پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


وقتی پیوند زناشویی رنگ می بازد


وقتی پیوند زناشویی رنگ می بازد
آسیب شناسی اجتماعی به مطالعه بی نظمی ها و نابسامانی های اجتماعی و اعمال و رفتاری می پردازد كه در اجتماع غیر طبیعی تلقی می گردد و نیز شرایطی را مورد بررسی قرار می دهد كه اصول و هنجارهای ارزشمند جامعه مورد بی توجهی و یا تخطی قرار می گیرد و درنتیجه اهداف متعالی زندگی فردی و اجتماعی انسان تحقق نمی یابد.اكثر جوامع كنونی با مشكلات و معضلات متعدد اجتماعی دست به گریبان اند كه حیات جوامع بشری را تهدید می كند. از دیدگاه جامعه شناسان، مسائل اجتماعی شرایط یا وضعیتی است كه جامعه آنها را به منزله خطری برای راه و رسم زندگی می داند و ناگزیر در صدد رفع یا تعدیل آنها برمی آید. از نظر رابرت مرتن وقتی میان معیارها و واقعیات اجتماعی فاصله و اختلاف به وجود می آید- خواه نیروهای ایجادكننده این شرایط، انسان یا طبیعت باشد- مشكلات اجتماعی ایجاد می شود و نهایتاً اعضای جامعه نسبت به چنین وضعیتی واكنش نشان می دهند. اهمیت این واكنش بر طبق اصول جامعه شناختی، عمدتاً تحت تأثیر ساخت جامعه، نهادها و ارزش های آن می باشد. مشكلات اجتماعی دارای دو جنبه ذهنی و عینی است . جنبه ذهنی آن در ادراكات و ارزشگزاری مردم جامعه در رد یا تأیید این كه چه چیز مشكل اجتماعی است ، ظاهر می شود و جنبه عینی آن شرایط واقعی است كه در مشكلات ارزیابی می شود. از نظر میلز مطرح كردن موضوعی مانند طلاق به عنوان مسئله اجتماعی مستلزم تبدیل آن از گرفتاری های خصوصی به مسائل عام اجتماعی است، زیرا گرفتاریهای خصوصی ناشی از شخصیت فرد و رابطه نزدیك با آن است، اما مسائل اجتماعی اموری است كه از سویی بر شرایط خاص و زندگی خصوصی افراد حاكم است و از سوی دیگر به شرایط و سازمان جامعه و چگونگی ساخت وسیع اجتماعی وابسته می باشد. در واقع وقتی مردم احساس كنند كه ارزش های اجتماعی آنها نادیده گرفته می شود و یا تهدید می گردد و بین مطلوب اجتماعی و واقعیات اجتماعی اختلاف وجود دارد بحران اجتماعی یا مسئله اجتماعی ایجاد می شود. طلاق زمانی به صورت آفت یا بلای اجتماعی تجلی می یابد كه از حدود معینی خارج شده و فراوانی آن غیرمتعارف گردد. مطلبی كه در پی می آید معضل طلاق را از منظر آسیب شناسی اجتماعی مورد بررسی قرار می دهد به طوری كه طلاق یك معلول است، از آن رو كه تابع شبكه پیچیده و به هم پیوسته ای از عوامل اجتماعی است. با هم می خوانیم.
* طلاق در زمره غم انگیزترین پدیده های اجتماعی است. طلاق، تعادل انسانها را بر هم زده و آثار شومی را در جامعه بر جای می گذارد ، منجر به كاهش انسجام و یكپارچگی اجتماعی می شود و سنگ بنای اجتماع را از هم می گسلد. طلاق پدیده ای است كه به تمام معنی اجتماعی است و همانند نهاد اجتماعی عمل می كند. زمانی كه جامعه در معرض آسیب های بنیادی است، روابط اجتماعی بیمار و فساد گوشه گوشه جامعه را در بر گرفته است.
هر چند ازدواج امری مربوط به دو فرد است، لیكن طلاق امری اجتماعی می باشد كه صدمه و زیان آن دامان جامعه را نیز فرا می گیرد و جامعه را از حركت باز داشته و آن را عقیم و سترون می كند. طلاق روح پویایی را می كشد و علاقه و اشتیاق جوانان را به تشكیل خانواده سست و اعتماد اجتماعی را سلب و مخدوش می نماید.
جامعه شناختی طلاق
وضعیت خانواده، چگونگی روابط بین اعضای خانواده و انحلال و فروپاشی آن از یك سو بازتاب شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است و خانواده به عنوان یكی از اجزای نظام اجتماعی و با دارا بودن ویژگی های یك نهاد اجتماعی، از تأثیرپذیری متقابل برخوردار است و از سوی دیگر معلول عوامل درونی در خانواده (سطح فرد) و كیفیت و چگونگی آن می باشد.
بحران ارزش ها
در جوامعی كه در حال انتقال از وضع اجتماعی و اقتصادی خاص به وضع و شرایط دیگری هستند، مشكلاتی پدید می آید كه نتیجه تصادم نوگرایی و پای بندی به سنت های دیرین و تشدید جنگ بین نسل هاست. در این مرحله برزخی و حساس، عناصر ا خلاقی و ارزش های اجتماعی بیش از هر چیز دیگر تغییر وضع و موضع می دهند. بسیاری از موضوعات بی ارزش دیروز، در محدوده عناصر نوین و مقبول امروزی پای می نهند و بسیاری از عناصر مطلوب اجتماعی از قلمرو ارزش های اجتماعی خارج می شوند.
هرقدر این تحول سریع باشد، تضاد و جابه جایی ارزش ها چشمگیرتر خواهد بود. در چنین شرایطی نیروهای حاكم بر جامعه جای خود را به نیروهای تازه می سپارند و نظام ارزش های جامعه دستخوش آشوب می گردد، بازتاب این وضعیت را می توان در نظام ارزش های خانواده مشاهده نمود. ولی از آنجا كه سرعت حركت هر فرهنگ با حركت اقتصادی و نوآوری های تكنولوژی یكسان نیست، نسل هایی كه در معرض چنین تحولات سریع اجتماعی قرار می گیرند، نمی توانند معیارهای فراگیر ی برای وظیفه، فداكاری و ارزش های همانند آن داشته باشند، در این احوال كشمكش درون خانواده ایجاد می شود و نابسامانی خانواده و طلاق افزایش می یابد.
سیده فاطمه محبی، پژوهشگر شورای فرهنگی اجتماعی زنان در این باره می گوید: در هنگامه بحران ارزش ها، ارزش های اساسی یك جامعه بر لذت طلبی، تمتع آنی، مصلحت گرایی فردی، سودگرایی، ماده گرایی و ابزارگرایی استوارند و انسانها صرفاً به تمتع می اندیشند و فقط مصالح خویشتن را در نظر می آورند و همه چیز در چارچوب امور مادی، ملموس و حتی جسمانی خلاصه می شود، ارتباط انسانی نیز از این شرایط تأثیر می پذیرند. روابط انسانها در بعد معنوی تهی می شود و صرفاً در راه التذاذ آنی است. این نوع روابط بسیار سست و آ سیب پذیر و شكننده اند و به محض آن كه مصلحت دیگری روی نماید یا بر اثر مرور زمان یا عوامل دیگر، رابطه ها از درون تهی شده و به بهانه های مختلف می شكند. در این شرایط روابط زوجیت نیز از این قاعده مستثنی نبوده و آمار طلاق روز به روز افزایش خواهد یافت.
بروس كوئن معتقد است این یك واقعیت است كه میزان طلاق در جوامع نوین زیاد شده است. این وضعیت از جامعه و ارزش های متغیر ما سرچشمه می گیرد تا از گسیختگی و تباهی خانواده به عنوان یك نهاد اجتماعی، امروزه از انواع كاركردهای خانواده در گذشته كاسته شده است و زن و شوهر برای تأمین نیازمندیها و خدمات خود به خانواده متكی نیستند .
این پژوهشگر مراحل جوامع را از منظر «پیتر سوروكین» بررسی می كند و معتقد است هر جامعه در روند خود ۳ مرحله را طی می كند.
۱- جامعه ایدئولوژیك
در چنین جامعه ای اولویت با پدیده های مادی نیست، بلكه ستون جامعه را معنویت می سازد و توجه انسانها به امور آسمانی است.
۲- جامعه معنوی مآب
در این جامعه ارزش های معنوی به طور رسمی وجود دارد، اما عمل نمی شود. زیرا در درون رسوخ نكرده است! انسانها به ظاهر پدیده های معنوی اولویت می دهند و آن را مقدس می شمارند ولی در عمل و در رویارویی با واقعیت به آنچه كه گفته اند عمل نمی كنند، بین امور و مظاهر صوری و واقعی تفاوت پدید می آید. همچنان كه بین گفتار و عمل و زبان و قلب انسان ها تفاوت ایجاد شده است.
۳- جامعه حسی
در این جامعه، تنها امور مادی، جسمانی و ملموس ارزشمند است. در اینجا كالاها و اشیاء ارزشگزاری می شوند و ارزش انسان ها به میزان دارایی های آنان تعیین می شود و انسان ها از جوهر و ذات خود بیگانه می شوند، در چنین زمینه اجتماعی، طلاق بسط می یابد و اخلاق انسانی سقوط می كند و امنیت در روابط انسانی كاهش می یابد. در چنین جامعه ای ازدواج دیگر پیوند مقدسی نیست، بلكه رابطه ای است كه مانند سایر روابط اجتماعی كه می تواند به سادگی قطع شود. در واقع در این جامعه فردگرایی مفرط، پیوندهای اجتماعی را متزلزل نموده است و آنچه كه برای جمع ضرورت دارد، در برابر منافع فردی خرد شمرده می شود. در حالی كه حیات جمع (اعم از خانواده یا جامعه) موجد حیات یك یك اعضا و افراد است.جامعه شناسان كاهش پایبندی به ارزش های مذهبی و دینی را در افزایش طلاق مؤثر می دانند و به نقش دین به عنوان عاملی در راه جلوگیری از طلاق اشاره می كنند. به نظر آنان افرادی كه ایمان مذهبی دارند، كمتر به طلاق روی می آورند تا آنان كه چنین ایمانی ندارند. با تضعیف ایمان و عدم پایبندی های مذهبی در اكثریت افراد و تغییر ارزش ها میزان طلاق در جامعه افزایش می یابد. متأسفانه امروزه در برخی كشورهای اسلامی نیز با تحولات اجتماعی و اقتصادی سده اخیر، ایمان مذهبی به سستی گراییده است و مردمان با نادیده گرفتن موانعی كه از لحاظ شرعی برای افزایش طلاق وجود دارد، از اختیار خود سوءاستفاده می نمایند و آمار طلاق روبه فزونی است.
آنومی
از دیدگاه جامعه شناسان، آنومی به مفهوم فقدان اجماع در مورد اهداف اجتماعی، انتظارات جمعی و الگوی رفتار برای اعضای جامعه است. این حالت منجر به محو و غیبت تدریجی ضابطه اخلاقی می شود و جامعه كنترل اجتماعی خود را از دست می دهد. هنگامی كه جامعه در حال گذار و دگرگونی است، بسیاری از انسان ها دچار سرگردانی می شوند و قواعد و ارزش های جامعه، برای آنها بی اهمیت و كم ارزش می شود. از سوی دیگر ارزش های جدید و منطبق با شرایط نیز، هنوز در جامعه جا نیفتاده است. در واقع جامعه دو ساخت دارد. در این جامعه برخی از ساخت كهن و برخی از ساخت نوین تبعیت می كنند. از هم پاشیدگی هنجارها و آنومی، وضعیتی را ایجاد می كند كه آرزوهای بی حد و حصر ایجاد می شود و از آنجا كه طبعاً این آرزوهای بی حد نمی توانند ارضا شوند، در نتیجه وضعیت نارضایتی اجتماعی پدید می آید كه در جریان آن رفتارهای منفی اجتماعی نظیر طلاق، خودكشی و غیره ظاهر می شود، كه از نظر آماری قابل سنجش است.
جدایی از همسر به طور ناگهانی یا پیش بینی شده برای همه اعضای خانواده، علی الخصوص فرد، یك شوك محسوب می شود. در این هنگام بحران عاطفی رخ می دهد. احساس انسان با عقل منطبق نیست و واكنش های فرد غیرارادی است و در اكثر موارد دچار درماندگی می شود.
بحران وجدان جمعی
وجدان جمعی یكی از مهمترین ضمانت های تحقق اهداف و ارزش های جامعه است. شخص یا اشخاصی می توانند هنجارهای جامعه را تحقیر كنند، اما در برابر وجدان جمعی جز اطاعت راهی ندارند. به اعتقاد دوركیم هرقدر وجدان جمعی قوی باشد، خشم عمومی در مقابل هنجارشكنی حادتر است با ضعیف شدن وجدان جمعی، ارزش های منفی منتسب به طلاق كاهش می یابد و جامعه مطلقه ها را به عنوان مطرودین اجتماعی تلقی نمی كند و بدین ترتیب بر میزان طلاق افزوده می شود. به عبارت دیگر، جامعه ای كه طلاق را پدیده ای عادی و طبیعی می داند، رواج آن را نیز موجب خواهد شد. برعكس آنجا كه طلاق منفور، زشت و ضد ارزش محسوب می شود، خواه ناخواه از كمیت آن كاسته می شود. طلاق و تعدد آن در جامعه كنونی نوعی تساهل را نسبت به آن ایجاد می كند كه از قبح آن می كاهد و به تبع آن، انسان ها در برخورد با اولین مشكل به طلاق می اندیشند. از سوی دیگر در قرن حاضر این گرایش وجود دارد كه طلاق را بیش از آنكه پدیده ای اجتماعی بدانند، آن را امری حقوقی تلقی كنند. این نگرش می تواند موجب افزایش آمار طلاق شود.
مشكلات اقتصادی
بدیهی است كه دوران های سخت اقتصادی در جامعه نتایج زیانباری بر خانواده ها دارد، از جمله آنها، احتمال وقوع گسیختگی خانواده و بی سامانی آن است. محرومیت اقتصادی تعاملات مثبت زوجین را كاهش می دهد و آنها را به سوی طلاق سوق می دهد. مشكلات اقتصادی در بین زوجینی كه منافع خانوادگی آنها برای بقای زندگی در سطح استاندارد مناسب نمی باشد، زندگی زناشویی آنها را بی ثبات می كند و مردان در این خانواده ها بیشتر تعامل منفی دارند.
كاهش درآمد و تورم در ایران، موجب افزایش تنش ها و ستیز در داخل خانواده شده است و علیرغم آنكه هنوز نگرش منفی نسبت به طلاق در جامعه وجود دارد، اما میزان آن روبه افزایش است. طلاق، نتیجه جامعه ای است كه هیچ رابطه نرمالی بین درآمد و هزینه برقرار نكرده است. از سویی مانور تجمل در جامعه سر داده می شود و از سوی دیگر برنامه تعدیل اقتصادی ارائه می شود كه موجب شكاف بین مطالبات و امكانات گردیده و معضلات اقتصادی منجر به افزایش طلاق شده است. به نظر می رسد برنامه تعدیل ساختاری از طریق تورم فزاینده و گسترش و تعمیق فقر، علاوه براینكه در كوتاه مدت، اثر از هم گسیختگی و طلاق را بر جای می گذارد، در بلند مدت آثاری بر نهاد خانواده می گذارد كه بسیار عمیق تر است و بیشتر مترتب بر فرزندان می باشد.
* تئوری های خرد
توزیع قدرت
گاه بین زن و شوهر تضادی ایجاد می شود و هر یك برای احراز منزلت خود و رسیدن به اهداف خویش، از طریق توسل به امكانات مالی، فرهنگی و... قصد تسلط بر دیگری را دارد. تداوم این وضعیت، تنش و كشمكش بین زوجین را افزایش داده و در نهایت منجر به جدایی و طلاق آنها می شود. در چند دهه اخیر با تغییرات اجتماعی و تقابل سنت و مدرنیته، درخواست نفوذ و كنترل هر یك از زوجین بر سرنوشت خود و خانواده افزایش یافته و این وضعیت، یكی از عوامل مؤثر در ایجاد اختلاف و جدل در خانواده بوده است. از یك سو آشنایی بانوان با جایگاه حقوقی خویش، كسب استقلال اقتصادی، درخواست دخالت در امور خانواده و توزیع مساوی قدرت (البته در برخی موارد جهت تغییر قدرت به سمت قدرت زنانه بوده است) و از سوی دیگر عدم پذیرش و درك مردان از شرایط جدید و ناآگاهی آنها از حقوق و تكالیف متقابل زوجین، موجب اختلافات و تعارضات شدید در خانواده شده است.
نیاز- انتظار
هر موقعیتی هنجارهایی دارد كه صاحب آن موقعیت، باید براساس آن عمل كند و افرادی كه با وی در كنش متقابل هستند، از او انتظار دارند براساس هنجارهای آن موقعیت عمل كند. «انتظار» معیاری برای ارزیابی فردی است كه دارای موقعیت معینی می باشد. در واقع فرد باید در آن موقعیت وظایفی را انجام دهد تا مناسب موقعیت مورد نظر باشد. عدم تحقق انتظارات، عدم تعادل بین خواسته ها می باشد. هر كدام از زن و شوهر با تصورات خاصی درباره زندگی زناشویی اقدام به ازدواج می كنند و زندگی را با انتظارات مشخصی در مورد اینكه همسرشان چگونه با او رفتار خواهد كرد، آغاز می نمایند. اگر این انتظارات برآورده نشود، ناراضی و پشیمان خواهند شد. در برخی جوامع، جوان درك رمانتیك از ازدواج دارد و بعد از پیوند زناشویی در بهترین صورت آن را خسته كننده و یكنواخت و در بدترین شرایط آن را رنجی روانی می یابد. در اكثر جوامع جوانان می آموزند كه از همسر خود فقط انتظار احترام و انجام وظایف همسری داشته باشند نه الزاماً خوشبختی.
خودمیان بینی
هر گاه انسان یا انسان هایی، دیگری یا دیگران را با خود و ارزشهای خود ارزیابی نمایند، دچار خود میان بینی گردیده اند، این وضعیت جلوه ای از خودگرایی است. این حالت بر روابط انسان با دیگران تأثیر منفی می گذارد. به سستی ارتباط، عدم امنیت، انزوای اجتماعی در سطح زندگی خانوادگی و اجتماعی منجر می شود. از همین روست كه امروزه سخنی از بسط انسان گرایی نوین و دیگر دوستی و تقویت همدلی می شود. گسترش اخلاق خودگرایی و عدم توجه به خواسته ها و نیازهای فرد مقابل در زندگی زناشویی می تواند موجب اختلاف و ستیزه دركانون خانواده گردد. امروزه با اصالت قرار گرفتن «خود» ، ارقام طلاق روبه فزونی است.پیامدهای منفی طلاق
در دین مبین اسلام، ازدواج پیوند مقدسی می باشد كه اثرات فردی و اجتماعی قابل توجهی بر آن مترتب است و بدین سبب از فروپاشی و بر هم زدن چنین میثاق غلیظی اظهار نگرانی شده و طلاق به عنوان نهایی ترین راهكار در اختلافات خانوادگی محسوب می شود. در اسلام مكانیزم های متفاوتی اعم از مقررات، احكام و ممانعت از تصمیم گیری های آنی و احساسی و .... جهت كاهش نرخ طلاق وجود دارد تا از اثرات زیانبار طلاق جلوگیری شود. بخشی از آثار طلاق در سطح فردی، خانوادگی و اجتماعی به اختصار عبارتند از:
ترس از آینده
تصمیم به پایان دادن به یك رابطه نزدیك، كار ساده و بی اهمیتی نیست، این تصمیم با احساس تأسف و سرزنش خود همراه است. ترس از تنهایی پس از طلاق، احساسی است كه زنان بیش از مردان ابراز می كنند. این ترس بیشتر ناشی از این نگرانی است كه آیا شریك زندگی دیگری خواهند داشت؟ ترس و یاس از این كه نتوانند بدون یك مرد زندگی كنند و فرزندان خویش را به تنهایی اداره كنند و شغلی بیابند و از نظر مالی خود و فرزندانشان را اداره كنند، ... این ترس های واقعی ناشی از تردیدهای واقع بینانه درباره مسائل مالی، بازاركار، مشكلات بزرگ كردن فرزندان به تنهایی و تغییر در زندگی فردی و اجتماعی است. جدایی از همسر به طور ناگهانی یا پیش بینی شده برای همه اعضای خانواده، علی الخصوص فرد، یك شوك محسوب می شود. در این هنگام بحران عاطفی رخ می دهد. احساس انسان با عقل منطبق نیست و واكنش های فرد غیرارادی است و در اكثر موارد دچار درماندگی می شود. در اولین مرحله انسان هنوز نمی داند باید واقعیت جدایی را بپذیرد یا نه؟ آیا تنها خواهد ماند؟ آیا در آینده همسری مناسب پیدا خواهد كرد؟
احساس گناه
گاهی زنان مطلقه با احساس گناه زیادی در مورد متلاشی شدن خانواده دست به گریبان هستند. به اعتقاد برخی از صاحبنظران مهمترین احساس كه پس از طلاق در پدر و مادر متاركه كننده پدید می آید، احساس گناه و خیانت نسبت به خوشبختی فرزندان است، به علاوه بیم از آینده ای مبهم برای خود و فرزندان، واكنش های گوناگونی را در آنان پدید می آورد و این وضعیت، احساس گناه را شدت می بخشد.
احساس تنهایی
بعد از مدتی كه از طلاق می گذرد، فرد احساس تنهایی می كند، زیرا از محیط امن خانواده كه دیگران علیرغم تمام مسائل شان در آن زندگی می كنند، جدا شده و باید با تمام مسائل تنها زیستن و طلاق رودررو شود. تحقیقات نشان می دهد زنان بیش از مردان، پس از طلاق احساس تنهایی می كنند.
مشكلات دوگانگی نقش
زنان در ارتباط با فرزندان خود علاوه بر مشكل اقتصادی با دوگانگی نقش مواجه می شوند و نبود نقش پدر، فرزندان را دچار مشكل می كند. زن مطلقه برای فرزندانش هم باید پدر باشد هم مادر و مرد نیز متعاقباً چنانچه كودك با او زندگی كند، باید هم نقش مادر و هم نقش پدر را برعهده بگیرد.
انزوای اجتماعی و اختلال در هویت اجتماعی
روانشناسان معتقدند، وضعیت زن و شوهر پس از طلاق روندی از محرومیت های گوناگون، طرد اجتماعی، اختلال در مناسبات اجتماعی دوران زندگی مشترك در یك دوره كوتاه و یا یك دوره طولانی عدم ارتباط با محیط بیرونی، فقدان همدل و همراز و نبودن محل زندگی مستقل برای طرفین است. طلاق شرایطی را ایجاد می كند كه منجر به از دست دادن حمایت اجتماعی خانواده از فرد مطلقه كاهش نفوذ اجتماعی وی و حتی گاه تضعیف موقعیت ها و فرصتهای اجتماعی فرد می شود. در برخی مواقع رفتار جامعه با زنان مطلقه به گونه ای است كه احساس می كنند دیگر جایی در جامعه ندارند. فرد مطلقه نه در مقام یك مجرد است و نه در مقام یك متأهل. جامعه تعریف و جایگاه مناسبی را برای وی در نظر نمی گیرد و نگرش منفی نسبت به فرد مطلقه وجود دارد، گویی آنان افرادی بوده اند كه از تمایلات و و خواهش های خود پیروی كرده و از برخورد با واقعیات زندگی خودداری كرده اند و منافع خود را بر مصالح خانواده ترجیح داده اند. در واقع ارزیابی بسیار منفی جامعه از طلاق به ارزیابی منفی از شخصیت زن و شوهری كه جدا شده اند، تعمیم داده می شود.
مذموم بودن طلاق در جامعه و مقصر شمردن زن در طلاق، منجر به تنگی روابط اجتماعی زن مطلقه می شود و بدین ترتیب ارزشهای حاكم بر جامعه بیش از مشخصات فردی بر مشكلات زنان مطلقه می افزاید. از سویی دیگر روحیه جامعه ایرانی به گونه ای است كه شخصیت زن را در چارچوب خانواده می بیند، لذا با شكستن این كانون شخصیت و هویت خانوادگی زن دستخوش اختلال می شود.
سخن آخر اینكه طلاق پدیده ای جمعیتی است كه به لحاظ كمی و كیفی بر ساخت جمعیت اثر می نهد زیرا تنها واحد مشروع و اساسی تولید مثل، خانواده می باشد كه با وقوع طلاق از هم می پاشد. از سوی دیگر طلاق بر كیفیت جمعیت تأثیر دارد، چون فرزندان و نسلی كه از نعمت خانواده محروم هستند، به احتمال زیاد فاقد شرایط لازم در احراز مقام شهروند مسئول خواهند بود. طلاق اثرات اقتصادی نیز برای جامعه در بر خواهد داشت، زیرا تعادل روحی نیروی انسانی تولید و خدمات را در جامعه بر هم می زند و منجر به بروز اثرات سهمگین در حیات اقتصادی جامعه خواهد شد.
طلاق نماد یك مشكل ارتباطی سالم و صحیح بین افراد است، این مشكل ارتباطی در سطح كوچك (خانواده) می تواند در بعد وسیع تر(جامعه) نیز شیوع و گسترش یابد و ارتباطات انسانی را مختل نماید.هیچگاه مطالعه آسیب شناسی اجتماعی و انحرافات اجتماعی بدون توجه به طلاق امكا ن پذیر نیست. وقتی بنیان نهاد خانواده دستخوش ضعف و عدم استواری می گردد، بینانهای اخلاقی و اجتماعی كل نظام اجتماعی متزلزل شده و آن جامعه به سوی جرایم گوناگون سوق داده می شود. طلاق می تواند موجب افزایش آسیب های اجتماعی از قبیل اعتیاد، الكلیسم و انحرافات جنسی شود، از سوی دیگر طلاق یكی از عوامل موثر در افزایش نرخ خودكشی می باشد. ونكته آخر اینكه طلاق در یك جامعه به مثابه تزلزل و عدم ثبات جامعه است كه می تواند منجر به كم بها شدن خانواده و ارزشهای خانوادگی در آن جامعه شود.
منابع:
۱ -آسیب شناسی اجتماعی ایران، دكتر مجید مساواتی
۲- آنومی اجتماعی، دكتر فرامرز رفیع پور
۳- سایت شورای فرهنگی اجتماعی زنان

مریم غفاری
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید