پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

درباره مردی که «سلطان» نشد


سال ها پیش وقتی ناصر حجازی بعد از حركتی كه دهن كجی به مسئولان به نظر آمد از فوتبال ایران كنار گذاشته شد و ناخواسته برای گذران زندگی به هند و بنگلادش رفت، زمانی نه چندان طولانی از تصویب طرحی می گذشت كه به موجب آن ورزشكاران بالای ۲۷ سال قادر به پوشیدن پیراهن تیم های ملی نبودند؛ طرحی شگفت انگیز كه امثال حجازی می توانستند آن را «مقابله با خود» تفسیر كنند.
و این چنین دوران ملی دروازه بانی كه تا آستانه قرارداد با باشگاه منچستریونایتد پیش رفته بود به پایان رسید. او كه با پیراهن سبز رنگ و چهره ای كه بعد از ۳۰ سالگی بیشتر و بیشتر جا می افتاد، همچنان بی رقیب و «ناصر حجازی» بود. استقلالی ها از ناصر حجازی خاطرات بی شماری دارند، از جمله درخشش در بازی فینال باشگاه های تهران سال ۱۳۶۴ مقابل شاهین، در زمستان سرد آزادی كه دروازه بان ۴۰ ساله پنالتی ستارگان شاهین را دفع كرد و جام را بالای سر برد، افتخاری بزرگ كه البته با حوادث سال آینده تبدیل به آخرین شادی جمعی او در میان طرفداران استقلال شد. دوران بازیگری حجازی با كوچ اجباری از ایران شكل متفاوتی گرفت. آنجا كه دروازه بان بزرگ آسیا در هند باید به درجه چندهای هندی خود را معرفی می كرد و به یاد آنها می آورد كه در جام جهانی بازی كرده و حتی در تمرین، برای دفع پنالتی های ناشیانه و شیطنت آمیزشان شیرجه می زد. و این غرور جریحه دار شده تبدیل به بغضی شد كه در ناكجاآباد بنگلادش به سرعت تركید. او با تیمی به نام «محمدان» چهره ای تازه در عرصه مربیگری به نمایش گذاشت و با حذف كردن پرسپولیس دوباره به یاد آمد. یك سال بعد كه حجازی با كمك یك روزنامه نگار ورزشی برای هدایت تیم شهرداری به ایران برگشت و به كرمان رفت، نشریات سكوت و بی توجهی را كنار گذاشتند و از او نوشتند. حجازی در كرمان و سپس در تهران و تبریز می درخشید و جلو می آمد. این درخشش، در شرایطی كه روزهای افول علی پروین (كه او نیز حذف كامل از فوتبال را تجربه كرد) رسیده بود، نام او را برای استقلال و تیم ملی بر سرزبان ها انداخت. اتفاقی كه یك شق آن _ هدایت استقلال _ به نتیجه رسید، اما تیم ملی در اختیار دیگران بود، دیگرانی مثل محمد مایلی كهن، همو كه حضورش در این پست بدون تجربه قبلی، یك دهن كجی بزرگ به حجازی بود كه با نتایج مناسب پیاپی و در روزهای قحط الرجال فوتبال ایران كاملاً مناسب این پست به نظر می رسید. اما او به ظاهر خودی نبود و هرگز خودی شمرده نشد تا رویای تیم ملی به پایان برسد. با آغاز عصر مربیان خارجی حجازی نیز پذیرفته كه جایی در تیم ملی ندارد، یعنی تمام شد!شاید اگر شما هم جای حجازی بودید، بعد از طی این مسیر دشوار بی سرانجام، تبدیل به شخصیت دیگری می شدید. آن روز كه كاریزمای حجازی جای خود را به تندخویی های بی شمار، درگیری با مدیران، توهم توطئه و خیانت و چیزهایی مثل این داد و او را در عرصه مربیگری سوزاند. اگر از طرفداران معتدل استقلال بخواهید كه از حجازی خاطره ای نقل كنند، لابد واكنش عصبی و عجیبش پس از شكست مقابل جوبیلو در فینال جام باشگاه های آسیا را به خاطر خواهند آورد. لحظه ای كه پر از توجیه ناكامی بزرگی بود كه ناصرخان می خواست آن را به بازیكنان نسبت بدهد، رفتاری كه بعدها مشخصه او شد و گرچه در روزهای نخستین روزنامه چی ها و فوتبال دوست های اهل جنجال را خوش آمد، اما آرام آرام حوصله جمعی را سر برد و خسته كرد. ناكامی های بعدی در رشت و اهواز كه با ناخرسندی طرفداران نیز همراه بود، عواقب همین نگاه و تلقی بودند. آن روزها حجازی نه مربی دوست داشتنی بانك تجارت كه علی دایی را به فوتبال ایران تحویل داد كه نهایتاً مربی متكبری بود كه دورانش به پایان می رسید.
امروز حجازی آشكارا از موفقیت نسبی امیر قلعه نویی در استقلال ناخرسند است، جایی در باشگاه همیشگی اش ندارد و به دلایل مختلف كمتر تیمی حاضر است او را به سمت سرمربیگری انتخاب كند. «تراژدی» نیز از همین جا شكل می گیرد. اینجا، كه او تبدیل به منتقد دائمی فوتبال ایران، مربی استقلال و تیم ملی می شود و با اظهارنظرهای یك سویه و كمال گرایانه و ایده آلیستی تصویری از خود می سازد كه تكمیل كننده تراژدی است.
دیروز كه تصاویر حجازی روی جلد تمام روزنامه های ورزشی خودنمایی می كرد، لحظه ای به این نتیجه رسیدیم كه پس از این چند سال نه چندان شیرین از فوتبال به سیاست پناه برده است. بستری كه اگر حتی ذره ای به قواعد آن آشنا بود اوضاع حتماً تغییر می كرد.
ناصر حجازی در آخرین مصاحبه در حالی حرف از جلب رای ۳۰ میلیون ایرانی زده است كه برای واپسین تجربه های مربیگری او در تهران تعداد طرفداران او حتی به هزار نفر نرسید. كسی كه شاید دوست داشت نقشی مشابه پروین را در تیم استقلال بازی كند، اما حتی حجازی (آنی كه مدنظر ما بود) نیز نشد، چهره ای كه انتظار داشتیم، بی گفت وگو، مرد اول دومین تیم پرطرفدار ایران باشد، اما حالا به جلب آرای سیاسی مردم دلخوش است. مردم كه امروز به نظر می رسد جلب نظر آنها برای حضور در انتخابات نیاز به چهره هایی حتی جذاب تر از ناصر حجازی است كه نمی دانیم در یك میتینگ تبلیغاتی قادر هست صدهزار نفر را به ورزشگاه آزادی بكشاند؟ گرچه ناصر حجازی به دلیل حضور طولانی در اتمسفر فكری مردم ایران و چهره مناسبش توجه بسیاری را برانگیخته است اما حقیقت در جای دیگری نهفته است. دیروز دوستداران حجازی از یكدیگر سئوال می كردند چگونه او كه هرگز برای دستیابی به پست های كلیدی فوتبال (كه اهمیت آن را به تمام و كمال داشت) محرم شناخته نشده، با اعتماد به نفس برای حضور در رقابت برای كسب مهم ترین پست اجرایی ایران تلاش می كند! راستی، چگونه و چطور؟
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید