پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


زیوه‌؛ زیورآذربایجان‌


طبیعت‌ آن‌ نیز، اینچنین‌ است‌ و مردم‌ این‌ ناحیه‌ راه‌ و رسم‌ زندگی‌ را از «مام‌ زندگی‌» آموخته‌اند و لبخندی‌ كه‌ در ته‌ چهره‌شان‌ جاوید مانده‌ موید این‌ نكته‌ است‌ كه‌ خوب‌ آموخته‌اند.طبیعت‌ بی‌نظیر آذربایجان‌، مردمی‌ بی‌بدیل‌ تربیت‌ می‌كند.یكی‌ از شهرهای‌ آذربایجان‌، شهر مرزی‌ زیوه‌ نام‌ دارد.واقع‌ شده‌ در دامنه‌های‌ كوه‌های‌ سرد و مرتفع‌، همجوار با مرز تركیه‌.البته‌ ساكنان‌ زیوه‌ ترك‌زبان‌ نیستند.مردمانی‌ سخت‌ كوشند از تبار كرد و بیش‌ از هرچیز، خوشرو و مهماندوست‌.مقصد ما زیوه‌ است‌ و در میدان‌ بازار باش‌ ارومیه‌ به‌ نظاره‌ تردد مردم‌ ایستاده‌ایم‌.در این‌ بخش‌ از شهر، پوشش‌ محلی‌ كردی‌ كماكان‌ بیش‌ از سایر نقاط‌ شهر به‌ چشم‌ می‌آید.ارومیه‌ یا اورمیه‌، شهری‌ است‌ با تاریخ‌ شگفت‌ و میراث‌ طبیعی‌ بی‌همتا.انگار به‌ یكباره‌، خزانه‌یی‌ از ثروت‌ و نعمات‌ براین‌ سرزمین‌ در گشاده‌ و مردمان‌ را غرق‌ باران‌ رحمت‌ ایزدی‌ كرده‌ است‌.
از خیابان‌ زیبای‌ دانشكده‌ گذر می‌كنیم‌.خیابانی‌ با انبوه‌ درختان‌. گرچه‌ بسیاری‌ از باغ‌های‌ این‌ ناحیه‌ در این‌ چند سال‌ اخیر به‌ برج‌ و بارو تبدیل‌ می‌شود ولی‌ هنوز می‌توان‌ چشم‌ را زینت‌ داد به‌ باغ‌ ویلاهای‌ قصر مانند كه‌ درختان‌ سبز پهن‌ برگ‌ را در خود جای‌ داده‌اند.برگ‌ها با نسیمی‌ لطیف‌ كه‌ هماره‌ در این‌ شهر می‌وزد به‌ رقصی‌ بی‌بدیل‌ می‌پردازند.خیالم‌ از پنجره‌ اتومبیل‌ می‌لغزد روی‌ دیوار، نگاهم‌ با سایه‌برگ‌ها، زیباترین‌ رقا رویاها را نمایش‌ می‌دهد.در جشن‌ و سرور طبیعت‌، هرلحظه‌ زیبایی‌ موزون‌ و ویژه‌یی‌ به‌ پا می‌كند.گویی‌ همه‌ آفرینش‌ به‌ وجدآمده‌ است‌.
داربست‌های‌ تاك‌ از خیابان‌ پیدا است‌ و چه‌ سایه‌بان‌های‌ زیبایی‌. در كلانشهرهای‌ با برج‌های‌ بلند، پاركینگ‌ به‌ محلی‌ اطلاق‌ می‌شود كه‌ جز خودرو هیچ‌ چیز دیگری‌ در آن‌ امكان‌ حضور ندارد! بوی‌ بنزین‌ و روغن‌ فضا را آكنده‌ است‌.ولی‌ در پاركینگ‌های‌ زیوه‌ انسان‌ توقف‌ زیبایی‌ دارد.هنگامی‌ كه‌ ستیغ‌ آفتاب‌ نیمروزی‌، بالاترین‌ حرارت‌ عشق‌ و شورش‌ را نثار زمین‌ می‌كند، می‌توان‌ در این‌ خنكا و سایه‌بان‌ طبیعی‌ نشست‌ و اندیشید و از درخت‌ اندیشه‌هایی‌ كه‌ در طبیعت‌ می‌ رویند، همیشه‌ محصول‌ برتری‌ دست‌ چین‌ می‌شود.
ورود به‌ سبزینه‌ها
پس‌ از گذر از خیابان‌ زیبای‌ دانشكده‌ به‌ طبیعت‌ تازه‌تری‌ وارد می‌شویم‌ كه‌ دست‌ انسان‌، جز برای‌ ایجاد چند رستوران‌ جهت‌ رفع‌ نیاز گردشگران‌ به‌ آن‌ تعدی‌ نداشته‌ است‌. این‌ جا منطقه‌ «بند» نام‌ دارد.در سویی‌ از جاده‌، صخره‌های‌ بزرگ‌ مانند سلسله‌ جبالی‌ با شكوه‌ خودنمایی‌ می‌كند و در سویی‌ دیگر، رود زیبای‌ «شهر چای‌» میان‌ انبوهی‌ درختان‌ كوهستانی‌ پهن‌ برگ‌ ون‌، چنار، سیب‌، بید و سپیدار جاری‌ است‌ و صدایش‌ آدمی‌ را به‌ ماوراءالطبیعه‌ می‌برد.حتی‌ آنان‌ كه‌ مناطق‌ زیبای‌ قاره‌ سبز را دیده‌اند، به‌ این‌ حقیقت‌ معترفند زیبایی‌ و سبزی‌ بند همراه‌ با فرهنگ‌ خوب‌ مردمانش‌ در پاسداری‌ و حفظ‌ طبیعت‌ مثال‌ زدنی‌ است‌. روی‌ خوش‌ و تبسم‌ همیشگی‌ ایشان‌، ما را شیفته‌ دمی‌ نشستن‌ و گپ‌زدن‌ و چای‌ خوردن‌ می‌كند.از «بند» می‌پرسیم‌، از جاده‌.از زیوه‌ از زیبایی‌های‌ بی‌نظیر طبیعت‌ آذربایجان‌ و پاسخ‌ می‌دهند و عطش‌ ما را برای‌ دیدن‌ زیوه‌ دو چندان‌ می‌كنند.موسیقی‌ محلی‌ كردی‌، از پخش‌خودروهای‌ این‌ مسیر، خاطره‌ اسب‌ و تفنگ‌ و تاختن‌ در كوه‌ را تداعی‌ می‌كند.موسیقی‌ با اعجازش‌، روح‌ را پیش‌ از جسم‌ به‌ زیوه‌ می‌كشاند.جاده‌، شیب‌ كوهستان‌ را با خم‌ و پیچی‌ تماشایی‌ بالامی‌برد.هرچه‌ پیش‌تر می‌رویم‌ از زندگی‌ زمخت‌ شهری‌ دورتر می‌شویم‌ و سبكبال‌ و رها به‌ جست‌وجوی‌ خود و واكاوی‌ خویش‌ می‌پردازیم‌.نیازی‌ به‌ تلقین‌ و پروازدادن‌ مرغ‌ خیال‌ نیست‌ كه‌ این‌جا خود، سرزمینی‌ خیال‌انگیز است‌.گویی‌ در رویا گام‌ برمی‌داری‌ و ترس‌ بیداری‌ نیز به‌ دل‌ نداری‌.
مرغزارهای‌ بی‌بدیل‌
سبز،سبز، ...تا نگاهی‌ می‌كنی‌ سبز است‌.پس‌ از گذر از كنار صخره‌های‌ سترگ‌،دشتی‌ سبز، فرا رویمان‌ تجلی‌ می‌شود.دشتی‌ چون‌ دشت‌ آرزوها. گویی‌ بهشتی‌ است‌ نازل‌ شده‌ برزمین‌.سخت‌ است‌ رهایی‌ از تردید خواب‌ و بیداری‌ از تعلیق‌ كه‌ فضای‌ زیوه‌ برآدمی‌ تحمیل‌ می‌كند.وقتی‌ در این‌ دشت‌ فراخ‌ گام‌ گذاشته‌ باشی‌ زمان‌ از كف‌ ربوده‌ می‌شود.نسیمی‌ دلكش‌، گونه‌ها را خنك‌ و تازه‌ می‌كند.طراوتی‌ شگرف‌ برضمیر می‌پاشد و گیسوان‌ دشت‌ را شانه‌ می‌كند و زلفان‌ این‌ دشت‌ ساقه‌های‌ بلند و سبز گندم‌ است‌ كه‌ در دستان‌ مشاطه‌گر باد موج‌ برمی‌دارند و سربه‌شانه‌هم‌ می‌سایند و جان‌ عاشق‌ هر طبیعت‌ مردی‌ را به‌ تمامی‌ در تسخیر اغوای‌ خویش‌ می‌گیرند.به‌ سه‌ راهی‌ راژان‌ كه‌ می‌رسی‌، دخت‌ طبیعت‌ به‌ گونه‌یی‌ دیگر دلربایی‌ می‌كندأ روبرو كوه‌های‌ بلند و سترگ‌.سوی‌ راست‌ به‌ جاده‌یی‌ كوهستانی‌ و پیست‌ اسكی‌ خوشاكر منتهی‌ می‌شود.سوی‌ چپ‌ به‌ دشتی‌ سبز و فراخ‌ در حاشیه‌ جاده‌، هوش‌ ربای‌ آدمی‌ پس‌ از راژان‌، روستاهای‌ زیبای‌ دیگری‌ كنار جاده‌ خودنمایی‌ می‌كنند و می‌توان‌ زندگی‌ بكر و پرشور مردمانی‌ را دید كه‌ در صداقت‌ و صفا، كنار هم‌ به‌ شادی‌ می‌زیند.با كاركردن‌ در مزارع‌ و باغات‌ شادند با دامداری‌ در مراتع‌ سرخوشند و اینان‌ مردمانی‌ نیكو خصال‌ و سپاسگزارند كه‌ استحقاق‌ خود را در گردآوری‌ نعمت‌های‌ ایزدی‌ به‌ اؤبات‌ رسانده‌اند.لبخند، میهمان‌ همیشگی‌ چهره‌شان‌ است‌.
اسب‌، مزرعه‌، باد...و رؤیا. زیبایی‌ از حدفزون‌ است‌ كه‌ نمی‌توان‌ جز با دیدن‌ و غرق‌ شدن‌ در لذت‌، آن‌ را توصیف‌ كرد.اسب‌، این‌ حیوان‌ نجیب‌، هنوز از ابزارهای‌ زندگی‌ مرد كرد زیوه‌ است‌.اسب‌ در اینجا تزیین‌ و تجمل‌ نیست‌ بلكه‌ عضوی‌ از مزرعه‌ است‌ و احترام‌ و مراقبت‌ خاص‌، حیوان‌ را به‌ اطاعت‌ وامی‌دارد.جبر شلاق‌ و تازیانه‌ مفهوم‌ ندارد.كنار جاده‌، كندوها رج‌ كشیده‌اند كنار هم‌ برگستره‌ دشت‌.عسل‌ واقعی‌ برگرفته‌ از طبیعت‌ زیوه‌ هنگامی‌ با شیر تازه‌ دوشیده‌شده‌ بیامیزد،مرد كرد را چنان‌ قوت‌ می‌بخشد كه‌ كوه‌ را یك‌ نفس‌ بتازد.دختران‌ و زنان‌ كرد، با لباس‌های‌ محلی‌، هم‌ پای‌ مردان‌ در تلاش‌ بی‌وقفه‌، نمادی‌ از كار به‌ عنوان‌ جوهر آدمی‌ را به‌ نمایش‌ می‌گذارند.زیوه‌ شهری‌ كوچك‌ با مردمانی‌ بزرگ‌ سال‌ها است‌ میهمانانی‌ را به‌ عنوان‌ سكنه‌ خود پذیرفته‌است‌.بیش‌ از ده‌ هزار نفر از مردم‌ مظلوم‌ كردستان‌ عراق‌ به‌ این‌ شهر پناهنده‌ شده‌ و درآن‌ سكنی‌ گزیده‌اند و اهالی‌ زیوه‌ ایشان‌ را براستی‌ خواهر و برادر خود می‌دانند و مانند اعضای‌ یك‌ خانواده‌ با محبت‌ و مهربانی‌ در كنار هم‌ به‌ كار و تلاش‌، مشغولند و وصلت‌، رابطه‌شان‌ را مستحكم‌تر ساخته‌است‌.
به‌ رغم‌ زندگی‌ عشیره‌یی‌، قبیله‌ و نژاد اهمیتی‌ ندارد.ملاك‌ انسانیت‌ و صداقت‌ است‌!آنچه‌ بین‌ همه‌ ساكنان‌ مشترك‌ است‌ تابعیت‌ از طبیعت‌ می‌نامند كه‌ جلوه‌یی‌ بدیع‌ از فرهنگ‌ والای‌ مردمانی‌ خوب‌ سیرت‌ را به‌ نمایش‌ می‌گذارد.ما به‌ زیوه‌ آمده‌ایم‌ تا در طبیعت‌ بكر و نابش‌ كه‌ خوشبختانه‌ هنوز مورد تهاجم‌ انسان‌های‌ ویرانگر قرارنگرفته‌، خود را بیابیم‌.هر ؤانیه‌ بودن‌ در این‌ سرزمین‌، سال‌ها طراوت‌ و شادابی‌ به‌ ارمغان‌ می‌آورد:«طبیعت‌، روح‌ سبز وشادی‌ در آدمی‌ می‌دمد.»
روستاهای‌ اطراف‌ زیوه‌ آن‌ قدر دست‌ نخورده‌ و بكرند كه‌ مردم‌، هنوز از آب‌ چشمه‌هایی‌ كه‌ نهر می‌شود و از میانه‌ روستا می‌گذرد، استفاده‌ می‌كنند.كسب‌ و كار اغلب‌ مردان‌ دامداری‌ و كشاورزی‌ و دختران‌ و زنان‌ قالیبافی‌ و كمك‌ در گله‌ داری‌ و پشم‌ چینی‌ و برداشت‌ عسل‌ است‌.
زندگی‌ تابستانی‌ زیوه‌
در زیوه‌،فصل‌ها گم‌ شده‌اند.زمان‌ به‌ فراموشی‌ سپرده‌ شده‌ كه‌ در گرما گرم‌ تابستان‌،هنگامی‌ كه‌ خورشید، گرما برچهره‌ زمین‌ می‌پاشد و در شهرهایی‌ چون‌ تهران‌ تازیانه‌وار شعله‌هایش‌ را برشانه‌ و گرده‌ آدمی‌ فرومی‌كوبد، زیوه‌ گونه‌یی‌ دیگر است‌.آنقدر باد و ابر در آسمان‌ مانند پنبه‌ چرخ‌ می‌خورد كه‌ سایه‌سارهایی‌ باشد برای‌ دوری‌ از گرمای‌ روز.شب‌های‌ خنك‌ زیوه‌ اجازه‌ نمی‌دهند، با پوشش‌ تابستانی‌، بدون‌ لرزه‌ شب‌ را به‌ صبح‌ برسانند.
روستاهای‌ حلج‌، شكل‌آباد،نویی‌، خوراسب‌، براسب‌ و ... همه‌ در دامنه‌ كوهستان‌، بناشده‌ و در طبیعت‌ زندگی‌ طبیعی‌ را به‌ جریان‌ انداخته‌اند.
اسب‌ها در دشت‌ها و دام‌ها در مراتع‌ چنان‌ شگفت‌ و زیبایند كه‌ ناخودآگاه‌، انگشت‌ حیرت‌ به‌ دهان‌ گرفته‌ام‌.خداوندگار عالم‌ از هیچ‌ نعمتی‌ به‌ مردم‌ این‌ دیار فروگذار نكرده‌ و شاید بخاطر خوبی‌ ایشان‌ است‌ كه‌ چنین‌ بهره‌مندند و سعادتمند.وقتی‌ در پای‌ كوه‌ و تپه‌یی‌ چشمه‌یی‌ جوشیده‌ و نهری‌ روان‌ شده‌،كنار آن‌ روستایی‌ بناكرده‌اند و خانواده‌هایی‌ با عشق‌ و امید، پایه‌های‌ زندگی‌ را محكم‌ چسبیده‌اند.در دامنه‌های‌ سبز و گشاده‌ بر مردمان‌ نیك‌ و گشاده‌ روی‌ زیوه‌ میهمان‌ شدیم‌.نان‌ تازه‌ تنور پخت‌ روستا، كره‌ و خامه‌ تازه‌ و عسل‌ طبیعی‌ كندوی‌ حاضر در دشت‌، صبحانه‌یی‌ شد به‌ یاد ماندنی‌.در فصل‌ تابستان‌، دامنه‌ كوهستان‌، پر از ریواس‌ و كنگر است‌ و دختران‌ كرد زمزمه‌كنان‌ و آوازخوان‌، آواهای‌ حماسی‌ و زیبای‌ كردی‌ سرمی‌دهند و از زمین‌ خدایشان‌ كنگر می‌چینند.زندگی‌ عشیره‌ مانندشان‌ هر غریبه‌یی‌ را در این‌ فصل‌، برای‌ آشنایی‌ به‌ سوی‌ چادرها می‌كشاند.ظرفی‌ شیر همراه‌ با نان‌ تازه‌ پخت‌ زنان‌، مایه‌ نشستن‌ و گپ‌ زدن‌ با مردها می‌شود.مردها بر اسب‌ در كوهستان‌ می‌تازند، دخترها ریواس‌ می‌چینند و زنان‌ در اجاق‌های‌ فصلی‌ نان‌ می‌پزند و در آب‌ چشمه‌، رخت‌ فرزندان‌ و مردانشان‌ را می‌شویند.غروب‌ زیبای‌ دشت‌ در افق‌ دور اعلام‌ گردهمایی‌ خانواده‌ است‌.پیش‌ از آنكه‌ خورشید رنگ‌های‌ نارنجی‌ و سرخش‌ را از دشت‌ برگیرد و از پس‌ كوه‌های‌ دالامپرداغ‌ تركیه‌ خود را پایین‌ بكشد، جوانان‌ از مراتع‌، دخترها از دامنه‌ و مردها از ارتفاعات‌ بازگشته‌اند.صدای‌ ولوله‌ و شادی‌ میان‌ چادرهای‌ ایلاتی‌، دشت‌ را آكنده‌ از روح‌ زندگی‌ كرده‌.خوب‌ كه‌ می‌اندیشی‌أ روح‌ زندگی‌ جاری‌ است‌.
راه‌ رفتن‌ به‌ زیوه‌
از میدان‌ «بازار باش‌» ارومیه‌ و ترمینال‌ بین‌ شهری‌، خودروهایی‌ یكسره‌ به‌ زیوه‌ می‌روند و مسیر یادشده‌ در گزارش‌ را طی‌ می‌كنند.روستاهای‌ اطراف‌ زیوه‌،چون‌ نعل‌ اسبی‌ زیوه‌ را احاطه‌ كرده‌اند و این‌ها دستمایه‌ زیبایی‌ غیرقابل‌ وصف‌ زیوه‌اند كه‌ نگاه‌ مسافران‌ را به‌ میهمانی‌ و زندگی‌ ناب‌ فرامی‌خواند.
مهرداد قوام‌
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید