جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

تراژدی معمار جنگ سرد


تراژدی معمار جنگ سرد
در دستورالعملی تحت عنوان " برنامه ریزی سیاسی شماره ۲۳ " که جرج کنان برای سیاست خارجی آمریکا نوشت پاراگرافی هست که بیش از خود کنان در جهان شناخته شده است و مکررا نقل قول شده و به چاپ می رسد. صراحت - یک ویژگی که در متون سیاسی به ندرت دیده می شود وجه مشخصه این دستور العمل است.
شاید همین صراحت عبارت به علاوه این که نویسنده دستور العمل کسی است که نقش نظراتش در تنظیم سیاست خارجی آمریکا در تمام دوره بعد از جنگ قابل انکار نیست، آن رااین همه در مرکز توجه قرار داده است. پاراگراف مورد نظر این است: "ما ۵۰ درصد ثروت جهان را در اختیار داریم، ولی تنها ۶.۳ در صد جمعیت جهان را تشکیل می دهیم. در چنین شرایطی محال است که در معرض حسادت و نفرت قرار نگیریم. وظیفه اصلی ما در دوره آینده طراحی نوعی از روابط است که باعث شود ما این موقعیت نابرابر را حفظ کنیم... برای انجام این کار ما موظفیم از هر نوع رویا پردازی و پیروی از عواطف بپرهیزیم و توجه مان را همه جا روی هدف های فوری ملی مان متمرکز کنیم... ما باید سخن گفتن در باره چیزهای موهوم، و هدف هایی مثل حقوق بشر، ارتقاء سطح زندگی و دموکراتیزه کردن را متوقف کنیم. روزی که ما مستقیما به زبان قدرت صحبت کنیم دیر نیست. شعارهای ایده آلی که مخل کارمان شود، هر چه کمتر، بهتر." ویلیام بلوم یکی از تحلیل گران برجسته سیاست بین الملل می نویسد چیزی که حیرت انگیز به نظر می رسد این است که جرج کنان علیرغم نقشش در معماری سیاست خارجی آمریکا در تمام دوره بعد از جنگ سرد در صحنه روابط عمومی دیپلماسی آمریکا غایب بود. علت آن احتمالا این است که او صادق تر از آن بود بتواند یک دیپلمات باشد. بی اخلاقی خونسردانه او برای زبان ریاکار دیپلماسی مناسب نبود.در حقیقت دولت آمریکا در طول تمام این دهه ها تا هم اکنون در عمل دکترین جرج کنان را به اجرا گذاشت و در زبان و روابط عمومی برخلاف توصیه کنان از دمکراسی و حقوق بشر و ایده آل ها حرف زد. آیا وقتی جرج کنان پس از یک قرن زندگی به عواقب نظرات خود نگاه می کرد، وجدان راحتی داشت ؟ پاسخ به این سوال شاید خیلی مهم نباشد، چون وجدان آدمیزاد محصول دستکاری خود انسان است و احتمالا آدمی مثل کنان هرگز از این که مردم ایران هنوز هم دارند عواقب کودتا علیه مصدق را پس می دهند، نه تنها احساس تاسف نداشت بلکه احتمالا او این نوع تاسف خوردن ها را جزء همان چیزهای "موهوم، مثل حقوق بشر و دموکراتیزه کردن" و امثال آن می دانست که فکر کردن به آن ها برای " منافع ملی " آمریکا یعنی حفظ آن موقعیت ناهماهنگ و نابرابر خطرناک است، همانطور که انبوه کودتاهای دیگر مثل کودتا علیه آربنز، لومومبا و آلنده، سوکارنو... یا حمایت از رژیم های قبیله ای و دیکتاتوری ها در عربستان سعودی، مصر، اردن، خلیج ...یا دیکتاتوری های نظامی در آمریکای لاتین باید برای او از مصادیق "غرور آمیز" اجرای دکترین های " containment " و " political warfare " جهت سرنگونی رژیم های نامطلوب برای منافع ملی آمریکا به شمار آید .
با وجود این جرج کنان آدم کودنی نبود. ورتر تحلیل گر مسایل نظامی در ویرجینیا معتقد است درست به همین علت جرج کنان باید هنگام مرگ شکست سیاست هایش برای خود آمریکا را ارزیابی کرده و میوه تلخ آن را به صورت دنیایی تقسیم شده، فرهنگی ارزان، و ۱۲ تریلیون دلار که مستقیم به فاضلآب ریخته می شود درک کرده باشد. ورتر به عنوان سند این ادعا، از قول خود کنان شواهدی به دست داده است. از جمله این که در سال ۱۹۹۹ او گفت "تمامی این گرایشات مبنی بر این که خودمان را مرکز روشنگری جهان و معلمانی بخوانیم که باید به بقیه جهان درس بدهند به نظرم سراسر عاری از تعقل، لاف گزاف زدن و نامطلوب است."
به نوشته ورتر، جرج کنان در دوره ای وارد صحنه عمومی شد که آمریکا نسبت به تمام ملت های جهان در موقعیتی بسیار بالا قرارداشت و در بسیاری از زمینه ها به حدی از توسعه و رفاه رسیده بود که هیچ کشوری حتی تصور آن را نمی توانست بکند. در دوره جان اف کندی به لحاظ فرهنگی نیز پرستیژ آمریکا به قله اوج خود رسیده بود. با وجود این جرج کنان به عنوان یک محافظه کار کهنه کار مدافع "امپراتوری" نگران بود: " کشور دارد خود را می سوزاند, دارد خود را از نعماتش تهی می کند." به نظر ورتر اوضاع کنونی عقلانیت کنان را در این ابراز نگرانی نشان میدهد. آمریکا هنگام مرگ کنان فقط در نیروی نظامی، بدهی دولت، و سقوط فرهنگی " Number One " به حساب می آید. چین و هند هریک سه برابر آمریکا مهندس تربیت می کنند، آمریکا امروز در رابطه با علوم ریاضی در میان ۴۰ کشور در رتبه ۲۸ قرار دارد. چین روی ۶۱۰ میلیارد دلار بدهی آمریکا نشسته است. سیاست خارجی از سیاست داخلی جدا نیست و "منافع ملی" آقای کنان توسط همان کسانی که نظریه او را به اجرا می گذاشتند به نفع اقلیت و به ضرر اکثریت " می سوخت " و تقاص آن را همان طبقه متوسطی پس می دهد که زمانی بیشترین سهم را از این منافع ملی می برد. الکساندر کابرن متفکر دیگر مقیم آمریکا نوشته است تمام ماجرای the American Way of Life بر این بنا شده بود که آمریکا توانسته بود به تمدنی دست یابد که در آن طبقه متوسط اش قادر بود به سطح بالایی از تحصیل دسترسی داشته و بر این اساس داشتن شغلی دارای کرامت برایش تضمین شده بود. دولت بوش اکنون طرح های ورشکستگی کامل طبقه متوسط آمریکا را روی میز گذاشته است. الکساندر کابرن اضافه می کند اگر گرایش کنونی مبنی بر کاهش ذخایر دلاری در کشورهایی مثل چین، ژاپن و هند ادامه یابد ، موقعیت دلار فرو خواهد پاشید و سرانجام نقش اش به عنوان ذخیره پول جهانی به پایان خواهد رسید. دیگر کشورهای آسیایی بابت دیون آمریکا یارانه نخواهند داد و در نتیجه سطح زندگی آمریکایی متوسط در حدی سقوط خواهد کرد که در لبه پرتگاه قرار خواهد گرفت. با این وضعیت جنگ جهانی اعلام نشده جرج بوش به جهان را باید نشانه تلاش های جنون آمیز یک امپراتوری در حال زوال دانست. جنونی که هر چند می تواند کشورهای زیادی را به ویرانی بکشد، همانطور که در عراق شاهد آن بودیم، اما امپراتوری را نمی تواند نجات ببخشد. چنانکه تا هم اکنون دو شاخص اصلی هر امپراتوری در طول تاریخ ? یعنی سلطه فرهنگی و سلطه سیاسی دررابطه با آمریکادر ده ساله اخیر، بویژه بعد از حمله به عراق چنان ضربه دیده است که نمی توان آن را از نوع ضربات دهه ۶۰ دانست. اکنون دیگر مساله، مخالف با یک سیاست ویژه نیست، آشکارا یک چالش فرهنگی و سیاسی با امپراتوری سر وکله خود را نمایان ساخته است و نه مانند دوران جنگ سرد از خارج و توسط دشمن، بلکه از درون خود نظم امپراتوری. ورتر در مورد جرج کنان می نویسد معمولا آثار بیشتر روشنفکران جهان را می توان در کتاب خانه های دانشگاه ها، دست دوم فروشی ها و مراکز درجه سوم مربوط به گروه های فکری پیدا کرد. اما جرج کنان مثل برخی از روشنفکران جهان از قبیل آدام اسمیت، کارل مارکس و معدودی دیگر از متفکران بزرگ این شانس را داشت که آثارش در مقیاس عظیم در سراسر جهان چاپ شود. تراژدی او این است که او از دست نویس های خودش پشیمان بود.
منبع : خبرگزاری آفتاب


همچنین مشاهده کنید