دیكتاتور بالقوه ای است كه دائماً از متلاشی ساختن هر جوانه سبز جدیدی كه به نام دموكراسی در كشورش پدیدار می شود لذت می برد. «تونی بلر» نخست وزیر بریتانیا تا حدی موضع احتیاط را در قبال دوست دیرین اش «ولادیمیر» رها كرده است، ضمن اینكه وقتی «جورج دبلیو بوش» رئیس جمهور آمریكا اخیراً واشینگتن را به مقصد اروپا ترك می كرد، دائماً زنگ این خواسته كنگره را كه «در برابر روسیه قاطع باش» در گوش های خود حس می كرد.«بوش» مشاوره اعضای كنگره را نشنیده نگرفت. در هر توقف در پایتخت های اروپایی، او به مخاطبان خویش القا می كرد كه تا چه اندازه از بابت اوضاع فعلی در روسیه متأسف است، تا اینكه بالاخره نوبت دیدار در براتیسلاوا فرا رسید تا پیغام «بوش» رو در رو به «پوتین» ابلاغ شود. پیغام مذكور كاملاً ملایم از آب درآمد. «بوش» در كنفرانس خبری مشترك با همتای روس خود اعلام كرد كه «دموكراسی ها مشتركاتی دارند كه از بین همه آنها می توان به حاكمیت قانون، حمایت از حقوق اقلیت ها و حمایت از شكل گیری مطبوعات آزاد و اپوزیسیون سیاسی داخلی اشاره كرد. من از این فرصت برای تشریح دیدگاه های خویش پیرامون میزان وفاداری روسیه به آرمان های جهانشمول دموكراسی استفاده كردم و توانستم دغدغه های خودم را در این رابطه به آقای پوتین انتقال دهم».اما آیا همانطوری كه مقامات آمریكایی اصرار می ورزند، آقای «بوش» در خلوت برخورد خشن تری را با هیات حاكمه روسیه و در رأس آن شخص «پوتین» به نمایش گذاشت؟ پاسخ هر چه باشد، مثبت یا منفی، اهمیت سئوال طرح شده بر هیچكس پوشیده نیست. واقعیت این است كه رئیس جمهور آمریكا علناً اجماع روزافزون غرب درباره «پوتین» و جاه طلبی های دیكتاتور مآبانه او را به نفع خویش مصادره كرده است. خرد جمعی اكنون حكم می كند كه اگر قرار است رئیس جمهور روسیه در آینده به «یكی از ما» تبدیل شود، غرب فشار بسیار بیشتری را به او وارد آورد.با این حال، این حقیقت كه یك بیان یا تفسیر خاص درباره عملكرد «پوتین» تا این اندازه بدیهی به نظر می رسد برای خارجی های آگاه بدین معنا نیست كه برداشت مذكور ضرورتاً صحیح نیز هست. درسی كه باید از حكایت تأسف بار سلاح های كشتار جمعی عراق آموخته شود این است كه همان مدارك جعلی كه به عنوان دستاویزی برای حمله به بغداد مورد استفاده قرار گرفت یك بار دیگر می تواند برای خلع یك نظام حكومتی دیگر (در اینجا روسیه) خرج شود.
• شكنندگی قدرت در روسیه
نخستین شرط، صرفنظر از تمایل ذاتی «پوتین» به در پیش گرفتن مسیر استبداد، این است كه او عملاً قدرت واقعی بسیار محدودی را در اختیار دارد كه آن هم به طور كلی وصله پینه و ناهمگون است. قدرت «پوتین» معمولاً به پهنه های وسیع ایالت های مختلف روسیه تعمیم نمی یابد. مناطق بسیاری كه حتی بسیار نزدیكتر از چچن و مناطق نیمه شورشی قفقاز به روسیه هستند عملاً از كنترل روسیه خارج اند. آن دسته از اهرم های كلیدی قدرت كه پس از فروپاشی اتحاد شوروی سابق برای مدتی بیش از ده سال مؤثر واقع شدند دیگر هرگز مشاهده نمی شوند و باید از ابتدا برای تأمین آنها وقت و بودجه صرف كرد.بسیاری از كارهای «پوتین» طی دوران زمامداری اش قابل توجیه است، مشروط بر آنكه او را آنطور كه واقعاً هست نه به عنوان یك همه كاره در روسیه بلكه به عنوان یك «رهبر ضعیف» ببینیم كه چاره ای ندارد جز اینكه به هر دری بزند تا بلكه راهی را برای اعاده نظم به سرزمین هایی كه علیه حكومت مركزی طغیان كرده اند و فرض بر آن است كه مسكو بر آنها سلطه دارد پیدا كند. تلویزیون ملی روسیه حوزه ای است كه اهرم های قدرت مركزی در آنجا غالباً خوب كار می كنند. اما تعقیب قضایی الیگارش ها یا همان افراد و گروه هایی كه ثروت و قدرت واقعی را در روسیه در اختیار دارند عملاً در پرونده «یوكوس» متوقف مانده است.فاجعه هولناك گروگانگیری در بسلان كه به مرگ ده ها انسان بیگناه انجامید و نیز رگباری از حملات كم دامنه تر در منطقه شمال قفقاز به خوبی وسعت و دامنه آنارشیسم (هرج و مرج و آشوب) را در داخل مرزهای روسیه نشان داد. «پوتین» فرمانداران منصوب خود را در مناطق مختلف روسیه كه البته قبلاً تأیید مجالس منطقه ای را برای شروع فعالیت خویش اخذ كرده اند نه به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف دیكتاتور مآبانه مسكو (كه آن روزها سپری شده اند) بلكه به عنوان امید بازپسین خود برای حفظ اتحاد صوری كشورش می نگرد.اگر «ولادیمیر پوتین» هیچ تلاشی را از خود برای حفظ نفوذ و اقتدار مسكو در ممالك مجاور كه اصطلاحاً «حیاط خلوت» روسیه نامیده می شوند انجام نمی داد یقیناً سرنوشتی بهتر از حاكمان پیشین اوكراین در انتظار او نمی بود. در آنجا همگان شاهد بودند كه گروه های آمریكایی با سرمایه گذاری كلان خویش بر روی سازمان های غیر دولتی عملاً زمینه را برای پیروزی «ویكتور یوشچنكو» نامزد طرفدار غرب در انتخابات نوامبر دسامبر ۲۰۰۴ فراهم ساختند. «پوتین» هم چنانچه قادر به مداخله صحیح در ممالك اقماری شوروی سابق نباشد در آینده حتماً به عنوان رهبر روسیه در منطقه و شاید در سراسر جهان منزوی خواهد شد. حقیقت آن است كه «پوتین» تاكنون در این راه بیش از آنكه به موفقیتی نائل آید یك ناكام تمام عیار جلوه كرده است. روس ها انتخاب «یوشچنكو» را در اوكراین پذیرفته اند و حتی وزیر خارجه روسیه دائماً به همگان گوشزد می كند كه دولت متبوع اش توقع دارد كه جمهوری های بیرون آمده از دل شوروی سابق هر یك راه انتخابی خودشان را پی بگیرند.شرط محیطی دومی كه «پوتین» را شدیداً تحت فشار قرار می دهد فشاری است كه از جانب عناصر محافظه كار بر او وارد می شود. یك تصور رایج در غرب پیرامون تحولات داخلی روسیه این است كه اگر و فقط اگر «پوتین» با آغوش بازتری به استقبال موضوع اصلاحات می رفت، آنگاه می شد انتظار داشت كه اصلاحات بی درنگ در جامعه روسیه اتفاق بیفتد. اما حقیقت آن است كه او از آن بیم داشت كه مبادا به یكباره از صدر به ذیل كشیده شود. هم اكنون تعداد نهادهای اصلاح طلب طرفدار غرب در روسیه بسیار اندك است. مخالفان واقعی «پوتین» از دل ائتلاف ولنگ و باز محافظه كاران شامل كمونیست ها و ملی گرایان بیرون می آیند كه با اصلاحات بیشتر مخالفت می ورزند و تنها رقیب جدی برای حزب بد تعریف شده «روسیه متحد» متعلق به «پوتین» نه فقط در دوما (مجلس عوام روسیه) بلكه در خیابان ها و معابر به شمار می رود.
• تنفر از اصلاحات نه پوتین
حقیقتی كه خاطر غربی ها را پریشان می سازد این است كه رأی دهندگان یا عوام روس احتمالاً بیش از آنكه از «پوتین» تنفر داشته باشند از موضوع اصلاحات تنفر دارند. در این رابطه تظاهرات مستمری بگیران روس در هفته های آغازین سال جاری میلادی باید آموزنده و عبرت آمیز بوده باشد. در حالی كه این قبیل اقدامات به خودی خود می تواند پدیده تظاهرات خیابانی را یك بار دیگر پس از حدود بیش از یك دهه انفعال عوام در برابر وعده های باغ سبز حاكمان به موضوع روز در روسیه تبدیل كند، اما موضوعی كه باعث شد تا مستمری بگیران به خیابان ها بریزند هرگز یك موضوع ترقی خواهانه به شمار نمی رفت. آنها خواهان احیای دوباره سیستمی بودند كه در دوره حاكمیت كمونیسم برقرار بود و طی آن مزایای مستمری بگیران به صورت جنسی (ارائه كالا) پرداخت می شد. بعدها «پوتین» قانون مذكور را با حمایت نمایندگان دوما تغییر داد و پرداخت های نقدی را جایگزین ساخت.اقدام اخیر رئیس جمهور روسیه در به رسمیت شناختن خواسته تظاهر كنندگان اگر چه با كلی تأخیر و پس از بروز برخی مشكلات در فرایند تصویب در یك پارلمان محافظه كار صورت گرفت، اما گام اصلاح طلبانه ای بود كه «پوتین» در راه تحقق مردمسالاری در كشورش برداشت. بی تردید حجم مزایای نقدی كه پیش از این در روسیه به مستمری بگیران تعلق می گرفت بسیار اندك بود و در برخی موارد حتی رأس موعد مقرر به آنها پرداخت نمی شد، بنابراین هیچ چاره ای باقی نمی گذاشت جز اینكه این موضوع به سطح خیابان ها و معابر كشیده شود. اما مهم تر از همه اینكه استقامت مخالفان داخلی حتی در چنین موارد ظاهراً ساده ای به وضوح نمایانگر نقاط آسیب پذیری است كه لااقل قدری قدرت در آنها نهفته است و می توانند در آینده برای «پوتین» خطر آفرین باشند.مخمصه هولناكی كه رئیس جمهور روسیه در آن گرفتار آمده این است كه اگر چه او شاید در نگاه عده ای «صاحب تمام قدرت» در روسیه جلوه كند، اما قدرت او عمدتاً روی كاغذ باقی می ماند. همه صحبت او از لزوم تقویت «قدرت عمودی یا قائم به رأس» در روسیه حكایت می كند - همان چیزی كه غربی ها دائماً از آن به عنوان گواه جاه طلبی های دیكتاتور مآبانه اظهار تأسف می كنند - اما تجربه نشان داده است كه «پوتین» در عمل از یك جست وجوی همه جانبه برای یافتن اهرمی به منظور مدیریت بر آینده كشورش فراتر نرفته است. فهم این موضوع به معنای چشم پوشی كردن از اقداماتی نیست كه او طی پنج سال زمامداری اش در كاخ كرملین به مورد اجرا گذاشته است: ویران سازی تشكیلات بزرگ اقتصادی یوكوس، اعمال محدودیت های فراوان در راه فعالیت رسانه های آزاد، سوء استفاده سیاسی از امر قضا، افراط گری نظامیان روس در برخورد با مردم منطقه جدایی طلب چچن و غیره.اما آن دسته از ناظران بیگانه كه نیت سویی در ذهن خویش در قبال روسیه ندارند تنها راه نجات این كشور را در آینده «بذل توجه كافی به امر توسعه» خواهند یافت. تازه این در شرایطی است كه آنها به درك این واقعیت نائل آمده باشند كه اقدامات فوق الذكر از جانب «پوتین» تنها بازتاب ضعف كرملین است، نه نشانه قوت و استحكام آن.بنابراین، وقتی غرب دائماً به «پوتین» فشار می آورد كه اصلاحات بیشتر و سریع تری را در روسیه به مورد اجرا گذارد ناخواسته او را به یك «گوشه انزوا» سوق می دهد كه اجازه نمی دهد تا ضعف او به همان اندازه ای كه واقعاً هست بر همگان آشكار شود. كمك واقع بینانه ای كه «پوتین» نیاز دارد كمك به استقرار امنیت در امتداد مرزها است كه اكنون آشكارا نفوذ پذیر نشان می دهند، ضمن اینكه باید او را همواره تشویق كرد تا زمینه را برای تحقق «دموكراسی واقعی محلی» علاوه بر «دموكراسی ملی» تدریجاً مهیا سازد.
• درسی از تاریخ
وضع «پوتین» از جهات متعددی یاد آور وضع «میخائیل گورباچف» آخرین زمامدار اتحاد جماهیر شوروی است، زیرا او نیز بیهوده تلاش می كرد تا حكومت سوسیالیستی شوروی را از زایمان مرگش به سلامت برهاند. «گورباچف» همه اهرم های موجود، اعم از سیاسی و اقتصادی، را به كار گرفت تا بلكه خواسته خویش را كه همانا خواسته سران حزب كمونیست بود محقق سازد، اما واقعیت آن بود كه همه آن اهرم ها دیگر كارایی خویش را از دست داده بودند. بنابراین او تلاش كرد تا تمام تقصیرات را به گردن غرب بیاندازد، درست همانطوری كه «پوتین» هم اینك غرب را مقصر افزایش بیش از پیش مشكلات در روسیه جلوه می دهد و به مدد آن قصد دارد گرایش های دیكتاتور مأبانه خویش را توجیه كند. درست شبیه «پوتین»، خطرناك ترین مخالفان داخلی «گورباچف» نیز از دل اردوگاه اصلاح طلبان بیرون نمی آمدند، بلكه به جناح تندروها تعلق داشتند و این همان حقیقتی بود كه بیشتر دوستان غربی او از درك آن عاجز ماندند، تا اینكه كار از كار گذشت و هیچ راهی جز اعلام رسمی فروپاشی امپراتوری شوروی باقی نماند.
تازه غرب خوش شانس بود كه فروپاشی شوروی طی یك فرایند مسالمت آمیز صورت گرفت و سریعاً «بوریس یلتسین» و حامیان دموكراسی نه افرادی همچون «ولادیمیر ژیرینوفسكی» ملی گرای افراطی یا طراحان كودتای ۱۹۹۱ زمام قدرت را در روسیه در دست گرفتند. كاملاً قابل تصور است كه اگر در سال ۲۰۰۰ فرد دیگری غیر از «پوتین» بر مسند حكومت تكیه می زد، آنگاه نتیجه به همان اندازه خوب می بود كه در اوایل دوران زمامداری «یلتسین» شاهد آن بودیم. به عنوان مثال اصلاحات كج دارو مریز فعلی به اوج شكوفایی خود می رسیدند و روسیه را به جانب استقرار یك حكومت دموكراتیك رهنمون می ساختند. هر چند تفاوت های فراوانی بین این دو دوره وجود دارد. دیگر هیچ اصلاح طلب عامه پسندی در روسیه باقی نمانده است، هیچ «یلتسین» ای كه مترصد اوج گیری و پرواز در صحنه تحولات سیاسی اجتماعی كشورش باشد به چشم نمی خورد. تنها یك عده آدم «بله قربان گو» باقی مانده اند كه در قالب ائتلاف «روسیه متحد» به خدمتگزاری به ارباب خویش مشغول اند و یك عده محافظه كار دیگر در دوما، اعم از سرخ (كمونیست) و قهوه ای (ملی گرا)، كه آنها نیز ظاهراً عرضه انجام هیچ كاری را ندارند.شاید انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۸ صحنه ظهور یك «یوشچنكو»ی دیگر این بار در روسیه باشد، یا صحنه وقوع تظاهراتی كه فرجام آن چیزی جز روی كار آمدن یك چهره مردمی نباشد. با این حال تاكنون روس ها شاید تقریباً به همان اندازه از اصلاحات بهره برده باشند كه تحمل هضم آن را داشته اند. فقط یك اقلیت كوچك ظاهراً متقاضی اصلاحات بیشتر است. به همین دلیل است كه پیش از وارد آوردن فشار بیشتر به «پوتین» برای خارج ساختن احتمالی او از صحنه تحولات داخلی در روسیه، بدگوهای غربی او لازم است كاملاً بیندیشند كه آیا هیچ فرد دیگری را سراغ دارند كه بتواند كشتی اصلاحات را در روسیه به ساحل مقصود غرب رهنمون سازد.
منبع: Open Democracy
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید