شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

مرزهای مدارا و شدت عمل در حکومت امیرمؤمنان (ع)


اسلام دین سهل و آسانی است‏به طوری كه عمل به احكام آن آدمی را به تكلفهای بی مورد و ریاضتهای بی جا نمی‏افكند، اما در عین آسانی برای رشد و تكامل بندگان و حفظ مصالح جامعه اسلامی در برخی موارد بسیار دقیق و سختگیر است . از این رو در این نوشتار ابتدا دیدگاه اسلام در مورد مدارا و شدت عمل به طور خلاصه تبیین گردیده سپس با استناد به سیره حكومتی امیرمؤمنان علیه السلام برخی از مرزهای مدارا و شدت عمل در حكومت آن حضرت مورد بررسی قرار گرفته است .
نگاهی به مساله تساهل و تسامح در اسلام
در سالهای اخیر یكی از مباحث رایج محافل سیاسی و اجتماعی بحث تساهل و تسامح بوده به گونه‏ای كه تیتر بسیاری از روزنامه‏ها و عناوین برخی از كتابها و سخنرانیها را به خود اختصاص داده است و متخصصان و صاحب نظران به نقد و بررسی آن پرداخته و می‏پردازند . برخی، مرزهای تساهل را بسیار وسیع و حتی نامحدود دانسته و برخی دیگر حد و مرز مشخص سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را برای آن تعریف می‏كنند . ولی از آنجا كه جامعه ما یك جامعه شیعی و پیرو مكتب علی بن ابی‏طالب علیه السلام بوده و آن حضرت را مراد و پیشوای خود می‏داند شایسته است مساله تساهل و تسامح در سیره آن حضرت به عنوان الگوی رفتاری و معیار سنجش صحت و سقم آرا و اندیشه‏ها مورد مطالعه و دقت‏بیشتری قرار گیرد . اما پیش از بررسی سیره امام علی علیه السلام در برخورد با مساله تساهل و تسامح، شایسته است ابتدا به دیدگاه قرآن و سنت در مورد این مقوله، نگاهی اجمالی بیفكنیم و ببینیم اساسا اسلام دین تساهل و نرمش است، یا صلابت و سرسختی و یا هر دو؟ تا از این رهگذر سیره امام علی علیه السلام را با سهولت‏بیشتری درك نماییم . با مطالعه و تامل در احكام و دستورات اسلام به این نتیجه می‏رسیم كه نوعی تسهیل و آسان‏گیری در دل احكام لایتغیر و قوانین ثابت اسلام نهفته است . به طوری كه رفق و مدارا یكی از ملاكهای مورد نظر شارع مقدس در مقام تشریع احكام و تكالیف بندگان بوده است . مثلا در مورد وضو، اگر كسی به خاطر عذری چون زخم برداشتن یكی از اعضای وضو، استعمال آب حتی به صورت جبیره‏ای برایش ضرر و زیان و یا مشقت داشت می‏تواند به جای وضو تیمم كند . و یا قرآن مجید در مورد روزه ماه رمضان، می‏فرماید:
«فمن كان منكم مریضا او علی سفر فعدة من ایام اخر» (۲)
اگر كسی از شما بیمار و یا مسافر بود روزهای دیگری را به جای آن روز، روزه بگیرد .
در حالی كه ما بالوجدان احساس می‏كنیم بسیاری از مسافران و بیماران با اندكی تحمل می‏توانند روزه بگیرند; ولی از آنجا كه خداوند متعال بنایش بر این است كه در وضع تكالیف بر بندگان آسان بگیرد، و نه تنها تكالیف ما فوق طاقت، بلكه حتی در بسیاری از موارد تكالیف مادون طاقتشان را نیز بر آنان وضع ننماید، تكلیف روزه ماه رمضان را از مسافران و بیماران برداشته است . از این جهت در ادامه آیه شریفه مذكور در بیان فلسفه برداشتن تكلیف روزه ماه رمضان از مسافر و بیمار آمده است:
«یرید الله بكم الیسر و لا یرید بكم العسر» (۳)
خدا راحتی شما را می‏خواهد نه سختیتان را .
یعنی بنای خدای متعال در وضع تكالیف آسان‏گیری بوده است . از این رو دین اسلام آیینی سختگیر، مشقت‏زا و خشك نیست . دستورات اسلام بر پایه فشارهای بی‏جا و لجوجانه شكل نگرفته است . عمل به احكام اسلام برای نفوس پاك، آسان و روان می‏باشد . و هرگز چون آیینهای بودایی و هندویی مكلفین را به ریاضت‏كشی، گوشه‏گیری و عزلت گزینی مبتلا نمی‏كند . روزی همسر عثمان بن مظعون، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمده و از شوهرش به دلیل بی مبالاتی در امور زندگی شكایت كرد، گفت، عثمان روزها روزه می‏گیرد و شبها به عبادت بر می‏خیزد; رسول خدا صلی الله علیه و آله به شدت ناراحت‏شدند از خانه بیرون آمدند و در پی عثمان رفتند، تا این كه او را در حال نماز پیدا كردند و فرمودند:
«یا عثمان لم یرسلنی الله تعالی بالرهبانیة و لكن بعثنی بالحنیفیة السهلة السمحة ...» (۴) ای عثمان، خداوند مرا برای گوشه‏نشینی و رهبانیت نفرستاده، مرا بر شریعت مستقیمی كه سهل و آسان است، مبعوث نموده است .
یعنی دستورات دین من دستوراتی مطابق فطرت و ملایم با نفس سلیم انسان می‏باشد . آدمی را به تكلفهای بی‏جا و نامعقول نمی‏افكند .
اما همین اسلام كه شریعتی سهل بوده و احكامش بر مبنای آسان‏گیری بر بندگان وضع گردیده است، در برخی موارد به شدت سخت گرفته، نه تنها تساهل به خرج نداده بلكه با صلابت و شدت عمل، رفتار كرده است .
یكی از مسائلی كه اسلام در آن سخت‏گیری نموده مساله حفظ اموال مسلمین و بیت المال می‏باشد . اسلام در حفظ و حراست از اموال عمومی و بیت المال حساسیت ویژه‏ای به خرج داده و با متخلفین با خشم و تندی برخورد می‏كند . به عنوان نمونه به یكی از برخوردهای علی علیه السلام در مورد متخلفین در نگهداری بیت المال كه مورد تایید رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفته، اشاره می‏كنیم .
علی علیه السلام در سال دهم هجری، برای جمع‏آوری مالیات مسیحیان نجران از سوی پیامبراكرم صلی الله علیه و آله به منطقه نجران سفر كرد، پیامبر صلی الله علیه و آله پس از سفر علی علیه السلام به نجران، برای انجام مراسم حج، مدینه را به سوی مكه ترك گفت، علی علیه السلام بعد از جمع‏آوری اموال نجران به جهت پیوستن به رسول خدا صلی الله علیه و آله مستقیما از نجران به سوی مكه حركت كرد، در میان راه اموال را به نیروهایش سپرد . و به خاطر حاجتی زودتر خود را به پیامبر صلی الله علیه و آله رساند، پس از گفتگو با آن حضرت به طرف نیروهایش رهسپار شد، اما وقتی به نیروهایش ملحق گردید دید، آنها پارچه‏های یمنی جمع‏آوری شده از نجرانیها را بین خود تقسیم نموده هر كدام یكی از آنها را به عنوان لباس احرام پوشیده‏اند، حضرت به شدت از این موضوع خشمگین شد، جانشین خویش را كه هنگام رفتن به سرپرستی آنها گمارده بود توبیخ و سرزنش كرد و دستور داد تمام پارچه‏ها را از تن در آورند . این برخورد علی علیه السلام موجب خشم و غضب نیروهای تحت امرش گردید . از این رو وقتی وارد مكه شدند زبان به شكوه و شكایت از آن حضرت گشودند، اندك اندك شكایت و عیبجویی از آن حضرت بالا گرفت و كار به جایی رسید كه كاسه صبر نبی اكرم صلی الله علیه و آله كه معمولا به اقتضای مقام رهبری در درگیریهای میان اصحاب دخالت نمی‏كرد، لبریز شد و صریحا از علی علیه السلام و اقدامش حمایت كرد . به منادیش دستور داد در میان مردم بگوید:
«ارفعوا السنتكم عن علی بن ابی‏طالب، فانه خشن فی ذات الله عز و جل، غیر مداهن فی دینه .» (۵)
یعنی: زبانهایتان را از ملامت كردن علی بن ابی طالب نگاهدارید، او در اجرای حكم خدای عز و جل خشن است و در دین خویش اهل تساهل نیست .
دومین مورد از مواردی كه اسلام نرمش را كنار گذارده و با حساسیت و صلابت‏برخورد نموده به مساله اجرای حدود الهی باز می‏گردد، اسلام در اثبات جرایم شروط سختی قرار داده است، به طوری كه به آسانی نمی‏توان شخصی را متهم به جنایتی كرد . ولی پس از اقامه بینه و مبرهن شدن تخلف، در اجرای حدود سختگیر و بی‏گذشت است . مثلا برای زنای محصنه حد سنگسار را قرار داده و یا برای قتل نفس و برخی از جنایات جسمانی قصاص را وضع نموده و آن را مایه حیات جامعه شمرده، و در بحرانی‏ترین شرایط از اجرای حدود صرف‏نظر نمی‏كند .
رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام فتح مكه برای پیشگیری از فتنه‏گریهای قریش و از بین بردن بغض و كینه آنان نسبت‏به اسلام، سیاست رافت و تالیف قلوب را برگزید . كسانی را كه به منزل برخی از سران قریش پناه می‏بردند امان داد . و جز چند تن از مشركان بقیه را آزاد كرد . اما در همان شرایط حساس و بحرانی، از اجرای حد الهی بر یكی از زنان قریش صرف‏نظر نكرد; زنی از قبیله بنی مخزوم و از خانواده‏های بزرگ مكه را به جرم دزدی دستگیر كردند; طبق موازین اسلام می‏بایست انگشتانش قطع می‏شد، قریش از این موضوع سخت نگران شدند چرا كه او از اعضا خانواده‏اش محسوب می‏شد، از این رو، تلاش سختی را آغاز كردند تا پیامبر صلی الله علیه و آله را به چشم پوشی، عفو و اغماض وا دارند، پس از تحقیق و تفحص به این نتیجه رسیدند، اسامة بن زید را برای وساطت نزد آن حضرت بفرستند، چرا كه پیامبر علاقه خاصی به اسامه داشت; اما بر خلاف انتظار آنها، وقتی اسامه تقاضای خود را به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض كرد، رنگ چهره آن حضرت دگرگون شد، فرمود: «اتشفع فی حد من حدودالله؟» (۶) آیا در مورد حدی از حدود خدا شفاعت می‏كنی؟!به قدری واكنش پیامبر صلی الله علیه و آله تند بود كه اسامه فورا حرف خود را پس گرفت و از رسول خدا صلی الله علیه و آله تقاضا كرد نزد خدا برایش استغفار كند . آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را گرد آورد و فرمود: «اقوام پیش از شما هلاك شده‏اند چرا كه وقتی شریفی در میانشان سرقت می‏كرد رهایش می‏كردند، ولی وقتی ضعیفی دست‏به دزدی می‏زد، بر او حد جاری می‏كردند . اما قسم به آن كه جانم در ید قدرت اوست اگر فاطمه دختر محمد دزدی كند دستش را قطع می‏كنم . سومین موقفی كه خداوند متعال در آن با خشم و غضب بر خورد نموده و از پیامبرش خواسته است تا در آنجا تساهل و تعارف را كنار بگذارد، موقف برخورد با دشمنان و منكران دین بوده است . خداوند متعال در سوره قلم خطاب به نبی اكرم صلی الله علیه و آله می‏فرماید:
«فلا تطع المكذبین ودوا لو تدهن فیدهنون‏» (۷) از منكران و كذابین اطاعت نكن آنها دوست دارند اگر تو تساهل به خرج داده و به آنان نزدیك شوی با شما مداهنه كنند . كفار دوست داشتند با پیامبر صلی الله علیه و آله پشت میز مذاكره و صلح بنشینند و بر سر دین خدا با آن بزرگوار مصالحه و معامله كنند . بی‏تردید اگر پیامبر صلی الله علیه و آله حاضر می‏شد دست از نفی شرك و بت‏پرستی می‏كشید و تنها به خداپرستی دعوت می‏كرد مشركان مكه با ایشان كنار می‏آمدند چنانچه سران قریش به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند:
«تدعنا و الهتنا و ندعك و الهك‏» ; یعنی: ما و خدایان ما را رها كن تا ما تو و خدایت را رها كنیم .
ولی آن حضرت هرگز تن به چنین سازشی نداد و فرمود:
«قولوا لا اله الا الله‏» (۸) ; یعنی: بگویید خدایی جز خدای یكتا نیست .
و یا قرآن مجید در وصف اصحاب واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله می‏فرماید:
«محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الكفار رحماء بینهم ...» (۹)
محمد صلی الله علیه و آله فرستاده خداست و كسانی كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند ...
یعنی مسلمان راستین و اصحاب صادق پیامبر صلی الله علیه و آله باید در برابر كفار مقاوم و با صلابت‏باشند نه نرم‏خو و با تسامح .
بنابر این در یك جمع‏بندی باید گفت اسلام هم دین با گذشت است و هم دین با صلابت، هم تساهل و تسامح دارد و هم خشم و برائت . اساسا دین اسلام، دینی سهل و آسان است; یعنی احكام آن بر اساس تسهیل بر بندگان و رعایت طاقت آنان وضع گردیده است و هرگز آدمی را به مشقتهای بی‏جا، ریاضتهای بی مورد، گوشه‏گیری و عزلت گزینی مبتلا نمی‏كند; ولی در عین گذشت و مدارا در برخی موارد، چون حفظ بیت‏المال و اجرای حدود الهی و برخورد با دشمنان دین به شدت سرسختی و صلابت نشان می‏دهد . علی بن ابیطالب علیه السلام نیز در دوران حكومت‏خویش با حوادث و پیشامدهای متعددی روبرو شد كه در برابر برخی از آنها به طور شگفت‏انگیزی سكوت و مدارا كرد و در مقابل برخی دیگر با خشم و غضب رفتار نمود . ما در این نوشتار برخی از مصادیق آن را مورد بررسی قرار می‏دهیم .
الف) دو محور مدارا و تساهل در سیره حكومتی علی علیه السلام
۱ - نرمخویی و مدارا با خواص منحرف
نخستین موردی كه حضرت در آن مدارا می‏كرد در برخورد با خواص منحرف بود، امیرالمؤمنین علیه السلام برای هدایت كسانی كه روزی در صف مجاهدین اسلام رزمیده و دین خدا را یاری نموده ولی پس از مدتی فریب زر و زیور و شیاطین را خورده و از مسیر اسلام ناب خارج شده بودند با گذشت و بردباری رفتار می‏نمود و سعی می‏كرد از خطاهای گذشته‏شان چشم پوشی نموده آنان را از هلاكت و شقاوت نجات دهد . حتی المقدور لغزشها و نیات آلوده‏شان را نادیده می‏گرفت و با رفق و سماحت‏با آنان رفتار می‏كرد . مادامی كه آنان علنا روبروی مسلمانان صف نمی‏كشیدند و دست‏به شمشیر نمی‏بردند با آنها برخورد نمی‏كرد، این حقیقت در برخورد آن حضرت با ناكثین كاملا هویداست . وقتی كه طلحه و زبیر از آن حضرت اجازه خروج از مدینه را خواستند حضرت می‏دانست آنها مناسك عمره را بهانه قرار داده و قصد فتنه‏انگیزی دارند، اما مانع خروجشان نشده و آنها را حبس نكرد . حتی پس از اشغال بصره توسط طلحه، زبیر و عایشه، و آمادگی برای جنگ، در میدان جمل نیز بارها به طور مستقیم و غیرمستقیم با آنها مذاكره نمود تا آنها را از مسیر باطلی كه برگزیده‏اند بازگرداند، سرانجام قرآنی را به دست جوانی داده تا آنها را به تن دادن به حكم قرآن دعوت كند، ولی نتیجه‏ای نداشت; آنها آن جوان را به شهادت رساندند و حضرت را مجبور به جنگ كردند . (۱۰) در راز مدارای حضرت با افرادی چون طلحه، زبیر و عایشه دو چیز به نظر می‏رسد كه دومی مهمتر از اولی می‏باشد .
اول آن كه: خواص، انسانهای برگزیده و با سابقه‏ای بودند كه سالیان متمادی در كنار رسول خدا صلی الله علیه و آله و زیر بیرق اسلام شمشیر زده و رنجها و مرارتهای فراوانی را در عرصه جهاد فی سبیل الله متحمل شده بودند و اساسا اسلام محصول محنت‏هایی بود كه آنها در دوران بعثت و هجرت كشیده بودند . از این رو علی علیه السلام كه امام رحمت و پدر امت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله به حساب می‏آمد نهایت تلاش خویش را به كار می‏بست تا با صبر، حوصله و مدارا آنان را از كام دنیا بیرون بیاورد و از بر باد رفتن رنجهایشان جلوگیری كند . علی علیه السلام می‏دانست آنها فریب زر و زیور و مقام دنیا را خورده‏اند و آلت دست‏بنی امیه قرار گرفته‏اند و خمیر مایه آنان خمیر مایه افرادی چون معاویه و مروان بن حكم نیست، از همین رو وقتی شمشیر زبیر را پس از كشته شدن نزدش آوردند اشك از دیدگانش جاری شد و فرمود:
«سیف طالما انكشف الكرب عن وجه رسول الله .»
دوم آن كه: علی علیه السلام می‏دانست درگیری با خواص، قشر عوام نو مسلمان را به حیرت وا می‏دارد، برخی گمراه شده به خواص منحرف می‏پیوندند و جاهلانه حیات طیب دنیوی و اخروی خویش را تباه می‏كنند و برخی دیگر در بهت فرو مانده از شركت در جنگ كناره‏گیری می‏كنند، كما این كه عده زیادی از مردم به بهانه این كه جنگ علی علیه السلام با طلحه و زبیر جنگ با اهل قبله است از شركت در سپاه حضرت كناره گرفتند . در نتیجه در این میان سپاه اسلام در اثر تفرقه و اختلاف از درون متلاشی می‏شود و دشمنان اسلام; یعنی معاویه به قدرت می‏رسد . از این رو تا حد امكان سعی می‏كرد با مدارا خطر انحراف خواص را از سر امت اسلامی برطرف كند . البته این نرمخویی بی حد و مرز نبود، تا زمانی ادامه می‏یافت كه مصالح جامعه اسلامی را تهدید نمی‏كرد، ولی اگر نفس مدارا موجب فروپاشی حكومت دینی می‏شد با تمام قوا وارد میدان مبارزه می‏شد و با شدت با آنها برخورد می‏كرد . گرچه طلحه و زبیر هیچ یك توسط یاران علی علیه السلام به قتل نرسیدند ولی كشته شدنشان در خلال جنگ، توسط یاران حضرت امری طبیعی بود چرا كه هیچ دستور خاصی از طرف حضرت مبنی بر ممنوعیت كشتن طلحه و زبیر صادر نشده بود .
۲ - مدارا با متحجران
دومین مصداق از مصادیق مدارای حضرت در مواجهه با متحجران و انسانهای كوته فكر تجلی یافت . آن بزرگوار در برخورد با خوارج كه به خاطر كج فهمی و حماقتشان فریب نیرنگهای معاویه را خورده، بازیچه دست منافقان قرار گرفته بودند و تفسیرهای التقاطی از دین ارائه می‏دادند نیز مانند ناكثین بلكه حتی بیش از آنها رفق و مدارا به خرج داد . جنگ صفین را در رنوشت‏سازترین لحظات پیروزی با اصرار آنها متوقف نمود، به پیشنهاد آنها سند تحكیم و آتش بس موقت را با معاویه امضا كرد . به خاطر پافشاری خوارج ابوموسی اشعری را به جای ابن عباس و مالك اشتر، به نمایندگی از خویش برای مذاكره با عمرو بن عاص به دومة‏الجندل فرستاد، پس از ماجرای تحكیم و امضای سند تحكیم در همان میدان جنگ صفین برخی از خوارج فورا از نظر خود برگشتند و شعار لا حكم الا لله سر دادند . (۱۱) اما حضرت خویشتن‏داری به خرج داده آنها را قلع و قمع نكرد . پس از این كه مذاكرات عمرو بن عاص و ابوموسی اشعری به نفع عمرو بن عاص پایان یافت، و خوارج به نیرنگ معاویه و عمر و بن عاص پی بردند به جای توبه و عذرخواهی از امیرالمؤمنین علیه السلام، از آن حضرت خواستند توبه كند; چرا كه غیر خدا را حكم قرار داده است . اما امام علیه السلام با همه جفاكاریهای آنان، با آنها درگیر نشد . ولی زمانی كه عبدالله بن خباب، همسر و زنان همراهش را به جرم حمایت از امیرالمؤمنین علیه السلام به قتل رساندند آنها را قلع و قمع كرد . چرا كه آنان از آن تاریخ به گروه خطرناكی تبدیل شده بودند كه امنیت جانی و مالی جامعه را به خطر می‏افكندند . رمز مدارای حضرت با متحجران نیز روشن است; چرا كه رفتار آنان برخاسته از فكر شیطانی و الحادی نیست . از این رو باید با صبر و سلوك آنها را هدایت نمود .
ب) مصادیق شدت عمل در سیره حكومتی علی علیه السلام
امیرالمؤمنین علیه السلام در مسائلی چون اجرای حدود، حفظ و توزیع عادلانه بیت‏المال و برخورد با عناصر منافق و معاند كه در پی هدم اسلام و حكومت اسلامی بودند شدت عمل به خرج می‏داد . شاید راز این حساسیت و جدیت این بود كه با تعطیلی حدود، نظم جامعه فرو می‏پاشید و با بی‏مبالاتی نسبت‏به حفظ و توزیع بیت‏المال ظلم و تبعیض در جامعه نهادینه می‏شد و با كوتاه آمدن در مقابل توطئه‏های دشمنان دین و حكومت دینی، شرف و هویت امت اسلامی از بین می‏رفت . اكنون در حد گنجایش این مقاله برخی از نمونه‏ها و شواهد هر مورد را بیان می‏كنیم .
۱ - جدیت در اجرای حدود الهی
۱ - ۱) قصاص عبیدالله بن عمر
هنگامی كه عمر به وسیله یكی از موالی به نام ابولؤلؤ مجروح شد، پسرش عبیدالله برای گرفتن انتقام خون پدر تصمیم گرفت هر غیر عربی را كه در مدینه دید به قتل برساند، به همین دلیل مانند حیوان درنده‏ای بیرون آمد، و با شمشیر خود سه تن از موالی مدینه، (هرمزان، جفینه، و دختر كوچك ابولؤلؤ) را بدون محاكمه و اثبات شدن جرمشان به قتل رسانید . این فاجعه هولناك اكثر اصحاب را خشمگین ساخت‏به طوری كه همگی خواهان مجازات عبیدالله شدند، اما در میان آنان تنها علی علیه السلام بود كه دست از پیگیری قضیه بر نداشت . تا زمانی كه عبیدالله را در صفین به سزای عملش نرسانید آرام ننشست .عثمان تا زمانی كه عمر زنده بود با عبیدالله به تندی برخورد می‏كرد ولی پس از مرگ عمر، وقتی بر مسند خلافت تكیه زد تحت تاثیر القائات عمرو بن عاص از اجرای حد قصاص بر عبیدالله طفره می‏رفت . (۱۲)
امیرالمؤمنین علیه السلام وی را تحت فشار قرار داده از او خواستند در هر صورتی باید حد الهی را بر عبیدالله جاری كند، ولی عثمان تعلل می‏ورزید، گاه می‏گفت، پدرش تازه كشته شده و در چنین وضعی مصلحت نمی‏دانیم عبیدالله كشته شود; چرا كه این امر موجب حزن و اندوه مسلمانان می‏شود، هم و غم مردم را بیشتر می‏كند . ولی علی علیه السلام عذرش را نمی‏پذیرفت و سعی می‏كرد به او بفهماند حدود الهی چیزی نیست كه بتوان در آن سستی و تساهل به خرج داد . گاه موضوع رای خویش به عنوان خلیفه مسلمانان بر اسقاط حد عبیدالله را مطرح می‏كرد . ولی حضرت می‏فرمود:
امام حق ندارد از حدی كه متعلق به مخلوقان است گذشت كند، مگر آن كه اولیایش از آن درگذرند . عفو پسر عمر در حیطه اختیار تو نیست . (۱۳)
سرانجام وقتی حضرت دید عثمان در صدد است از اقامه حد بر عبیدالله شانه خالی كند، او را تهدید كرد، فرمود:
«اما انت فمطالب بدم الهرمزان یوم یعرض الله الخلق للحساب و اما انا فاننی اقسم بالله لئن وقعت عینی علی عبیدالله بن عمر لاخذن حق الله منه و ان رغم انف من رغم .»
یعنی: اما تو ای عثمان روزی كه خداوند خلایق را به پای حساب می‏آورد، خون هرمزان از تو مطالبه خواهد شد . و من، قسم به خدا، اگر چشمم به عبیدالله بیفتد حق الهی را از او می‏گیرم . هر كس ناراحت‏شود برایم تفاوتی ندارد .
عثمان می‏دانست علی علیه السلام مرد شعار نیست، اگر تهدیدی كند حتما بدان عمل خواهد كرد . از این رو فورا عبیدالله بن عمر را شبانه طلبید، به جای قصاص، قطعه زمینی از نواحی كوفه را به او بخشید و زمینه فرارش به كوفه را فراهم آورد . عبیدالله به كوفه گریخت و تا پایان خلافت عثمان در همان نواحی روزگار گذرانید . (۱۴) لیكن دوازده سال بعد، پس از كشته شدن عثمان، امیرالمؤمنین علیه السلام به محض رسیدن به خلافت، اجرای حد عبیدالله را در دستور كار خویش قرار داد . عبیدالله ناچار از كوفه به شام گریخت، و به معاویه ملحق شد . (۱۵) ولی حضرت همچنان به تعقیب خویش ادامه داد تا این كه در صفین با او روبرو شد، فرمود:
«انت قاتل هرمزان و قد كان ابوك فرض له الدیوان و ادخله فی الاسلام سیجمعنی و ایاك الحرب غدا .» (۱۶) یعنی: تو قاتل هرمزان هستی در حالی كه پدرت برای او در دیوان (بیت المال) سهمیه مقرر كرده و او را در اسلام داخل كرده بود . فردا جنگ، من و شما را به هم خواهد رساند . فردای آن روز یاران حضرت او را به قتل رساندند . این ماجرا به خوبی نشان می‏دهد امیرمؤمنان علیه السلام در اجرای حدود الهی جدی بوده تساهل و تسامح را مردود می‏دانست .
۱ - ۲) شلاق زدن نجاشی
یكی از بارزترین نمونه‏های جدیت و سختگیری امام علیه السلام نسبت‏به اجرای حدود، پا فشاری آن حضرت در تازیانه زدن یار سابقه‏دارش نجاشی بود; نجاشی از شعرای سپاه علی علیه السلام به شمار می‏آمد، كه در صفین خدمات فراوانی به امام علی علیه السلام و سپاه كوفه كرد، وی با سرودن اشعار مهیج و حساب‏شده موجب تقویت روحیه سپاه امام علی علیه السلام در میدان نبرد می‏شد، وقتی یكی از یاران حضرت در میدان جنگ افتخاری می‏آفرید وی با اشعار خویش از او مدح می‏كرد . وقتی یكی از دوستان حضرت به شهادت می‏رسید نجاشی با سرودن شعری در رسای آن شهید به علی علیه السلام و دوستانش تسلیت می‏گفت! (۱۷) به علاوه شكستهای شامیان را به باد مسخره می‏گرفت و با سرودن اشعار هجوآمیز آنان را تحقیر می‏كرد . (۱۸) تحقیرهای او برای بزرگان سپاه شام بسیار تلخ بود، از این رو معاویه در اولین ملاقاتش با نجاشی، وی را به خاطر اشعار هجوش در صفین سرزنش كرد . (۱۹) چنین شخصی با آن سوابق درخشان، پس از جنگ صفین، در كوفه، در روز اول ماه مبارك رمضان با یكی از دوستانش شرب خمر كرد; چیزی نگذشت كه صدای فریاد مستانه آنها به گوش همسایگان رسید، یكی از همسایگان موضوع را به امام علی علیه السلام اطلاع داد; علی علیه السلام عده‏ای را فرستادند، خانه‏اش را محاصره كرده او را دستگیر نمودند . برخی از دوستان نجاشی و اهالی كوفه توقع داشتند حضرت از اجرای حد او صرف نظر كرده و در مجازاتش تسامح به خرج دهد، ولی حضرت، علی رغم این كه در آن ایام به حمایت مردمی احتیاج مبرم داشت‏به توقع بی جای آنان اعتنایی نكرده نجاشی را تازیانه زد . وی را بدون عبا و قبا، در ملا عام برده صد ضربه شلاق زد و با همان وضع در میان مردم رها كرد . یاران یمنی علی علیه السلام از این اقدام حضرت غضبناك شدند . برخی به نشانه همدردی با نجاشی و اعتراض به علی علیه السلام جبه‏های خود را از شانه‏هایشان برداشته روی بدن برهنه نجاشی انداختند . و برخی دیگر نزد علی علیه السلام آمده به آن بزرگوار اعتراض كردند، و از ایشان جدا شدند . طارق بن عبدالله نهدی كه از خواص معترضین به حساب می‏آمد، به حضرت گفت: ما فكر نمی‏كردیم گناهكاران و فرمانبرداران، اهل تفرقه و جدایی و اتحاد و همراهی، نزد والیان عدالت پیشه و سرچشمه‏های فضل در كیفر مساوی باشند . حضرت بدون هیچ گونه نرمش و پشیمانی، ابتدا آیه «انها لكبیرة الا علی الخاشعین‏» (۲۰) (آن سخت است مگر برای خاشعان) را تلاوت فرمود، تا به طارق بفهماند اگر در برابر خداوند خاشع و خاضع بود، هرگز این اعتراض را نمی‏كرد، سپس فرمود: «اخابنی‏نهد، هل هو الا رجل من المسلمین انتهك حرمة من حرم الله فاقمنا علیه حدا كان كفارته، یا اخابنی‏نهد ان الله تعالی یقول: «و لا یجرمنكم شنئان قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی‏» (۲۱) یعنی: ای برادر نهدی آیا غیر از این است كه او فردی از مسلمانان بود كه حرمتی از حرمتهای خداوند را هتك نمود و ما حدی را كه كفاره هتك حرمتش بود بر او جاری كرده‏ایم؟! (پس چه اعتراضی؟) ای برادر نهدی خدای متعال می‏فرماید: كینه قومی، شما را وادار نكند تا عدالت‏به خرج ندهید، عدالت ورزید كه آن به پرهیزكاری نزدیكتر است . سخن حضرت در طارق كارگر نیفتاد شبانه به اتفاق نجاشی ازكوفه گریختند و به معاویه پیوستند . (۲۲) اما امام علیه السلام همچنان بر عقیده خویش پا برجا ماند و هرگز از تازیانه زدن نجاشی پشیمان نشد .
۲ - سخت‏گیری در حفظ و حراست‏بیت‏المال
یكی از اموری كه حضرت بر آن اصرار و پافشاری می‏ورزید جلوگیری از بخششهای ناروای بیت‏المال و تقسیم مساوی آن بین مسلمانان اعم از عرب، عجم، عبد و مولی بود . چیزی كه بسیاری از اصحاب از آن رویگردان بوده، تاب و تحمل پذیرش آن را نداشتند . به همین جهت‏یكی بعد از دیگری به آن حضرت اعتراض نموده و پس از مدتی علم مخالفت و دشمنی و كناره‏گیری را برافراشتند . از زمان عمر، بیت المال بر اساس سوابق و درجات اصحاب تقسیم می‏شد، در زمان عثمان نیز همین سیاست، با تساهل افزونتری ادامه یافت; یعنی نه تنها طبق دیوان عمر اموال بیت‏المال به طور نامساوی بین اصحاب تقسیم می‏شد، بلكه حاتم بخشی‏های بی‏حساب و كتابی از سوی خلیفه صورت می‏گرفت . از این رو ذائقه بسیاری از اصحاب به اخاذی ناروا از بیت المال عادت كرده، مساله تساهل در استفاده غیرعادلانه از بیت المال رواج یافت . وقتی امام علی علیه السلام به خلافت رسید، در همان روزهای نخست فرمود: «الا و ان كل قطعة اقطعها عثمان من مال الله مردود علی بیت المال المسلمین ...» (۲۳) «و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء، لرددته فان فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق .» (۲۴) یعنی: آگاه باشید هر قطعه زمینی را كه عثمان از مال خدا به كسی هدیه داده به بیت‏المال مسلمانان عودت داده خواهد شد ... قسم به خدا، اگر با آن اموال زنانی كابین بسته و یا كنیزانی خریده باشند آن را باز پس خواهم گرفت; زیرا عدالت مایه گشایش و رفاه می‏باشد و آن كس كه عدالت‏بر او گران آید، تحمل ظلم وستم برایش گرانتر خواهد بود .
سپس برای تمام كارگزارانش بخشنامه صادر فرمود:
«لا تسخروا المسلمین، من سالكم غیر الفریضة فقد اعتدی فلا تعطوه .» (۲۵)
یعنی: هر كس بیش از سهم تعیین شده‏اش را طلبید، زیاده‏طلبی كرده است، از پرداخت زیاده خودداری كنید .
تقسیم مساوی بیت المال موجب ناراحتی و اعتراض بسیاری از بیعت‏كنندگان و دوستان دور و نزدیك آن حضرت شد; به طوری كه افرادی چون طلحه و زبیر و حتی نزدیكان آن حضرت چون برادرش عقیل (۲۶) و خواهرش ام هانی (۲۷) بدان اعتراض كردند . یحیی بن عروة بن الزبیر می‏گوید، وقتی نزد پدرم سخن از علی به میان می‏آمد از او بد می‏گفت ولی یك بار به من گفت:پسرم، قسم به خدا، مردم از علی جدا نشدند مگر به خاطر دنیا .

اسامة بن زید پیكی نزد حضرت فرستاده و گفت:

عطای مرا بفرست‏شما می‏دانی كه اگر در دهان شیر بروی با شما می‏آیم .

ولی امیرالمؤمنان در پاسخ نوشت:
«ان هذا المال لمن جاهد علیه، و لكن لی مالا بالمدینة فاصب منه ما شئت .» (۲۸)
یعنی: این مال برای كسی است كه در جهاد شركت كرده باشد . من در مدینه مالی دارم هر چه می‏خواهی از آن بگیر .
از امام صادق علیه السلام نقل گردیده یكی از دوستان امیرالمؤمنان علیه السلام از ایشان مالی درخواست نمود، حضرت فرمود:
«یخرج عطائی فاقاسمك هو .» ; یعنی: (آنگاه كه) حقوق من رسید از آن به تو می‏دهم . ولی او به آن مقدار قانع نشد و گفت، برایم كافی نیست و به معاویه پیوست . (۲۹) حضرت در اموال كارگزاران به شدت دقت می‏كرد; اگر كسی به طور غیرمنتظره صاحب ثروت یا خانه و زمینی می‏شد فورا منبع درآمد او را جستجو می‏كرد، اگر بناحق از بیت المال سهم افزونتری برای خود می‏گرفتند با شدت عمل و برخورد تند علی علیه السلام مواجه می‏شدند، از این رو زیاده خواهان از آن حضرت جدا شده به معاویه می‏پیوستند . كما این كه یزید بن حجیه فرماندار ری و دشتپی (۳۰) و مصقلة بن هبیرة (۳۱) و نعمان بن عجلان (۳۲) پس از خیانت در بیت المال نزد معاویه گریختند . شریح، قاضی حضرت در كوفه خانه‏ای به هشتاد دینار خرید (هر دینار معادل ده درهم بوده و این مبلغ در آن روزگار برای خرید خانه‏های گلی كوفه مبلغ گزافی به شمار می‏آمد) حضرت فورا قنبر را دنبال او فرستاد . و به شدت وی را مورد بازخواست قرار داد . شریح خود ماجرا را چنین نقل می‏كند:
وقتی نزد علی علیه السلام رفتم گفت: «یا شریح بلغنی انك اشتریت دارا بثمانین دینارا» ؟
به من خبر رسیده خانه‏ای به هشتاد دینار خریده‏ای ... ؟
گفتم: بلی یا امیرالمؤمنین . فرمود: ای شریح از خدا بترس، همانا بزودی كسی به سراغت می‏آید كه به سند منزلت نمی‏نگرد و به دلایل و توجیهات تو بر مالكیت این خانه نگاه نمی‏كند، تو را از خانه‏ات بیرون آورده به قبر تسلیم می‏كند . در حالی كه نه مالی همراه داری و نه خانه‏ای . قدری درنگ كن ببین این خانه را از غیر مالت نخریده باشی و یا از مال غیر حلال نپرداخته باشی، كه اگر چنین باشد در دنیا و آخرت خسارت كرده و زیان نموده‏ای . (۳۳) سرانجام سختگیریها و پافشاریهای حضرت در مصرف عادلانه بیت المال، به دلیل عادت خواص در دوران خلفای گذشته به استفاده بی رویه و اخاذی غیر عادلانه از آن، به مشكلی بزرگ در حكومت‏حضرت مبدل گردید; به طوری كه بسیاری از یاران حضرت از او جدا شدند; و آن بزرگوار را تنها گذاشتند . ولی حضرت هرگز از سیاست‏خویش دست نكشید و به بخشش‏های ناروا و تقسیم نابرابر بیت المال رضایت نداد . حتی عده‏ای از اصحاب امیر مؤمنان پس از جدایی مردم از آن حضرت و فرار عده كثیری از آنها به سوی معاویه، به آن حضرت پیشنهاد كردند به طور موقت‏به اشراف عرب و اعضای قریش سهمی بیش از موالی و غیر عرب بپردازد، تا قدری اوضاع حكومتش سامان یابد و پس از سامان یافتن اوضاع طبق روال سابق عمل نموده و بیت المال را به طور مساوی تقسیم كند، ولی حضرت نپذیرفت و فرمود: «اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فی من ولیت علیه و الله لا اطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما! لو كان المال لی لسویت‏بینهم فكیف و انما المال مال الله .» (۳۴) یعنی: آیا به من دستور می‏دهید پیروزی را با ظلم بر كسانی كه به ولایت و حكومت‏بر آنها برگزیده شده‏ام به دست آورم؟ و الله، تا عمرم باقی است و شب و روز برقرار و ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب می‏كنند چنین كاری نخواهم كرد . اگر آن مال از آن من هم بود در میان آنها به طور مساوی تقسیم می‏كردم; تا چه رسد به این كه مال، مال خداست .
۳ - صلابت در برابر دشمنان در كمین نشسته اسلام
در عصر امامت امیر مؤمنان علیه السلام افراد جامعه از حیث تعهد به دین به سه دسته دوست‏دار، بی‏تفاوت و دشمن تقسیم می‏شدند . دوست‏داران و ارادتمندان به دین كسانی بودند كه قبل از فتح مكه اسلام آورده، طعم مجاهدتها، مرارتها، سختیها و كمبودهای صدر اسلام را چشیده و یا به دلیل پیوند با قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله روح مكتب را درك كرده و با مذاق دین انس و الفتی خاص داشتند . این افراد غالبا در میان مهاجرین و انصار و پس از رحلت نبی اكرم صلی الله علیه و آله در میان نزدیكان اهل‏بیت علیهم السلام یافت می‏شدند . بی تفاوتها كسانی بودند كه دین، مساله اساسی و معیار حركت فردی و اجتماعی آنان نبود، تا آنجا به دستورات دینی پایبند بودند كه زندگی روزمره‏شان به راه بود، نه كاری به سیاست داشتند و نه دیانت، هم و غمشان معیشت‏بود . این دسته كه اكثریت جامعه آن روز را تشكیل می‏دادند غالبا مسلمانانی بوده‏اند كه در مناطق خارج از مكه و مدینه می‏زیستند . و پس از فتح مكه به سال نهم هجری، وقتی كه اقتدار نظام اسلامی مسلم گردید فوج فوج به اسلام گرویدند، تا تحت‏حمایت نظام اسلامی، منافع، امنیت و آسایش بیشتری برای خویش فراهم سازند . البته بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله اكثر مسلمانان سرزمینهای مفتوحه شام، عراق، ایران و مصر جزء همین دسته به حساب می‏آمده‏اند . اما دشمنان اسلام در زمان امامت امیر مؤمنان علیه السلام علاوه بر كفار منافقانی بوده‏اند كه تحت عنوان حزب طلقا در كنار اصحاب به سر می‏بردند . حزب طلقا، همان كفار قریش بوده‏اند كه تا آخرین نفس برای نابودی اسلام و حكومت اسلامی تلاش كرده و در این راه خسارتهای جانی و مالی فراوانی را متحمل گردیدند . اما با مقاومتهای مجاهدان اسلام نتوانستند اسلام را نابود سازند . به این دلیل به ناچار در سال هشتم هجری در جریان فتح مكه از ترس شمشیر مسلمانان ظاهرا اسلام آوردند، ولی همواره در كمین ضربه زدن و ریشه كن كردن دین و بازگرداندن جامعه به دوران جاهلیت‏بودند; چرا كه با پیروزی اسلام زندگی اشرافی، امتیازات ظالمانه و هوسرانی‏های حرامشان از دست رفته بود .هسته مركزی حزب طلقا را خاندان بنی امیه تشكیل می‏دادند و در كانون فتنه‏گری، خاندان بنی امیه، ابو سفیان و فرزندانش قرار داشتند . پیامبر صلی الله علیه و آله پس از فتح مكه همواره مواظب این گروه بوده تا بر علیه مسلمانان فتنه گری نكنند . هرگز پستهای كلیدی و یا امتیازات حساس را به آنان نمی‏سپرد و در محافل خصوصی خویش با خواص اصحاب و عناصر خودی، آنان را شركت نمی‏داد . بنابراین تا روزی كه نبی اكرم صلی الله علیه و آله در قید حیات بود آنان نتوانستند ضربه‏ای به اسلام وارد سازند . لكن پس از رحلت رسول اكرم صلی الله علیه و آله به دلیل ضعف برخی از سران اصحاب، امویان اندك اندك خود را به دستگاه خلافت نزدیك نمودند; آنها ابتدا امتیاز حكمرانی شام را از خلیفه دوم گرفته و پس از مدتی فرمانروایی كوفه، بصره و مصر را در دست گرفتند و بر دار الخلافه مسلمانان مسلط گشتند . به طوری كه در زمان عثمان معاویه والی شام، ولید بن عقبه و سعید بن عاص والیان كوفه و عبدالله بن عامر والی بصره و یعلی بن منیه والی یمن و عبدالله بن سعد بن ابی سرح والی مصر و مروان بن حكم رئیس دفتر عثمان، همگی از حزب طلقا و غیر از یعلی بن منیه بقیه از خاندان بنی امیه بوده‏اند، علی بن ابی‏طالب در تمام دوران امامت‏خویش هرگز به این گروه منافق دست دوستی و همكاری نداد . چه در دوران تنهایی و غربت و چه در دوران حكومت هیچ‏گاه به آنان نزدیك نشد . و تساهل و تسامح با آنها را روا ندانست . پس از سقیفه و تصاحب خلافت توسط ابوبكر، ابو سفیان برای اختلاف افكنی بین سران اصحاب و درگیر كردن آنان با یكدیگر، به علی علیه السلام و بنی هاشم پیشنهاد همكاری و كنار زدن ابوبكر را داد . ولی حضرت در پاسخش فرمود:
«ارجع یا ابا سفیان، فو الله ما ترید الله بما تقول، و ما زلت تكید الاسلام و اهله .» (۳۵) یعنی: برگرد ابو سفیان، قسم به خدا، تو برای خدا این حرف را نمی‏زنی، تو همواره در پی مكر و خدعه علیه اسلام و مسلمین بوده‏ای . حضرت وقتی به حكومت رسید كلیه كارگزاران اموی را از كار بركنار كرد، (۳۶) تنها كسی كه مقاومت می‏ورزید معاویه بود . از نظر علی علیه السلام بنی امیه عناصر منافق و فتنه گری بودند كه به دروغ ادعای مسلمانی داشته و در سایه تساهل خلفای گذشته زیركانه در دستگاه خلافت نفوذ كردند . و پستهای كلیدی جامعه اسلامی را در دست گرفتند . از این رو به مردم تذكر می‏داد كه اساسا آنها مسلمان نیستند، هنوز كفر دوران جاهلیت در پشت پرده‏های دلهایشان پنهان است اگر فرصتی پیدا كنند بر علیه اسلام فتنه می‏كنند باید از آنها هراسید و به آنان دست دوستی، صلح و صفا نداد . قسم یاد می‏كرد:
«و الذی فلق الحبة و برء النسمة ما اسلموا و لكن استسلموا و اسروا الكفر .» (۳۷) یعنی: قسم به آن كه دانه را شكافت و انسان را آفرید آنها اسلام نیاورده‏اند لكن به ظاهر تسلیم شده‏اند و كفر خویش را پنهان كرده‏اند .
و می‏فرمود:
«الا ان اخوف الفتن عندی علیكم فتنة بنی امیة .» (۳۸)
یعنی: هوشیار باشید مخوفترین فتنه‏ای كه از آن بر شما خوف دارم فتنه بنی امیه است . همین بینش امیر مؤمنان بود كه موجب سرسختی و صلابتش در برخورد با بنی امیه گردید . حضرت احساس می‏كرد مصالحه و كنار آمدن با معاویه، به معنای پذیرش حاكمیت كفر و نفاق بر مسلمانان شام و تكیه زدن منكران دین بر منصب پیامبر خدا می‏باشد . به همین جهت می‏فرمود: «یئس القوم و الله من خفضنی و منیتی و حاولوا الادهان فی ذات الله و هیهات ذلك منی .» (۳۹) یعنی: (بنی امیه) از پایین كشیدن و مرگ من، ناامید شده‏اند! تلاش می‏كنند مرا وادار به سستی و كاهلی در برابر دستورات خدا كنند، ولی سستی در اجرای دستورات الهی از من دور است . ابن عباس می‏گوید: من پنج‏شب بعد از قتل عثمان وارد مدینه شده بودم، خواستم نزد علی بروم كه به من گفته شد مغیرة بن شعبه نزد علی است; ساعتی پشت درب نشستم، تا این كه مغیره بیرون آمد، به من سلام كرد و گفت، كی آمده‏ای؟ گفتم همین الان، بعد نزد علی علیه السلام رفتم و سلام كردم ... گفتم درباره كار مغیره برایم بگو، چرا با شما خلوت كرد؟ علی علیه السلام فرمود: دو روز پس از قتل عثمان نزد من آمد و گفت وقت‏خصوصی می‏خواهم من هم شرایط را فراهم كردم، گفت: شما باقی مانده مردان بزرگی و من هم خیر خواه شما هستم، از شما می‏خواهم كارگزاران عثمان را امسال عزل نكنی، بنویس تا سر پستهایشان بمانند; اگر با شما بیعت كردند و حكومتت استوار شد هر كس را كه خواستی عزل و هر كه را خواستی سرجایش مثل گذشته مستقر می‏كنی . من گفتم: «و لا اعطی الریا فی امری .» ; یعنی: به خدا قسم، من در دینم مداهنه [مصالحه و معامله] نمی‏كنم . او گفت: حال كه از انجام این كار پرهیز داری هر كس را كه خواستی بر كنار كن، ولی معاویه را رها نكن او آدم با جراتی هست آرام نمی‏نشیند، مردم شام هم از او حرف شنوی دارند، به علاوه شما برای ابقای او حجت داری; زیرا عمر او را والی تمام قلمرو شام قرار داده بود .
من به او گفتم:
«لا و الله لا استعمل معاویة یومین ابدا .» ; یعنی: نه قسم به خدا من حتی دو روز هم معاویه را سر كارش باقی نمی‏گذارم . ابن عباس پس از نقل این ماجرا می‏گوید [به علی علیه السلام] گفتم: من پیشنهاد می‏كنم معاویه را ابقا كنی، اگر با شما بیعت كرد، مسؤولیت عزلش با من، من او را از منزلگاهش بیرون می‏كشم .
ولی علی فرمود:
«لا و الله لا اعطیه الا السیف .» (۴۰)
یعنی: نه قسم به خدا جز شمشیر چیز دیگری به او هدیه نخواهم كرد . آری حضرت تا آخرین لحظه حاضر نشد و لو به طور موقت‏با بنی امیه مصالحه كند در حالی كه اگر با معاویه صلح می‏كرد یقینا حكومتش دوام بیشتری می‏یافت . ولی حضرت حاضر نبود حتی یك روز به واسطه معامله با كفار و منافقان بر عمر حكومت‏خویش بیفزاید . از این رو در حالی كه تازه بیش از هفت ماه و سیزده روز از جنگ جمل نگذشته و هنوز خستگی و گرد غبار جنگ بصره از تن سپاهیان فرو نریخته بود، بار دیگر برای جنگ با معاویه از كوفه به سوی صفین حركت كرد . یكصد و ده روز در حال جنگ با معاویه بود . در طول این مدت نود بار بین دو سپاه درگیری رخ داد و بیست و پنج هزار تن از سپاهیان به شهادت رسیدند . (۴۱) اما هرگز حاضر به نرمش در مقابل سپاه شام نشد . سرانجام سند تحكیم و آتش بس موقت را با اصرار خوارج، و برای حفظ مصالح اسلام و مسلمین پذیرفت، اما پس از پایان ماجرای حكمیت و آشكار شدن نیرنگ معاویه، بار دیگر برای جنگ به سوی صفین حركت نمود . كه فتنه جنگ نهروان به وقوع پیوست . سپاهیانش پس از نهروان از اطراف آن حضرت پراكنده شدند، و آن بزرگوار را در اجرای سیاستهایش تنها گذاردند . این وقایع كاملا نشان می‏دهد یكی از مرزهای ممنوع تساهل در مكتب علوی تساهل با دشمنان اسلام، شیاطین، منافقان و به طور خلاصه عناصر غیر خودی است، مرزی كه حضرت هرگز آن را در هم نشكست و از آن پا فراتر ننهاد .
نتیجه‏گیری
بنابراین در جمع بندی باید گفت مدارا و شدت عمل در حكومت اسلامی دارای حد و مرز مشخصی است . حاكم اسلامی تا آنجا كه به مصالح اسلام و جامعه اسلامی ضربه‏ای وارد نشود، می‏تواند برای هدایت‏خواص منحرف یا متحجران سیاسی و مذهبی از خود بردباری نشان دهد . ولی بر سر مسائلی كه تضمین كننده نظم جامعه و اسلامیت‏یك نظام سیاسی می‏باشد; یعنی مقوله‏هایی چون اجرای حدود و حفظ بیت المال و برخورد با معاندان و منافقانی كه به دنبال هدم اسلام و نظام اسلامی هستند باید سختگیر و با صلابت‏باشد و ضعف و سستی به خود راه نداده، مشی مدارا و تسامح را كنار بگذارد .پی‏نوشت:
۱*) كارشناس ارشد تاریخ، محقق و نویسنده .
۲) بقره/۱۵۸ .
۳) بقره/۱۵۸ .
۴) محمد بن یعقوب كلینی، الاصول من الكافی، دار الكتب الاسلامیة، تهران، ج ۵، ص ۴۹۴، ح ۱ .
۵) محمد بن محمد شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسة آل البیت، قم، ۱۴۱۳ ق، ح ۱، ص ۱۷۳ .
۶) مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۳۷۵ ق، ج ۳، ص ۱۳۱۵ . (كتاب الحدود، ج ۱۶۸۸)
۷) قلم/۹ - ۸ .
۸) محمد ابن سعد، الطبقات الكبری، دار بیروت، ۱۴۰۵ ق، ج ۱، ص ۲۰.
۹) فتح/۲۹ .
۱۰) ابن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، دار الاضواء، بیروت، ۱۴۱۱ ق، ج ۲، ص ۴۷۳ .
۱۱) ر . ك: نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، مكتبة المرعشی النجفی، قم، ص ۵۱۳ .
۱۲) محمد ابن سعد، پیشین، ج ۵، صص ۱۵و۱۶ .
۱۳) ر . ك: محمد بن محمد شیخ مفید، الجمل، تحقیق علی میر شریفی، مكتب الاعلام اسلامی، قم، ۱۴۱۳ ق، ص ۱۷۶ .
۱۴) همان .
۱۵) محمد ابن سعد، پیشین، ص ۱۷ .
۱۶) منقری، نصربن مزاحم، پیشین، ص ۱۸۶ .
۱۷) ر . ك: عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۸، صص ۳۷و ۳۸و ۴۸و ۵۵ .
۱۸) همان، ص ۴۰ و ۱۹ .
۱۹) ابراهیم ثقفی، الغارات، تحقیق عبدالزهراء الحسینی، دار الاضواء، بیروت، ۱۴۰۷ ق، ص ۳۶۸ .
۲۰) بقره/۴۵ .
۲۱) مائده/۸ .
۲۳) ابراهیم ثقفی، پیشین، صص ۳۷۰ - ۳۶۶
۲۳) محمدباقر محمودی، نهج السعادة فی مستدرك نهج البلاغه، دار التعاریف، بیروت، ۱۳۹۶ ق، ج ۱، ص ۱۹۸ .
۲۴) نهج‏البلاغه، خطبه ۱۵ .
۲۵) محمد باقر محمودی، پیشین، ج ۴، ص ۳۱ .
۲۶) همان، ج ۱، ص ۲۲۴ .
۲۷) همان، صص ۲۲۵ - ۲۲۴ .
۲۸) ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۴، ص ۱۰۲ .
۲۹) محمدباقر محمودی، پیشین، ج ۴، صص ۱۴۶ و ۱۴۷ .
۳۰) ر . ك: ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۴، صص ۸۳ و ۸۵; محمد تقی تستری، قاموس الرجال، جامعه مدرسین، قم، ج ۹، ص ۴۳۸ .
۳۱) محمدتقی تستری، قاموس الرجال، مركز نشر الكتاب، تهران، ج ۹، ص ۷ .
۳۲) همان، ص ۲۲۰ .
۳۳) محمدباقر محمودی، پیشین، ج ۱، ص ۶۰۲ .
۳۴) نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶; محمدباقر محمودی، پیشین، ج ۲، صص ۴۵۲ - ۴۵۰ .
۳۵) محمد بن محمد شیخ مفید، الارشاد، پیشین، ج ۱، ص ۱۹۰ .
۳۶) احمد یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، شریف الرضی، قم، ۱۴۱۴ ق، ج ۲، ص ۱۷۹ .
۳۷) نهج البلاغه، نامه ۱۶; ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۴، ص ۳۱ .
۳۸) نهج‏البلاغه، خطبه ۹۳ .
۳۹) محمدباقر محمودی، پیشین، ج ۲، ص ۲۱۰ به نقل از علل الشرایع، باب ۱۲۲، ح ۲; المناقب، ج ۳، ص ۱۵ .
۴۰) علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب، دار الفكر، بیروت، ۱۴۰۹ ق، ۲، صص ۳۶۴ و ۳۶۵ .
۴۱) علی‏بن‏الحسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، دارالصاوی، قاهرة، ص ۲۵۶ .
نویسنده:جواد سلیمانی
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید