پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


بازتاب انقلاب مشروطیت بر سینمای ایران


بازتاب انقلاب مشروطیت بر سینمای ایران
هنگامی كه میرزا ابراهیم خان صحافباشی در مهرماه ۱۲۸۳ هجری شمسی، اولین سالن نمایش فیلم را در حیاط پشت مغازه اش، واقع در سه راه مهنا (لاله زارنو فعلی كه تا خیابان ارباب جمشید امتداد دارد) افتتاح كرد و یكی از آخرین مظاهر تجدد در عرصه هنر را به عموم تهرانیان نشان داد، قطعاً نمی دانست كه یك سال بعدش، در روز ۴ آذر ،۱۲۸۴ اولین جرقه مشروطیت خواهی كه در ویران ساختن عمارت بانك استقراضی روس توسط مردم تهران عینیت یافت، به شعله در می آید.البته سینما چند سال پیش از این، یعنی در سال ۱۲۷۹ با خرید دوربین فیلمبرداری توسط میرزا ابراهیم خان عكاسباشی و ثبت تصویر متحرك مظفرالدین شاه به ایران پا گذاشت، اما در آن هنگام سینما مختص درباریان بود و صحاف باشی این انحصار را با تاسیس سالن نمایش عمومی درهم شكست و انگار تقدیر چنان بود كه در عرض یك سال بعد، مقدمات انحصارشكنی بزرگ تری به نام انقلاب مشروطیت فراهم آید. اما آیا جدا از این تقارن های تفنن بخش تاریخی، ارتباطی بین سینما و نهضت مشروطیت وجود دارد؟ آیا می توان با توجه به حضور هنر و فناوری مدرن در سینما از یك طرف و حضور اندیشه سیاسی و فلسفی مدرن در واقعه مشروطیت از یك طرف دیگر، تعاملی را بین این دو رویكرد مدرن در نظر گرفت؟ آیا موانعی كه بر سر راه تحقق مشروطیت در سیستم سیاسی و حكومتی ایران وجودداشت قابلیت برقرار كردن نسبت با معضلات اجتماعی فراروی سینما را داشت؟
آنچه تاریخ در اختیار ما نهاده است، گواهی روشنی بر نسبت مستحكم بین این دو رهاورد مدرنیسم ارائه نمی دهد و مسیر چنان بود كه گویی هر یك از این دو موقعیت راه خود را می رود. برخلاف عناصری از قبیل ادبیات، مطبوعات، تجارت، دیوان سالاری مدرن و... كه به شدت بر شكل گیری اندیشه مشروطیت در ایران تاكید داشت، سینما عنصری علی حده بود و گویی در این حوزه هیچ كنش مندی را از خود نشان نداد. البته سینما نیز به موازات بسیاری دیگر از پدیده های اجتماعی و انسانی تحت الشعاع تحولات مشروطیت قرار گرفت، اما این نوسان ها در سطح بود و از تعامل در عمق خبری نبود. با توجه به همبستگی شدید بین سنت و مذهب در آن سال ها، طبیعی بود كه ورود سینما به عنوان یكی از مظاهر تجدد چندان مطلوب اقشار متعصب نبود و از همین رو ورود به این میدان بیشتر برای اقلیت های غیر مسلمان فراهم بود تا بدون دغدغه های ناشی از مذهب حاكم بدین امور بپردازند. حتی تاریخ گواهی می دهد كه برخی از مراجع نام آور آن دوران، از جمله مرحوم شیخ فضل الله نوری نسبت به حرمت سینما فتوا صادر كرده بودند و مردم مقلد و متدین نیز به دلیل همین تحریم شرعی عمدتاً به سینما نمی رفتند. اما سینما فقط در سایه اعتقادات دینی محدود نشده بود و دو رهیافت سیاسی آن زمانه كه در مشروطیت خواهی و طرفداری از حكومت مطلقه تجلی پیدا كرده بود. البته این دو رهیافت نیز خالی از تاثرات مذهبی نبود، بر سینما سایه های خاص خود را افكندند.میرزا ابراهیم خان صحاف باشی كه نامش در تاریخ سینمای ایران به عنوان یكی از بانیان سینما در ایران ثبت شده است، خود از طرفداران جدی مشروطیت بود تا آنجا كه در انجمن مخفی ناظم الاسلام كرمانی (تاسیس ۱۲۸۳) به عضویت درآمد و به نقل از ناظم الاسلام در كتاب تاریخ بیداری ایرانیان، در ارتباط با این انجمن ابراز داشته بود: «من در صورتی عضویت انجمن را قبول می كنم كه اهالی انجمن مادام العمر لباس سیاه رنگ بپوشند. چون كه وطن در حال احتضار است تا او را بهبودی حاصل نشود ما باید سیاهپوش و به حالت عزا باشیم.» از همین رو بود كه صحاف باشی حتی هنگام كار در سالن سینما چراغ گاز (نخستین سالن عمومی سینما در ایران. تاسیس: رمضان ۱۳۲۲ هجری قمری در خیابان امیركبیر فعلی) دائماً سیاه پوش بود. ناظم الاسلام در باب فعالیت های سیاسی او باز می گوید: «صحاف باشی عریضه ای را در دالان خانه امیر بهادر به نحوی به مظفرالدین شاه می رساند كه متنش این بود: ای كسی كه تاج سلطنت را بر سر تو گذارده و عصای سلطنت را به دست تو داده، بترس از وقتی كه تاج را از سر تو و عصا را از دستت بگیریم.» ظاهراً بین صحاف باشی و سید جمال الدین واعظ (از پیشگامان عرصه مشروطیت كه قضیه حمله به عمارت بانك استقراضی روس نیز با سخنرانی مهیج او به وقوع پیوست) نیز ارتباطات و رفاقت زیادی وجود داشته است. سیدمحمدعلی جمال زاده، فرزند سید جمال واعظ، در خاطرات خود كه در نشریه راهنمای كتاب (سال ،۲۱ شماره ۲-۱) آمده است، صحاف باشی را به یاد می آورد كه در جلسات روضه خوانی پدرش در مسجدشاه، اشعاری را قرائت می كرد و كاغذ و قلم و كتاب به مخاطبانش می داد تا اهمیت فهم و سواد را آنان یادآور شود. زمانی نیز كه سیدجمال واعظ در منزل ناظم الاسلام كرمانی پنهان شده بود، صحاف باشی ماهی ۱۲ تومان به او می داد و دیگران را نیز تشویق می كرد تا در این زمان كه عرصه به سیدجمال تنگ شده بود به وی كمك مالی كنند. فعالیت های سیاسی میرزا ابراهیم خان صحاف باشی، سرانجام به تعطیلی سینمای چراغ گازش- تنها پس از یك ماه فعالیت- انجامید. این تعطیلی ناشی از اعتراض برخی از متدینین بود كه تاسیس سالن سینما را در خیابان چراغ گاز بی دینی می دانستند و پس از بدگویی های فراوان علیه او سرانجام شیخ فضل الله نوری سینمای او را تكفیر می كند. به موازات این امر علایق مشروط خواهی صحاف باشی نیز مزید بر علت شده بود تا درباریان سرانجام سینمای او را به تعطیلی بكشانند. پس از پاره ای مناقشات مالی محمدعلی شاه نامه ای به اتابك اعظم نوشت و در آن تاكید كرد: «صحاف باشی را زنجیر كنید.» صحاف باشی بعد از خروج از زندان به علت تنگناهای مالی اقدام به فروش اموال و اجناس و وسایل كارخانه و تماشاخانه و دستگاه سینماتوگراف و فیلم هایش كرد. در واقع او بنا بر روایت محمدعلی جمال زاده در استبداد صغیر دار و ندارش را غارت كردند و خودش هم صدمه دیده و با تن علیل و گویا با پای شل توانسته بود خود را از راه بوشهر به بمبئی برساند.» اما آیا همه پیشگامان سینمای ایران همچون میرزا ابراهیم خان صحاف باشی، مشروطه خواه بودند؟ چنین نیست. تاریخ این سینما از شخص دیگری به نام مهدی روسی خان نیز یاد می كند كه دو سال پس از میرزا ابراهیم خان صحاف باشی توانست سینما را در ایران رواج دهد. نام اصلی او ایوانف بود و به سبب عكس هایی كه از نجبا و اشراف گرفته بود، محمدعلی شاه به او لقب روسی خان اعطا كرده بود. روسی خان به واسطه ارتباطات وسیع با دربار محمدعلی شاه اولین فعالیت نمایش فیلم خود را در بهمن ۱۲۸۵ در اندرون دربار و خانه های نجبا و اشراف انجام داد و سپس همزمان با به توپ بستن مجلس در بهار ۱۲۸۷ حیاط خانه جنب عكاسی اش را به صورت سالن نمایش فیلم درآورد. (خیابان علاءالدوله) البته همزمان با او شخصی به نام آقایف نیز در خیابان چراغ گاز سالن دیگری برپا می كند و به عنوان یك رقیب در برابر او ظاهر می شود. اما روسی خان با تجهیز سالن خود سعی در ترغیب بیشتر مشتریان داشت. جالب اینجا بود كه یكی از مشتریان دائمی او كلنل لیاخوف بود كه نامش در تاریخ سیاسی ایران با به توپ بستن مجلس شورای ملی گره خورده است. چندی بعد روسی خان در ابتدای خیابان لاله زار سالن نمایش فاروس را افتتاح كرد تا رونق بیشتری كسب كند و همین امر اختلافات بین او و آقایف را تشدید كرد تا جایی كه پس از یكسری زدوخوردهای حتی فیزیكی كارشان به حبس در زندان كشید. پس از آزادی از حبس روسی خان سالن دیگری در دروازه قزوین به راه انداخت. اما به علت عدم جواز و ندادن مالیات حاكم تهران با او درگیر شد و حتی سالن جدیدش را تعطیل كرد كه به واسطه وساطت لیاخوف قضیه به نفع روسی خان تمام شد. در این دوران شیخ فضل الله نوری نیز برای روسی خان پیام فرستاد كه مایل است سینما را ببیند و روسی خان نیز جلسه خاصی را جهت شیخ فضل الله و اطرافیانش ترتیب داد. اگر چه هیچ عكس العمل یا نظر خاصی پس از این ماجرا از جانب شیخ فضل الله نوری صادر نشد، اما برخی همین تماشای روی پرده از فیلم های روسی خان را دال بر لغو تحریم قبلی شیخ فضل الله نسبت به سینما می دانند.
تحولات نهایی انقلاب مشروطیت كه از قیام تبریز نضج گرفت و به فتح تهران انجامید، موقعیت روسی خان را كه مخالف مشروطه بود و با دربار محمدعلی شاه و روس ها ارتباط نزدیك داشت، متزلزل كرد. بعد از اینكه مبارزه طرفداران حكومت و مشروطه خواهان بالا گرفت، سالن سینمای روسی خان از ثبات قبلی خارج شد و یك شب مورد استفاده مجاهدان مسلح قرار می گرفت تا فیلم ببینند و شب دیگر قزاق های روس چنین می كردند! با پیروزی مشروطه طلبان و پناهندگی محمدعلی شاه به سفارت روسیه روسی خان سینمای دروازه قزوین را تعطیل كرد و در سالن فاروس نیز با مجاهدین _ كه اغلب با اسلحه هایشان به دیدن فیلم می آمدند _ مشكل داشت و سرانجام این سالن را نیز در اواخر سال ۱۲۸۸ تعطیل كرد. اما مردم خشمگین و انقلابی همچنان به دنبال بقایای حكومت استبداد صغیر بودند و روسی خان یكی از این اهداف بود. آن سال نیز كه حتی به مغازه اش نیز رحم نشد و مورد تاراج قرار گرفت. روسی خان دو سه سال بعد پس از فروش دستگاه های نمایشش از ایران خارج شد و به فرانسه مهاجرت كرد و به خدمت همسر محمدعلی شاه درآمد و تا آخر عمرش نیز در خدمت خاندان قاجار در این كشور بود.سرنوشت دو پیشگام سینمای ایران صحاف باشی مشروطه خواه و روسی خان استبدادگرا بسیار شبیه به هم بود و این نشان می دهد كه تحولات انقلاب مشروطه در ارتباط با سینما یك نسبت ابزارگرایانه برقرار ساخته بود. سینما قبل از آن كه با خود ماهیت سینما تعریف شود، در نسبت با ایدئولوژی حاكم تبیین می شد. حد و مرزش بسته به دیدگاه گاه متضاد هژمونی مسلط، به انقباض و انبساط می گرائید.به عبارت دیگر این سینما بود كه در گرداب تحولات مشروطه به چرخش درآمد و برعكس مشروطه تاثیری را از این هنر صنعتی نگرفت. اما آیا این رویه در گذر زمان نیز چنین تداوم یافت؟ آیا بازتاب تحولات مشروطه در آینه سینما، حاكی از فرایندی متفاوت بود؟
پاسخ را باید در فیلم های اندكی جست وجو كرد كه مستقیماً یا غیر مستقیم راجع به این واقعه تاریخی پرداختند. فهرست كم حجم این آثار عبارت است از: ۱- ستارخان (علی حاتمی، ۱۳۵۱)، ۲- مستند فانوس خیال (بهرام ری پور، ۱۳۵۵)، ۳- مستند سینمای ایران از مشروطیت تا سپنتا (محمد تهامی نژاد، ۱۳۵۵)، ۴- كمال الملك (علی حاتمی، ۱۳۶۳)، ۵- گراند سینما (حسن هدایت، ۱۳۶۷) البته فیلمنامه مشروطه مشروعه (محسن مخملباف) نیز كه در سال های نخست دهه ۶۰ به نیت اجرای یك مجموعه تلویزیونی نگاشته شد و به اقدامات شیخ فضل الله نوری در خصوص مشروطیت و سرانجام شهادت او به دست برخی از فاتحان تهران می پرداخت، در این خصوص قابل ذكر است. از آنجا كه بحث مورد نظر سینما است، از مجموعه های تلویزیونی نظیر هزار دستان، با این كه یك نسخه سینمایی به نام كمیته مجازات از دل آن بیرون آمد، می گذریم. این مجموعه نحیف چه معنایی در بطن خود دارد؟ ۲ فیلم مستند كه بیشتر راجع به تاریخ سینمای ایران است و بحث مشروطیت در آنها به اقتضای تاریخ این سینما در حد بسیار گذرا مطرح می شود، یك فیلم كه مشروطیت در حاشیه آن است و سنگینی حضور قهرمان فیلم _ كمال الملك- روایت تاریخ را نیز به دلخواه كارگردان عوض كرده است، یك فیلم كمدی كه ماجرای رقابت روسی خان و آقایف را روایت می كند و اگرچه اشاراتی اجتناب ناپذیر به مشروطیت دارد، در هر حال در این باره نیست. می ماند یك فیلم دیگر كه مستقیماً در ارتباط با مشروطه است: ستارخان. ستارخان جزء ضعیف ترین آثار كارگردانش هست و به دلیل دخالت معمولاً همیشگی او در روایت های تاریخی اش، شخصیت تاریخی ستارخان نیز به نوعی آشفتگی و سرگردانی می رسد كه نهایتاً واقعیت روح زمانه او را منعكس نمی كند و همین حتی نه فقط منتقدان كه تماشاگران را نیز از فیلم زده كرد و آن را تبدیل به یكی از كم فروش ترین آثار سال ساختش كرد. چرا سینمای ایران نسبت به این واقعه پر اهمیت تاریخی كه در بطن خود ده ها سوژه جذاب و دراماتیك و با تم های مختلف فلسفی، سیاسی، اجتماعی، مذهبی و صد البته اكشن در بر دارد، كم اهمیت بوده است؟ به نظر می رسد ریشه این معضل باز برگردد به همان بحث تحت سلطه بودن سینما. سینمای سیاسی در ایران پدیده ای لرزان و نحیف است و قضیه مشروطیت نیز به همین دلیل جایگاه پررنگی را در سینمای ایران كسب نكرده است. دوگانگی های موجود در گفتمان مشروطه (سنت/ مدرنیسم، مشروطه/ مشروع، آزادی/ عدالت، حق/ تكلیف، جمهوریت/ اسلامیت، تقید/ اطلاق و...) فراتر از آن است كه در موقعیت كنونی، یك فیلمساز بتواند وقایع مشروطیت را بر مبنای یك انسجام عقیدتی به روی پرده سینما آورد. نگاه های متضاد به تحولات، آدم ها و ایدئولوژی های رایج در این انقلاب به دنبال خود ثبات زدایی به همراه می آورد و از همین رو فیلمساز تكلیفش روشن نیست كه چگونه در یك چارچوب فكری معین، مشروطه را در سینما بازآفرینی كند.گستره ای كه یك سوی آن فردی را خائن به میهن می نامد و سوی دیگر لقب شهید به همان فرد اعطا می كند طبعاً بی ثبات تر از آن است كه یك فیلمساز را جرات بخشد تا اصولاً در چنین حوزه هایی وارد شود و البته جدیت قضیه آن جا بیشتر می شود كه این دوگانگی ها هم چنان مورد مناقشه باشد و حكومت معاصر نیز خود یك پای ثابت و محكم در یك طرف این اختلاف نظر باشد. پس از گذشت نزدیك به صد سال، سینما همچنان خود را از زیر سایه مشروطیت بیرون نكشیده است تا در موقعیتی فراتر بدان بنگرد و تصویرش را بازتاب دهد. جای مشروطه در این سینما، پس از یك سده، همچنان خالی است.
منابع:
۱- جمال امید، تاریخ سینمای ایران، تهران: روزنه، ،۱۳۷۷ صص ۳۷ و ۲۲
۲- مسعود مهرابی، تاریخ سینمای ایران، تهران: پیكان، ،۱۳۸۲ صص ۱۲-۸
۳- حمید رضا صدر، تاریخ سیاسی سینمای ایران، تهران: نشر نی، ،۱۳۸۱ ص ۲۲
۴- غلامرضا ورهرام، تاریخ سیاسی و سازمان های اجتماعی ایران در عصر قاجار، تهران، معین، ،۱۳۶۹ ص ۳۰۰
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید