پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ظهور دست نامرئی اروپا در جهان


ظهور دست نامرئی اروپا در جهان
دنیای صلح، سعادت و دموكراسی را به ذهن بیاورید؛ جایی كه كشورهای كوچك هم مثل كشورهای بزرگ، نقش جهانی داشته باشند. دنیایی كه در آن، پیروی از قانون مهم است؛ دنیایی كه در آن، شعار « یا با ما باشید یا دشمن ما می شوید» مفهومی ندارد.دنیایی كه ارزشهای دموكراتیك در آن، مهمتر از جنگ و تروریسم باشد: دنیایی كه در آن، حتی یك كشور چهار صد هزار نفری هم بتواند بخشی مهم از اقتصاد جهان را تشكیل دهد. دنیایی كه تصور خواهید كرد، همان«قرن جدید اروپایی» خواهد بود. راست می گویید، نمی توان این دنیا را درست تعریف كرد. قرار هم نیست دنیایی نمایشی باشد.اروپا امیدی مبهم اما ترسی واقعی دارد: به همین دلیل است كه اتحاد اروپا می تواند« دست نامرئی» باشد و به جای ایجاد دولت اروپایی، قوانین مشتركی را تعریف كند. مجلس عوام بریتانیا، دادگاه ها و بخشهای خدماتی همگی به كار خود مشغولند اما در عین حال می توانند به عوامل اجرایی اتحادیه اروپا تبدیل شوند. اروپا توانسته است با حركت در چارچوب بین المللی و بدون آنكه خصومتی برانگیزد، بالهای خود را گسترش دهد. اگر این اتحادیه، به نیروی قابل اعتمادی در سطح بین المللی تبدیل شود، همین روند را هم می تواند در پیش بگیرد. وقتی نیروهای اروپایی به كشورهای دیگر فرستاده می شوند، معمولا زیر پرچم ناتو یا سازمان ملل متحد خدمت می كنند.وقتی اروپا نیروهای حافظ صلح خود را به مناطقی مثل بوسنی یا كوزوو می فرستد، ماموریتها نه به نام اتحادیه اروپا بلكه به نام سازمان ملل متحد انجام می گیرد. قدرت اروپا حتی در ابعاد اقتصادی هم جلوه زیادی نیافته است. اقتصاد اتحادیه اروپا، ابعادی درحدود اقتصاد امریكا دارد. اتحادیه اروپا هم سطوح مختلف سرمایه گذاری عظیم در اقتصاد سایر كشورها را دارد. با این وجود، قدرت اقتصادی اروپا در برخی از ابعاد، بیشتر از امریكاست. جنبش های ضد جهانی سازی، حتی در داخل امریكا، عموما به پدیده های ضد امریكایی ارتباط پیدا می كنند. در مقابل، مفهوم جهانی سازی، به طور اصولی مفهومی اروپایی است. قدرت اتحادیه اروپا درآن است كه به یك كشور محدود نمی شود. اروپا شبكه ای از مراكز قدرت را در اختیار دارد كه سیاستها و اهداف مشتركی دارند. همین اروپا را قادر می سازد كه دسترسی كشورهای عضو اتحادیه اروپا را به بزرگترین بازار جهان فراهم كند اما در عین حال، هویت ملی و كنترل سیاستهای مالی، بهداشتی و آموزشی و اجتماعی این كشورها را حفظ كند. ساختار اروپا مانند باشگاهی است كه به آن اجازه تغییر ایده تعادل قدرت داده شده است. هر چه قدرت اروپا بیشتر شود، دیگران هم به جای ایجاد تعادل، خواهان پیوستن به آن خواهند شد. اتحادیه اروپا، قصد ندارد از طریق تهدید یا حمله به كشور های دیگر، ساختار آنها را تغییر دهد. بزرگترین تهدید كنونی، مداخله اروپا نیست، بلكه قطع دست دوستی اروپا با كشورهای دیگر است. برای كشورهایی مانند بوسنی، تركیه و اوكراین، كنار آمدن با اتحادیه اروپا و تحمل شرایط آن، بهتر از عدم همكاری با آنهاست. در واقع اروپا اكنون دریافته است كه برخی از مواقع، قدرت نظامی، بهترین و شاید تنها راه حل مسائل سیاسی است. در دهه ۱۹۹۰ میلادی، امریكا حملات هوایی ناتو ازبالكان را رهبری كرد تا جامعه مسلمان این ناحیه را از آشوب نجات دهد. اما اروپاییها دریافته اند كه راه سخت مشاركت سیاسی و اقتصادی می تواند عاملی قدرتمند برای بهبود شرایط باشد.
این روزها، فكر عضویت در اتحادیه اروپا، انگیزه اصلی تحولات سیاسی و اجتماعی در كرواسی، مقدونیه، بوسنی و صربستان و مونته نگرو است. سلاح مخفی اتحادیه اروپا، قانون است.قدرت نظامی به شما اجازه می دهد كه تغییر رژیم در افغانستان و عراق را صورت دهید اما اتحادیه اروپا به تغییر كلی جوامع عضو منجر شده است در این حالت، هر كشوری كه به اتحادیه اروپا می پیوندد، باید هشتاد هزار صفحه قوانین جدید را در خود بپذیرد. قدرت نظامی به شما اجازه می دهد كه اراده خود را در هر نقطه ای از جهان پیاده كنید، اما به محض آنكه از آن منطقه روی برگردانید، قدرت خود را نیز از دست رفته خواهید یافت: وقتی كشورهای اروپایی در فضای قانون و نهادهای مدنی قرار گیرند، دیگر حاضر نخواهند شد از آن خارج شوند. در قلب استراتژی اروپا، تئوری انقلابی روابط بین الملل قرار دارد. بسیاری از كارشناسان سیاست خارجی می گویند سیاست های داخلی و خارجی اروپا كاملا با هم تفاوت دارند. آنها معتقدند كه سیاست داخلی، حالتی متفاوت را تجربه می كند. آنها می گویند در سیاست داخلی، هر كشوری می تواند قانون بگذارد و آن را اجرا كند. در مقابل، سیاست خارجی حالتی متفاوت و متشنج دارد. كشورهای رقیب، شانسی برای برقراری صلح نخواهند داشت. با این وجود، ایجاد چنین تصویری از سیاست داخلی، درست نیست. مردم كشورهای مختلف تمایلی ندارند اوضاع مملكت خود را آشفته بینند و به این ترتیب، برقراری نظم را نمی توان تنها ناشی از تلاش دولتها دانست زیرا اكثریت مردم، به تامین این هدف علاقه دارند. به همین جهت است كه مردم نیز قوانین مختلف را به صورت داخلی در می آورند. بنابراین، مهمترین راه برقراری نظم، جلب همكاری مردم برای اجرای قوانین است و به این ترتیب، ترغیب مردم به تسلیم در برابر قوانین، فایده خاصی ندارد. اروپا اكنون به مركز توجه به سنت روابط بین الملل و برقراری صلح تبدیل شده است. همانطور كه هنری ماین هم گفته است،«جنگ به اندازه تمام انسانها عمر كرده است اما صلح، مفهوم جدیدی است.» مفهوم صلح كاملا با مفهوم «صلح منفی» متفاوت است، زیرا صلح منفی به معنای عدم وقوع جنگ است.
ظهور الگوی اروپایی، حادثه ای است كه فقط در یك كشور یا منطقه خاص صورت نگرفته است. اتحادیه اروپا پیشتر نیز۴۵۰ میلیون شهروند را در خود جا داده بود اما ۵/۱ میلیارد نفر دیگر در۸۰ كشور جهان، از طریق فعالیتهای تجاری و سرمایه گذاری خارجی با اروپا مرتبط هستند. اما الگوی اروپا همچنان در سطح جهان تاثیر گذار است و مثل ویروس پخش می شود. كشورهای جهان از مدل اروپایی الهام گرفته اند و نهادهای دیگری مانند آسه آن، اتحادیه افریقایی و اتحادیه عرب هم تحت تاثیر اتحادیه اروپا قرار گرفته اند. پنج سال پیش، اروپاییها همان الگویی را كه پانصد سال پیش هم مورد توجه قرار داده بودند، باز بینی كردند و اكنون قدرت، مفهوم جدیدتری یافته است. بنابراین قرن بیست و یكم به عنوان «قرن جدید اروپا» شناخته خواهد شد. مفهوم آن، كنترل جهان از سوی اروپا نیست، بلكه به معنی«اروپایی» شدن اداره جهان است.
منبع : خبرگزاری آفتاب


همچنین مشاهده کنید