سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

آثار منفی جنبش ملی گرایی


به تدریج جهان به سوی كشمكش و تعارض میان ملت ها پیش رفت, و جنگ جهانی اول و در پی آن, جنگ جهانی دوم, كه در تاریخ بشر بی نظیر بود, واقع شد. بی دلیل نیست كه در عصرِ ملی گرایی بمب های هسته ای و هیدروژنی اختراع می شوند كه كره خاكی را به فروپاشی و نابودی تهدید می كنند, این ملی گرایی است كه بشریت را در دو دوره پی در پی به فروپاشی و تجزیه كشانده و این خود به نزاع منجر گردیده و نزاع نیز به اختراع سلاح ها و وسایل تخریب انجامیده است. ملی گرایی به فروپاشی جامعه بشری می انجامد همان گونه كه آن بمب ها به نابودی اجسام منجر می شود, و این دو در فروپاشی و تفرقه و شدت نابود سازی همسان اند.به منظور بیان تفصیلی آثار منفیِ جنبش ملی گرایی, باید این آثار را در دو بخش عام, كه شامل كل بشریت است, و خاص كه مربوط به جهان اسلام است, بررسی كنیم.
آثار منفی جنبش ملی گرایی در عرصه جهانی
این آثار را می توانیم ضمن موضوعات ذیل بررسی كنیم:
۱ـ ملی گرایی الگویی سرزمینی
ییكی از نتایج عصر نهضت این بود كه اروپا از دین به عنوان برترین الگو سرپیچید و به جای آن به مجموعه ای از ارزش های محدود و نسبی, ایمان آورد. در پیشاپیش آن الگوها, ملی گرایی بود كه بازگشت گرایی نهضت اروپایی آن را تبلور ساخت, زیرا این نهضت انسان را به پرستش بت های روزگار طفولیت این تمدن بازگرداند و حال آن كه آدمی این مرحله ابتدایی را به بركت تلاش های انبیا(ع) پشت سر نهاده بود و به رشد خویش در توحید نایل آمده بود.
شایسته است در این جا به طرح مسئله الگوهای برتر بپردازیم. چنین پنداشته شده كه این مسئله قضیه ای انتزاعی است و رابطه ای با واقعیتِ خارجی زندگی ندارد, حال آن كه چنین نیست. به یقین, ایمان به الگوهایی معین در زندگی بر حیات روحی و عقلی و اخلاقی و در نتیجه حیات اجتماعی آدمی تأثیر دارد, زیرا ویژگی های آن الگوها بر فرد مؤمن به آن ها باز می تابد و او را سلباً و ایجاباً هم رنگ خود می سازد. از این جا است كه آدمی با مسئله الگوها هم چون بحران سرنوشت در حیات خود مواجه بوده است, همان گونه كه ادیان آسمانی هم آهنگ با این واقعیت پیروزی را از آن توحید در مقابل شرك دانسته اند, چرا كه در این زمینه میان الگوها تفاوت وجود دارد, الگویی كه شایسته است آدمی از آن پیروی كند و حاوی ویژگی های الگوی حقیقی لازم برای انسان است, و الگوهای پوچ و ساختگی كه خاصیت آن ها به تأخیر انداختن حركت آدمی به سوی تكامل و خلاقیت است.
خاستگاه اصلی در این امر در احساس نیاز به سوی (مطلق) و پیروی از آن هم چون نیازی فطری و طبیعی است, و از ویژگی هایِ مطلق, به حركت درآوردن آدمی و شكوفا كردن نیروها و توان های خلاّقِ او است. انسان نمی تواند با قرار دادن (نسبی) به جای (مطلق) بر آن نیاز فایق آید, زیرا (نسبی) ساخته وجود انسان است و در نتیجه حاوی ویژگی های آدمی با همه نواقص آن است, پس چیزی جز تكرار محدودیت و امراض آدمی و در نتیجه سبب جمود موجود انسانی نیست. براساس این اندیشه در می یابیم كه ملی گرایی الگویی برگرفته از انسان است و مبتلا به همه نواقص و ویژگی های منفیِ او است. از این رو می بینیم كه ملی گرایی آمیخته با خود خواهی آدمی و تعصب و تكبر و غرور و محدودیت او است و این ها همه شرور و رذایلی هستند كه انسانِ غربی به حكم دوری اش از مطلق به تقدیس آن ها پرداخته است.۱
خلاصه این كه ملی گرایی سبب حرمان آدمی از دست آوردهای ارتباط با مطلق گردیده است و به جای آن او را با بحران های ناشی از ارتباط با محدود گرفتار ساخته است از این رو است كه خدای تعالی فرموده است: (لا تجعل مع اللّه الها آخر فتقعد مذموماً مخذولاً)۲
شهید سید محمد باقر صدر می گوید: (… هر الگوی محدود و نسبی هرگاه در مرحله ای مورد توجه آدمی قرار گیرد و انسان از آن برای خود مطلقی بسازد و بر این اساس مرتبط با آن گردد در مرحله رشد ذهنی تبدیل به قیدی بر ذهن می گردد همان ذهنی كه آن را آفریده است و این مقتضای محدود و نسبی بودن آن [الگو] است.)۳
برتراند راسل می نویسد: (حبّ وطن به تنهایی نمی تواند الگوی برتر باشد, زیرا فاقدِ قوه نوآوری و ابداع است.)۴
۲ـ ملی گرایی و اخلاق
از آن جا كه ملی گرایی الگویی محدود و نسبی است, به جریانی مقابل اخلاق بدل می شود, زیرا اخلاق جز در چهارچوب الگوهای مطلق زاده نمی شود. از بحث های قبل هم روشن شد كه ملی گرایی آمیزه ای از ویژگی های پست بشری هم چون خود محوری, تعصب, كبر و غرور است و هنگامی كه الگوهای آدمی در حدود قلمروهای جغرافیایی او محدود گردد, به آن جا می رسد كه اخلاق را با مفهومی نژادپرستانه مطرح می كند و در این صورت, فضیلت همان است كه مصلحت میهنی و ملی می طلبد و رذیلت آن است كه با این مصلحت متعارض باشد, هرچند آن مصلحت و راه های تحقق آن نامشروع باشد. فولیز می گوید: (هیچ كس عظمت كشور خود را آرزو نمی كند مگر آن كه آرزوی شكست و انحطاط دیگران را دارد).۵ برتراند راسل می نویسد: (احساس ملی همراه با عنصر پنهان یا آشكار دشمنی نسبت به غیر است).۶ و یكی از مستشرقان هلندی اظهار می دارد كه: (ملی گرایی به خدایی [بدل شده است] كه همه اصول حق و عدل و خیر را به قربان گاه خود می برد.)۷
و استاد (جود) درباره مجد و شرف ملی چنین شرح می دهد:(مجد و عظمت ملی تنها به این معنا است كه ملت از چنان توانی برخوردار باشد كه بتواند به وسیله آن امیال و خواسته های خود را در صورت نیاز بر دیگران تحمیل كند… پس شرف به قول (مستر بلدون), عبارت است از: نیرویی كه ملت را به عظمت و افتخار برساند و انظار را به سوی آن جلب كند و افكار را به خود مشغول سازد, و معلوم است كه چنین نیرویی كه ملت را به این مرتبه از شرف برساند تنها بر بمب های آتشین و مخرب و ویران كننده و بر وفاداری جوانان و میهن دوستی آنان توقف دارد; جوانانی كه علاقه مند به فرو ریختن آن بمب ها بر سر مردم و سرزمین های دیگرند… پس به عقیده من چنین ملتی به همان میزانی كه از شرف برخوردار است! باید وحشی و تربیت نشده تلقی شود….)۸
والتر لاكور می گوید: (از ویژگی های اصلی ملی گرایی خودخواهی و كم انگاری شأن دیگران, و فقدان روحیه انتقادپذیری و عدم احساس مسئولیت و عدم رعایت جانب انصاف است. از این رو ملی گرایی به تدریج واقع بینی را از دست می دهد و پندار خیالی را بر جامعه حاكم می كند.)۹
جان هرمان راندال می گوید: (فاشیست های ایتالیایی نخستین كسانی بودند كه از نو به صراحت به خود محوری مقدس برای دولت ملی مباهات می كردند.)۱۰
۳ـ ملی گرایی جنبشی مادی
ملی گرایی مذهبی وضعی است كه الگوهای خود را از ضروریات محیطی می گیرد, و از این رو با تفكر مادی هم آهنگی كامل دارد و حامل ویژگی های آن در عرصه های سیاسی, اجتماعی و فرهنگی است. و از نشانه های مادی بودن آن تناقضش با اخلاق و ارائه تفسیری عرفی از زندگی اجتماعی است.
۴ـ ملی گرایی منشأ جنگ ها
نویسندگان و اندیش مندان متفق اند كه ملی گرایی در ورای جنگ های دو قرن نوزدهم و بیستم قرار دارد. در قرن نوزدهم ملی گرایی موجب بروز معركه ها و ایجاد مستعمره ها گردید سپس منشأ توسعه طلبی و تعارض منافع میان دولت های مختلف, به تعبیر یكی از مورخان جامعه شناس, شد.۱۱
فرانسیس كوكر, اندیشه مند غربی, می گوید: (بسیاری از ملی گرایان در قرن نوزدهم در پی احساسات ملی گرایانه افراطی به این باور رسیدند كه ملت های پیشرفته كه از تاریخ و میراث عظیمی برخوردارند و دارای برتری های نژادی و ملی و میهنی هستند, سزاوار نیست كه توانایی ها و قدرت خود را در داخل مرزهاشان محصور كنند, زیرا وظیفه ملی و میهنی تنها منحصر به دفاع از حاكمیت كشور و حفظ استقلال آن نیست, بلكه یك رسالت جهانی وجود دارد كه بر آن ها بسط نفوذ سیاسی و گسترش تمدن ملی شان را بر همه كشورهای عقب مانده ایجاب می كند, هر چند این امر مستلزم به كارگیری زور و خشونت باشد, و این مقتضای مصلحت است.)۱۲
دكتر (هات), یكی از پیشگامان ملی گرایی در قرن نوزدهم, چنین می گوید: (اكتفا به حفظ حاكمیت كشور همه چیز نیست, زیرا روی گردانی از رقابت اقتصادی ـ سیاسی جهانی به معنای عدم ایفای كامل وظیفه در پاسداری از عظمت و شكوه تاریخی كشور است. پس عدم اقدام به توسعه طلبی به معنای در معرض آسیب قراردادن غرور ملی و نهایتاً مرگ در معركه تنازع بقا میان كشورها است, و البته اقتدار و خطرپذیری و روحیه تهاجمی داشتن ضامن استمرار و حفظ غرور ملی ما است.)۱۳
ملی گرایی در قرن بیستم به اوج خود رسید و در اثر آن جهان ـ غیر از جنگ های منطقه ای و محدود ـ در دو جنگ جهانی فرو رفت, در این باره (لویس ل.اشنایدر) می گوید: (شدت رقابت میان دولت های ملی روز به روز فزونی یافته و تحت تأثیر وجود مصالح انفعالی مغایر با گذشته, موجود بشری به فراموش كردن این مطلب گراییده است كه همه آدمیان در اصل یكسان هستند و واقعیت این است كه ضرورت های تكامل ملی غلبه هر دولت را بر دولت دیگر ضروری ساخته است و این احساس, صلح و آرامش را از همه دولت ها گرفته است.)۱۴
و نیز می گوید: (خون میلیون ها انسانی كه بر زمین ریخته شد و ثروت های عظیم ملت هایی كه به غارت رفت و فجایع انسانی كه واقع شد همه و همه جهان را در كارش به شگفت فرو برد و این هنگامی بود كه ملت آلمان احساس ها و ویژگی های انسانی خود را از دست داد.)۱۵این۵ـ تعمیم غیر منطقی
از آثار سوء ملی گرایی این است كه آدمی را به استبداد و تعمیم غیرمنطقی سوق می دهد; تعمیمی كه حاوی سه نوع خطا است: یكی خطا در تعمیم دادن صفات مثبتی كه برای این یا آن ملت ادعا می شود بر همه افراد آن, حال آن كه ملت جمعیت بسیاری است كه افراد متنوعی را در برمی گیرد كه خوب و بد, با هوش و كودن همه را با هم دارد.دوم: خطای در تعمیم دادن ادعای ویژگی های مثبت به نحوی كه فرد هر صفت مثبتی را به ملیت خویش نسبت می دهد و هر صفت منفی ای را از آن دور می پندارد, حال آن كه هر ملتی و هر امتی دارای برخی صفات مثبت و پاره ای صفات منفی است. و غیر از معصومان تاریخ نمونه ای از انسان منزه از هرگونه نقص را یاد نمی آورد.
خطای سوم در تعمیم دادن ویژگی های مثبت بر گستره تاریخ ملی است, به طوری كه در روش های تعلیم و تربیتی در نظام های ملی گرا تأكید بر ارائه تصویری از تاریخ ملی است كه آن را الگوی آرمان ها و اقتدار و ابتكار معرفی كند. به آن معنا نیست كه ملی گرایان منكر نسبیت ملیت هاشان هستند یا آن كه مدعی ویژگی های مطلق برای آن ها در بُعد نظری باشند, زیرا نسبیت واقعیتی بشری است كه قابل انكار نیست, لیكن احساس متعصبانه ملی گرایی باعث می شود كه آدمی به ملیت خویش آن گونه بنگرد كه گویا استثنایی در عرصه حیات بشری است و حالتی مطلق دارد.
شعارهای (آلمان برتر از همه است), (ایتالیا از همه برتر است) و شعارهایی از این دست كه بسیاری از ملی گرایان اروپایی تا همین اواخر سر می دادند, چیزی غیر از تعبیرهایی عملی از همان مطلق پنداری ملیت ها نبوده است, درست همانند حقیقت مطلق الهی كه از آن به (یداللّه فوق ایدیهم) یا (كلمة اللّه هی العلیا) تعبیر می شود.
۶ـ انحطاط اندیشه
احساس ملی و میهنی, احساسی انفعالی است كه منشأ آن عاطفه توجیه نشده است, از این رو در بحران ها و جنگ های ملی و میهنی به شدت بروز می یابد و در زمان های صلح فروكش می كند وضعیف می شود, و تأكید بر این بُعد در آدمی به غلبه دادن عاطفه بر عقل می انجامد.تقی الدین نبهانی می گوید: (هر گاه اندیشه منحط گردد میان مردمان علقه وطنی نمایان می شود و این به حكم هم زیستی آنان در سرزمینی واحد و پیوند آنان به آن سرزمین است, پس غریزه بقا آنان را به دفاع از خویش برمی انگیزد و این ضعیف ترین پیوند ها و منحط ترین آن ها است و در چرنده و پرنده نیز, همانند آدمی, موجود است. این علقه همواره نمودی عاطفی دارد و مستلزم حالت خصومت با اجنبی است كه با مهاجمه با او یا استیلای بر آن همراه است. و در حالت مصونیت كشور از دشمنی و هجوم اجنبی دیگر خاصیتی ندارد و نقش آن هنگام دفع اجنبی و پس از اخراج او از كشور پایان می پذیرد, از این رو است كه این علقه, علقه ای انحطاط پذیر است. هنگامی كه اندیشه محدود و مضیّق باشد علقه ملی میان مردمان, هم چون علقه ای خانوادگی اما در شكلی گسترده تر, نمایان می گردد. این از آن رو است كه غریزه بقا در آدمی ریشه دار است, و این در انسان گرفتار انحطاط فكری حس برتری طلبی و سلطه جویی را پدید می آورد….)۱۶
وی علقه ملی ـ میهنی را به سه دلیل فاسد می داند: (نخست این كه علقه ای منحط و بی فایده است, زیرا انسان را در حال سیر در راه تعالی, به انسان وابسته می سازد و دوم این كه رابطه ای عاطفی است كه از غریزه بقا با دفاع از خویش ناشی می شود و رابطه عاطفی در معرض تغییر و تبدیل است و شایسته دلبستگی نیست….)۱
(هربرت لوتی) (۱۷۴۴ـ۱۸۰۴) هم می گوید: (ملی گرایی مذهبی است كه بر قسمی از جزمیات تكیه دارد كه فاقد توجیه علمی و عقلی است و كسی جز پیروان آن به اصالتش اعتقاد ندارد.)۱۸
لویس ل. اشنایدر می گوید: (در طی قرن نوزدهم تردید در عقل به تدریج بر آدمیان غالب شد و احساس گرایی (رومانتیسم) در برابر گرایش عقلی در اندیشه نمایان گردید, و با ملی گرایی در آمیخت و احساس گرایانِ ملی گرا به جای روی كرد به عقل و اندیشه به دل و روح و خون گراییدند و از آن وحی و الهام گرفتند…. و اعتقاد پیدا كردند كه نیروی خرد در برابر این نیروهای زیست شناختی هم چون غرایز, ناتوان است… و این اندیشه جمعیت های بسیاری از مردمان را به خود متمایل ساخت كه بعدها به قائدان و ساحران و غوغا سالارانی تبدیل شدند كه به خون می اندیشیدند… قرن بیستم بهترین گواه بر این دوری جستن از عقل و گرایش به خرافات و افسانه ها است و می توان این دگرگونی را به بهترین وجه شناخت آن گاه كه به استفاده از شیوه های روان شناختی برای توصیف انحطاط عقلی و فكری روی آوریم.)۱۹
در واقع ملی گرایی تبلور یكی از مبارزه جویی هایی است كه نهضت اروپایی در برابر عقل و خردگرایی مطرح كرده است و نقش منفی آن در این روی كرد با تلاش های علمی و فلسفی مختلف كامل می گردد; تلاش هایی كه هدفش وابسته كردن آدمی به هویت و موجودیت مادی آن است و بازگرداندن وجود معنوی اش به تجاهل نسبت به برخی اجزای آن هم چون روح, و تفسیر برخی دیگر از اجزای این وجود معنوی بر مبنایی مادی همان گونه كه نسبت به عقل چنین كردند.
۷ـ فساد ملی گرایی در عرصه علمی
نظام های ملی گرا تمایل دارند كه به كودكان و دانش آموزان در مراحل مختلف تحصیل تلقین كنند كه به عظیم ترین ملت تعلق دارند. ادعای مجد و عظمت هم معمولاً مستلزم مبالغه در بزرگ شماری خویش با تحقیر دیگران است, چیزی كه به بروز منازعاتی فرهنگی میان ملیت ها در عرصه تاریخ علمی و فكری انجامیده است.
ویل دورانت می گوید: (ملی گرایی در قرن نوزدهم ظهور كرد و وجدان مورخان را فاسد گردانید.)۲۰
روبرت م. ماكیور درباره آثار منفی ملی گرایی در عرصه علمی چنین می گوید: (این پیشرفت [پیشرفت علمی] بهترین و سریع ترین است در صورتی كه آدمیان دركی ژرف تر از خویش داشته باشند وخود را عالم, مهندس, مخترع, فن آور و همراه با همه مردمان در جریان پیشرفتی واحد و فعال در راه مصلحتی واحد ببینند, نه آن كه خود را با وصف بریتانیایی, فرانسوی, ژاپنی, آلمانی و امریكایی و مانند آن بیابند. انسان ها, با چنین درك عمیقی, اعضای یك نظام جهانی خواهند شد كه تابع قانون است و درك و احساس آنان نسبت به امنیت در سایه این نظام نیرومندتر از درك و شعورشان نسبت به آن در سایه هویت های ملی خاص است, هویت هایی كه اكنون موجب تفرق آدمیان گردیده و نمی تواند امنیت و صلح مورد نیاز انسان را فراهم سازد.)۲۱
ییكی از نتایج منفیِ جنبش ملی گرایی در عرصه علمی همان چیزی است كه برتراند راسلِ فیلسوف و ریاضی دان را بر آن داشته است تا به ایجاد جامعه ای جهانی دعوت كند, جامعه ای كه (درهایش را به روی همه ملیت ها و همه ادیان و تمامیِ آرای سیاسی, جز آن ها كه منكر همكاری جهانی هستند, می گشاید… و هر زن و مردی كه آمادگی علمی دارد می تواند به آن وارد شود, بنابراین رنگ زرد یا تیره یا سیاه او مانع ورود او نمی شود.)۲۲
در نظر ایشان جریان ملی گرایی به تاریخ علوم زیان وارد كرده است و می گوید: (ملت های بزرگ همگی, با درجات متفاوت, تاریخ را ساخته و به تغییر و تعدیل آن پرداخته اند.)۲۳
۸ ـ بیماری نژادپرستی
از بحث های گذشته روشن شد كه نژاد پرستی با ملی گرایی ملازمه دارد, و تفكیك میان این دو ممكن نیست, این امری است كه مورد تأیید جنبش ملی گرایی در جهان, به ویژه در مرحله جدید آن است كه شاهد ظهور نازیسم در آلمان و سیاست جدایی و تبعیض نژادی در امریكا و در جنوب آفریقا بوده است. علاوه بر این كه استعمار, كه از بارزترین نشانه های تاریخ جدید است, پدیده ای نژادپرستانه تلقی می شود كه ناشی از جنبش ملی گرایی در جهان بوده است. درست است كه دشمنی و مخاصمه پدیده ای كهن در تاریخ بشری است و استعمار در واقع یكی از اَشكال آن است, لیكن مخاصمه صورت های مختلفی دارد: گاهی مستند به انگیزه های دینی است و زمانی برخاسته از عوامل اجتماعی یا اقتصادی است, و گاه ناشی از اسباب ملی گرایی نژاد پرستانه است. استعمار هم پدیده ای مخاصمه آمیز بر پایه این نوع اخیر است. این چیزی است كه از فقره (ملی گرایی منبع جنگ ها) در این مقاله به روشنی نمایان می گردد. و اگر جنگ جهانی دوم با شكست آلمان نازی پایان نمی یافت نژاد پرستی به افتخاری برای ملی گرایان بدل می شد. اما هزیمت آلمان, نژاد پرستی را به ننگی تبدیل كرد كه همه از آن تبری می جوین
د و آن را از خویش دفع می كنند, در نتیجه ملی گراهای هر قومی به كوشش درآمده اند تا اثبات كنند كه حركت آنان حركتی انسانی و مغایر با نژاد پرستی است. و این گرایش بیشتر در ملی گرایی های جدید, همچون ملی گرایی عربی, مورد تأكید است. هر كس به مطالعه ادبیات این حركت ملی گرای عربی بپردازد خواهد دید كه گرایش ها و شخصیت های مختلفِ آن بر این امر تأكید فراوان دارند كه ملی گرایی عربی حركتی انسانی و باز است و تعصب و نژاد پرستی را نمی شناسد. اما حقیقت این است كه ملی گرایی از آن جا كه بر حس خود برتر بینی و تأكید بر آن استوار است و كم انگاری و تحقیر شأن ملل دیگر را به دنبال دارد, به شكلی ضروری به احساس برتری طلبی نژادی می انجامد, البته این احساس در ملی گرایی های جدید و ضعیفی كه در عین نیرومندی پنهان است, ملی گرایی های كه, به منظور مقاومت در برابر ملی گرایی های دیگر مخالف با آنان در صورت دفاع از اخلاق و انسانیت, به تأكید بر جنبه انسانی می پردازند. اما هرگاه جریان های ملی گرا خود را برخوردار از وسایل تعدی و استیلای بر دیگران ببینند, این احساس به فعل بدل خواهد شد. از همین رو است كه برخی از جنبش های ملی گرا رفتاری دوگانه دارند; یعنی آن گاه كه با ملت های بزرگ استعماری روبه رو می شوند به اخلاق و انسانیت متوسل می شوند, ولی در روابط خود با ملت های كوچك تر به احساس برتری طلبی نژادی, آن هم به شكلی شگفت انگیز, كه حاكی از روابط میان وحوشِ جنگل است, روی می آورند. و این از نشانه های انحطاط احساس ملی گرایی است كه از حس و انفعال و نه از عقل و تفكر, سرچشمه می گیرد.در پرتو نگرش اسلامی می توان ملی گرایی را به دو نوع تقسیم كرد: ملی گرایی مثبت و آن, نوعی است كه بر پایه ای جهانی استوار است و تارهای آن در قالبی جهانی و گسترده تنیده شده است به طوری كه نسبت به آن جزئی از یك كل را تشكیل می دهد. دیگری ملی گراییِ منفی است كه به دور از این قالب شكل می گیرد و براساس تمرّد از آن قالب استوار شده است. فرق میان این دو آن است كه هرگاه نگرش به انسان از ویژگی های اصلی او نشأت بگیرد و به ویژگی های ثانوی و عارضی منتهی شود, آدمی را نخست در قالب انسانی قرار می دهد و از آن قالب به قالب محلی و ملی می آید, و چنین نگرشی مبنایی برای ملی گرایی مثبت می شود, زیرا به انسان, به لحاظ اصل, نگرشی جهانی دارد. و اما هرگاه نگرش به شكل معكوس باشد و از ویژگی های ثانوی و عارضی آدمی آغاز گردد و انسان را نخست در قالبی محلی و ملی قرار دهد و از آن دریچه به قالب انسانی و ویژگی های اصلی او بنگرد, چنین نگرشی مبنای ملی گرایی منفی است. این از خصیصه های حقوق طبیعی است كه حكم می كند ابتدا به اشیا نگریسته شود و از بداهت طبیعی آن ها و تكیه بر آن به غایت طبیعی آن ها پی برد. پس ملی گرایی در صورتی مثبت خواهد بود كه هم آهنگ و هم راه با حقوق طبیعی باشد, و در صورت تخلف از آن به پدیده ای منفی بدل می شود. ملی گرایی جدید از نوع دوم است.
پس از آن كه نگرش جهانی مسیحیت, در پی تحول مؤثر در شخصیت انسان اروپایی, تضعیف شد ملی گرایی به جای آن نمایان گردید و تناقض میان آن دو شدت یافت آن گاه كه ملی گرایی جانشین به ایجاد مبنایی مادی برای خود كوشید كه نقطه مقابل مبنای الهی مسیحیت بود, و چون مسیحیت در آن زمان در سیر قهقرایی و انحطاط به سر می برد و جامعه به آن به دیده كراهت و اجتناب می نگریست ملی گرایی توانست عرصه اجتماعی را به سوی خود جلب كند و به شكلِ جای گزینی در نظام اجتماعی و شایسته حیات به جای كلیسا ظاهر شود.
به این ترتیب اروپا به خدای كلیسا پشت كرد و از ملی گرایی به عنوان معبودی تازه استقبال كرد, و طبیعی بود كه این خدایی نژاد پرست باشد كه اروپا را بر غیر آن ترجیح می دهد, و این ترجیح از آن رو است كه اروپا چون مبتكر این حركت است برتری دارد و دیگر این كه این ملی گرایی ریشه در نژاد پرستی دارد. و برای آن كه نژاد پرستی توأم با تفكر مادی است. به همین سبب اروپا با سرعت برق آسایی از ملی گرایی به سوی نژاد پرستی رفت و هر انسانی حامل ریشه نژادی خاصی گردید كه مدعی ویژگی های كمال است و قداست های گوناگونی را برای آن نژاد قائل است و در پیش گاه آن نذرها و قربانی هایی تقدیم می كند به طوری كه تصور می رود انسان قرن نوزدهم و بیستم به پرستش بت و توتم ها بازگشته است!
دوم ـ آثار منفی جنبش ملی گرایی در دنیای اسلام
علاوه بر آثار منفی كلی ناشی از ملی گرایی دنیای اسلام شاهد آثار منفی ویژه ای بوده است كه جریان ملی گرایی در زندگی مسلمانان به بار آورده است. این آثار را می توان در موارد زیر خلاصه كرد:
۱ـ دوگانگی تمدن
پیش از عصر استعمار جهان اسلام در انسجام و یك پارچگی به سر می برد و به عقاید خویش اعتماد داشت. درست است كه مظاهر انحراف از اسلام بر حیات دنیای اسلام حاكم بود اما این عرصه از اندیشه رقیب و مزاحم اسلام خالی بود و مسلمان بر این باور بود كه راه درست تنها در دین او متجلّی است و در صورت دور شدن از آن خود را گناه كار می دید. تا آن كه موج غرب گرایی پدید آمد موجی كه تفكّری را در عرض اسلام پیش روی مسلمان می نمایاند و هجمه های تشكیك و شبهه انگیزی پیرامون تحقق پذیری اسلام و توانایی اش در اداره زندگی معاصر تدارك می دید. موج غرب گرایی به دلایل و عوامل متعدّدی ـ كه اكنون مجال ذكر آن ها نیست ـ در ارائه غرب به عنوان الگویی به جای اسلام و برانگیختن تردیدها و شبهه ها در ذهن فرد مسلمان درباره دین و عقیده اش, تا اندازه ای به موفقیت دست یافت و ملی گرایی یكی از عناصری بود كه مسلمان تحت تأثیر الگوی غربی به آن ایمان آورد.
این الگو گاهی به عنوان مبنا و مفهوم تازه حیات مورد ارزیابی قرار می گیرد و گاهی به عنوان تجربه ای كه برپایی آن در جامعه اسلامی مورد نظر است, جامعه ای كه الگوها و ارزش ها و مفاهیمی مغایر با آن الگو دارد, آن چه اكنون برای ما دارای اهمیّت است مطالعه ای از نوع دوم است. امّا با قطع نظر از ارزیابی عینی مفاهیم و اندیشه های غرب در زندگی, ما عقیده داریم كه روند انتقال این مفاهیم و افكار به جامعه اسلامی كه به ارزش ها و الگوها و مفاهیم انسانی و اجتماعی مخالف ایمان دارد و تلاش برای اجرای آن الگو در این جامعه حاوی خطری بزرگ نسبت به بنای اجتماعی, روحی و فرهنگی برای فرد و جامعه است.
به یقین اسلام علی رغم شرایط و اوضاع و احوال تاریخی و اجتماعی و سیاسی هم چنان نیرویی معنوی, فرهنگی و اجتماعی جاودان و مؤثر در زندگی انسان مسلمان است, و ارزش های اسلامی بر احساس و شعور و عاطفه او حاكم است و مسلمان به اسلام به عنوان مبنای حیات اجتماعی و فرهنگی خویش می نگرد.
در پرتوی این حقیقت درمی یابیم كه شأن روند غرب گرایی ایجاد نیرویی مخالف است كه علیه نیروی اسلامی در جامعه عمل می كند و اگر این روند با وسایل سیاسی, تبلیغاتی, نظامی و حقوقی تحمیل گردد به اختلال توازن در زندگی روحی و فرهنگی و اجتماعی خواهد انجامید در نتیجه نخبگانی ظهور خواهند كرد كه مؤید غرب گرایی هستند و نخبگانی دیگر به تأیید اسلام می پردازند و دسته ای دیگر به اختلاط این دو می كوشند و در سطح مردمِ عوام مفاهیم و نظرات در هم می آمیزد و روشی دوگانه برون می آید كه به لحاظ نظری به ارزش های اسلام گرایش دارد و در عمل تابع مفاهیم غربی است و در اضطراب روحی و فكری شدید به سر می برد. طبیعی است كه این نمودها موجب بروز ضعف در حیات امّت و كاستی توانایی های آن می شود. به همین سبب ساختار اجتماعی توان و كارآیی خود را از دست می دهد, چرا كه میان دو گرایش معكوس توزیع می شود و برایند نیروهای آن ها صفر می گردد. ملی گرایی یكی از اركان جریان غرب گرایی است و نقش منفی خود را در این حوزه ایفا می كند.
۲ـ پراكندگی ملّی
پس از سقوط دولت عثمانی مسلمانان به ملیّت های متعدّدی تقسیم شدند و شعار وحدت ملی به جای شعار وحدت اسلامی ظاهر شد. در آن هنگام ملی گرایان ترویج می كردند كه ملیّت بهتر از دین می تواند قالبی وحدت آفرین را متجلی سازد, زیرا دین جامعه واحد را به مسلمان و مسیحی تقسیم می كند سپس هر یك از این دو قسم را به مذاهب متعدّدی منقسم می سازد. این سخن, مغالطه ای آشكار است, چون اسلام دایره ای بشری و جغرافیایی دارد كه به مراتب از دایره شمول هر ملیّتی از ملیّت های مسلمانان گسترده تر است. بر تعدّد مذهبی می توان به وسایلی متعدد غالب آمد به ویژه آن كه این تعدد جز در سایه شرایط تاریخی و سیاسی عارضی سبب انقسام و نزاع نگردیده است. در اكثر جوامع اسلامی اهل كتاب اقلیتی ناچیز را تشكیل می دهند و معقول نیست كه به خاطر این اقلیت وحدت اسلامی در جامعه اسلامی تعطیل شود.البته مشكل ناشی از ملی گرایی تنها در ضعف نیروی اسلامی و تقسیم آن به تعدادی ملیّت تجلی نمی یابد بلكه در هر كشور اسلامی نیز كه ملیّت های متعددی وجود دارند متجلی می گردد برای مثال در عراق ملیّت های عرب, كُرد و تركمن حضور دارند و در ایران شش ملیّتِ اصلی زندگی می كنند, شمال آفریقا بین عرب و بربر تقسیم می شود, در تركیه كردها در كنار ترك ها به سر می برند و به این ترتیب در هر یك از این كشورها مشكل ملیّت وجود دارد, زیرا اقلیت های ملی به حكومت مركزی به دیده شكلی از حكومت امپراتوری می نگرند, و آیا حكومت ملی عربی در كشوری كه از سه ملیّت تشكیل می شود یا حكومت ملی ـ فارسی در روزگار رژیم شاهنشاهی, در كشوری كه از شش ملیت تشكیل می شود معنایی جز این دارد؟ امری كه با ظهور قالب وحدت آفرین جدید دفع گردیده است قالب میهنی است امّا حقیقت آن است كه با الگوی جدید به عوامل تجزیه و پراكندگی افزوده شده است. پس علاوه بر این كه انقسامات موجود حاصل ضرب تعداد ملیت ها در تعداد كشورها است فرد متحیر گردیده است كه كدام جهت استحقاق وفاداری او را دارد: میهنی یا ملی؟ همان گونه كه این وضع ده ها مشكل سرزمینی را میان مسلمانان پدیدآورده است.
۳ـ پیروی از غرب
این پیروی واقعیتی تلخ و حالتی بیمارگونه است كه از دو عامل نشأت می گیرد: یكی اختلال میزان نیروها میان تابع و متبوع به طوری كه تابع ضعیف تر و متبوع قوی تر است و رابطه تبعیت از همین جا ناشی می شود, همان گونه كه از تفكری نشأت می گیرد كه تابع را به پیروی یا هم سویی می خواند. این دو عامل در ملی گرایی وجود دارند.
از آن چه گذشت روشن گردید كه ملی گرایی سبب انحطاط در توان و نیروهای جامعه و به هدر رفتن امكانات آن می گردد, و این چیزی است كه به ضعف امت در برابر استعمار می انجامد كه خود نخستین عامل تبعیت است, همان سان كه ملی گرایی از آن جا كه عنصری از عناصر غرب گرایی منادی دعوت به پیروی از غرب است. پس غرب گرایی یك معنا بیش ندارد و آن این كه مسلمانان از غرب دنبال روی كنند و از ویژگی های تمدن آن متابعت كنند, این عامل دوم تبعیت است.
ملی گرایی ابزار غرب بوده است برای براندازی خلافت عثمانی و از بین بردن وحدت مسلمانان و برانگیختن دشمنی و جنگ میان آنان و منحرف كردن آنان از خط اسلام, و استوار كردن پایه های سلطه و سیطره بر آنان. این منشاء مصیبت هایی است كه مسلمانان در قرن بیستم ـ و در صدر همه آنها قضیه فلسطین ـ با آن مواجه شدند. البته نمی توان از حركتی كه براساس تفكری غربی استوار است و در دامان مؤسسات استعماری نشو و نما یافته و در سایه گمراه سازی و هیمنه غربی عمل می كند انتظاری غیر از این داشت. ما چه انتظاری می توانیم داشته باشیم از جنبش ملی گرایی ای كه لورنس مؤسس آن است كه می گوید: (من به تفكر ملی گرایی عربی ایمانی عمیق داشتم و پیش از حضورم در حجاز اطمینان داشتم كه این تفكری است كه تركیه را به فروپاشی خواهد كشاند)۲۴ و نیز می گوید: (من قصد داشتم امتی جدید تشكیل دهم و به بیست میلیون نفر از سامی ها بنیان هایی را عرضه كنم تا رؤیاهای خود را در گرایشات ملی, بر آن ها پایه گذاری كنند, همه سرزمین های امپراتوری عثمانی در نظر من با مرگ یك نفر انگلیسی برابری نمی كند.)۲۵پس ما چه انتظاری از وحدت عربی ای داریم كه انتونی ایدن ـ وزیر خارجه بریتانیا در سال ۱۹۴۱ ـ به آن دعوت می كند, و جامعه عربی بر پایه آن استوار می گردد؟۴ـ ملی گراییِ ویران گر
خطای آشكاری كه ملی گرایان جهان سوم مرتكب شدند این بود كه به استعمار روی آوردند و از آن خواستند تا ملیت های آنان را تقویت كند و طبیعی بود كه به هیچ چیزی دست نیابند, نه فقط از آن رو كه استعمار چنین چیزی را برای آنان نمی خواهد بلكه به این دلیل كه بنای هویت خودی به واسطه غیر, ممكن نیست.
و چه درست می گوید اقبال در خطابش به ملی گرایان مسلمان كه:
فی قدیم الدهر كنتم امة
لهف نفسی كیف صرتم امما
كل من اهمل ذاتیته
فهو اولی الناس طرّا بالقضا
لن یری فی الدهر قومیته
كل من قلّد عیش الغربا۲۶
ییعنی: در روزگاران گذشته شما امّتی واحد بودید امّا چه شد كه به چند امّت متفرق شدید. هر كس هویت خویش را فراموش كند در معرض نابودی قرار می گیرد و هر كس از مرام بیگانگان پیروی كند هرگز در جهان ملیّت خود را نخواهد یافت.به همین سبب یعنی از بین رفتن شعور ملّیِ حقیقی و به سبب تبعیت, ملیت هایِ جهان سوم در دست یابی به رهبری های مخلص و منزه ناكام بوده اند و پیوسته گرفتار رهبران دست نشانده, سرسپرده بیگانه و خائن بوده اند; برای مثال آیا این (عبدالحمید ثانی) نبود كه تلاش های (هرتزل) را برای گشودن راه فلسطین در مقابل ۲۲ میلیون لیره انگلیسی رد كرد و اسكادرانی كامل را برای دفاع از دولت دست نشانده ایجاد كرد و وامی به مبلغ صد میلیون فرانك برای صرف در امر تسلیحات گرفت در حالی كه دولت عثمانی در نابسامان ترین شرایط اقتصادی به سر می برد. آیا این سلطان مسلمان ترك با همه قصور و تقصیری كه داشت بهتر از داعیان عربیت و مدعیان ملی گرایی عربی نبود كه سرزمین های شان را با ذلّت تسلیم غرب كردند و به جای مشاركت در آزادسازی فلسطین در نابود سازی آن سهیم شدند؟
آیا امام خمینی(رض) برای عزّت ایران و عرب بهتر از مدعیان ملی گرایی نبوده است؟آیا میرزا محمد تقی شیرازی رهبر انقلاب دهه بیست در عراق برای عربیت بهتر و مفیدتر از ملك فیصل و پدرش رهبر انقلاب عربی یعنی شریف حسین نبوده است در حالی كه میرزا, ایرانی و فارس بوده است؟ آیا شیخ مهدی خالصی, كه عرب و عراقی بود و در ایّام تبعیدش در ایران به نفوذ بیگانه در ایران اعتراض كرده است, برای ملیّت فارس و كشور ایران بهتر از رضا شاه پهلوی نبود؟
۵ـ تفكر مادی
پیش از این یاد كردیم كه ملی گرایی جزئی از بافت تمدن مادی است و طبیعی است كه آثار این تمدن بر چهره اندیشه ملی گرایی نمایان باشد. در دنیای اسلام ملی گرایی دو مرحله از تفكر مادی را پشت سر گذاشته است, پیش از جنگ جهانی دوم ملی گرایی از مادیّت تفكر غربی تغذیه می كرد و پس از این جنگ, ملی گرایان سوسیالیسم را به عنوان مكتبی اقتصادی پذیرفتند و در آن از تجربه ماركسیسم كمك گرفتند. این امر ملی گرایی را در جهان اسلام به مرحله ای وارد كرد كه ریشه عمیق تری در تفكر مادی داشت.
از شواهد جنبه مادی اندیشه ملی گرایی در جهان اسلام سخن دكتر (احمد زكی ابو شادی) است:
انِ العروبة والكنانة ملتین
دینٌ یوحـده الوفـی العابد
عربیت و كنانه دو ملت هستند كه شخص وفادار و متعبد به هر یك از آن ها آن را دین منحصر و واحد خود می داند.ییكی از ملی گرایان سوریه در مقاله ای آورده است: (…تنها راه تحكیم تمدن عرب و پایه گذاری جامعه عربی آفریدن انسان عرب جدید سوسیالیست است كه بر این باور است كه خدا و ادیان و تیول داری و سرمایه داری و رفاه طلبی و همه ارزش هایی كه بر جامعه گذشته حاكم بوده است چیزی جز پیكره های مومیایی شده ای در لابه لای تاریخ نیستند.)۲۷علی ناصر الدین می گوید: (ملی گرایی نسبت به ما ملی گرایان عرب یك دین است كه بهشت و دوزخ خود را دارد اما در همین دنیا)۲۸. عمر فاخوری می نویسد: (عرب رشد نخواهد كرد مگر آن كه عربیت یا اصل عربی به منزله دینی شود كه بر آن تأكید و اهتمام ورزند همان سان كه مسلمانان بر قرآن كریم و مسیحیان بر انجیل مسیح تأكید و اهتمام می ورزند.)۲۹
۶ـ تحریف اندیشه اسلامی
ییكی از نتایج ملی گرایی در زندگی مسلمانان این بوده است كه ملی گرایان افكار خویش را بر اسلام تحمیل كرده و سبب تحریف اندیشه اسلامی شده اند. از بارزترین نمودهای این تحریف پیوند دادن اسلام با عربیت براساس تفكر ملی گرایانه است كه می گوید عقاید و فرهنگ ملل مظاهر و تجلیات ملی است كه از ویژگی های تاریخی و فكری آن ملت ها نشأت می گیرد. در پرتو چنین نظری اسلام نیز مظهری از مظاهر ملیّت عربی است بلكه طبق تفسیر (میشل عفلق) زاییده انسان عرب است۳۰, نه مولود آسمان. به این بیان كه امت عرب رسالتی همیشگی دارد كه در مراحل تاریخی مختلف به اَشكال مختلف و در حال تكامل ظاهر می گردد, و همه این اَشكال مقدس هستند; یعنی جاهلیت رسالت امت عرب, در مرحله پیش از اسلام است, و پس از آن, اسلام رسالت امت عرب شده است. و اكنون رسالت عرب در تفكر ملی گرایی سوسیالیستی تجلی یافته است, این تفسیر مطابق با پندار ملی گرایی معاصر است كه برای جاهلیت و اسلام ارزشی یكسان قایل است و می پندارد كه مشركانِ (قریش برای تحقق اسلام به همان اندازه ضرورت دارند كه مؤمنان به اسلام, و كسانی كه با پیامبر محاربه كردند هم سان كسانی كه او را تأیید و
ییاری نمودند, در پیروزی اسلام سهیم بودند.)۳۱۷ـ تحریف تاریخ اسلام
تاریخ اسلام تحت تأثیر ملی گرایی واقع شده و به سبب آن مشوّه گردیده است. از سویی ملی گرایان كوشیده اند تا چهره ای مثبت از دوران پیش از اسلام ارائه دهند و ثابت كنند كه امت عرب و غیر عرب به سبب اسلام موجودیت و هویت نیافته است بلكه در دوران جاهلیت چنین شده است. از سویی دیگر تلاش كرده اند تا از میراث و حوادث تاریخ اسلامی ـ هم چون فتوحات اسلامی ـ تفسیرهایی ملی گرایانه ارائه دهند. و اصل ملیت آنان را به مواضعی انحرافی كشانده است هم چون مدح دوران اموی به اعتبار این كه عصر احیای ملیت عرب در اسلام بوده است, و ایراد فشار و تحریم بر مذهب شیعه به اعتبار این كه علیه آن عصر شوریده است.
۸ـ معارضه با جنبش های اسلامی
به سبب تناقض های ملی گرایی با اسلام, جنبش های اسلامی در جهان اسلام با فشارهای شدید و وضعیتی دردآور از سوی ملی گرایان رو به رو شده اند, ملی گرایانی كه در اثر پیروی از غرب و مرام سكولاریستی خویش و دشمنی شان با اسلام به معارضه و مبارزه با جنبش های اسلامی برانگیخته شده اند.
این بارزترین آثار منفی ملی گرایی در قلمرو جهان اسلام است كه ما به شكلی گذرا, با تكیه بر وضوح آن ها در ذهن خواننده مسلمان كه خود شاهد عینی آن است, بیان كردیم.
در پایان به اظهار نظر چند تن از اندیش مندان مسلمان و غیر مسلمان اشاره می كنیم:
ـ برتراند راسل: (… دنیای جدید ما كاملاً سست شده است, و تنها زشتی ها فعال هستند و به طور گسترده رو سوی نابودی دارند … برای همه كسانی كه مست نیستند خطر آشكار است, و ملی گرایی نیروی اصلی است كه تمدن ما را به سوی نابودی می كشاند.)۳۲
ـ آرنولد توین بی: (تحفه های تمدن غربی مستی و ملی گرایی است….)۳۳
ـ اقبال لاهوری: وی ملی گرایی را به (نوعی وحشی گری)۳۴ توصیف كرده است.
ـ ابوالاعلی مودودی: (دو شیطان بر ملل غربی مسلط شده اند, دو شیطان نیرومندی كه این ملت ها را به جایی می برند كه موجب هلاكت است: یكی قطع نسل است و دیگری شیطان ملی گرایی.)۳۵
ـ تولستوی: (من مكرر تصریح كرده ام كه عاطفه میهن پرستی در زمان ما عاطفه ای غیر طبیعی و بلكه غیر صحیح و زیان بار است, و همین احساس, علت بیش تر بیماری های اجتماعی ماست… بنابراین نباید آموخته شود, كاری كه اكنون صورت می گیرد, بلكه باید منع گردد و ریشه های آن با همه وسایل ممكن كه به نظر صاحبان خرد و اندیشه می رسد, خشكانیده شود.)۳۶
پاورقیها:
۱۱. دكتر علی محمد نقوی, همان, ص۲۴.
۱۸. دكتر علی محمد نقوی, همان, ص۶۵.
۱۷. همان, ص۲۱.
۱۶. تقی الدین نبهانی, نظام العالم, ص۲۰.
۱۳. همان, ص۲۳.
۱۹. لویس اشنایدر, همان, ص۳۴.
۱۲. همان, ص۲۲.
۱۰. جان هرمان راندال, تكوین العقل الحدیث, ج۲, ص۴۱۱.
۱۵. همان, ص۱۲۹.
۱. برای توضیح بیش تر, ر.ك: شهید سید محمد باقر صدر, الفتاوی الواضحه, ص۷۰۶ـ۷۱۴; مقدمات فی التفسیر الموضوعی, ص۱۲۰ـ ۱۴۸.
۱۴. لویس اشنایدر, العالم فی القرن العشرین, ترجمه سعید عبود سامرایی, ص۲۰۸.
۲۸. محمد مبارك, المجتمع الاسلامی المعاصر, ص۱۱۵.
۲۳. همان, ص۱۴۰.
۲۶. محمد حسن اعظمی, فلسفه اقبال, ص۱۰۹.
۲۰.دكتر علی محمد نقوی, همان, ص۷۸.
۲۲. عباس محمود عقاد, ردود و حدود, ص۱۳۹.
۲۱. ماكیور, تكوین الدولة, ص۵۲۲.
۲۵. همان, ص۲۳۸.
۲۹.همان, ص۱۱۵.
۲۷. دكتر صلاح الدین منجد, اعمدة النكبة, ص۲۸.
۲۴. نجاح عطا الطایی, الفكر القومی, ص۹۱.
۲. اسراء(۱۷) آیه ۲۲.
۳۵. همان, ص۲۰۴.
۳۴. همان, ص۲۰۴.
۳.شهید سید محمد باقر صدر, همان, ص۷۸.
۳۱.همان, ج۱, ص۱۰.
۳۲. برتراند راسل, التربیة والنظام الاجتماعی, ص۱۳۸.
۳۰. حزب بعث عراق, المنهاج الثقافی المركزی, ج۲, ص۱۶.
۳۶. تولستوی, الافات الاجتماعیه وعلاجها, ص۲۱۵.
۳۳. نجاح عطا الطایی, همان, ص۲۳.
۴. به نقل از: صدرالدین قپانچی, المذهب السیاسی فی الاسلام, ص۱۲۵.
۵. محمد جواد مغنیه, الاسلام والعقل, ص۲۱۰.
۶. صمدی حنبلی, الانسان العقائدی, ص۱۸۳.
۷. دكتر محمد عبداللّه العربی, نظام الحكم فی الاسلام, ص۵۷.
۸. ابوالحسن ندوی, ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین, ص۲۲۸.
۹ . دكتر علی محمد نقوی, الاسلام والقومیه, ص۷۸.

منابع:
الفتاوی الواضحه,safhe=۷۱۴-۷۰
مقدمات فی التفسیر الموضوعی,safhe=۱۴۸-۱۲۰
المذهب السیاسی فی الاسلام,صدرالدین قپانچی,safhe=۱۲۵
الاسلام والعقل,محمد جواد مغنیه,safhe=۲۱۰
الانسان العقائدی,صمدی حنبلی,safhe=۱۸۳
نظام الحكم فی الاسلام,دكتر محمد عبداللّه العربی,safhe=۵
ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین,ابوالحسن ندوی,safhe=۲۲۸
الاسلام والقومیه,دكتر علی محمد نقوی,safhe=
تكوین العقل الحدیث,جان هرمان راندال,jeld=۲,safhe=۴۱۱
الاسلام والقومیه,دكتر علی محمد نقوی
العالم فی القرن العشرین,لویس اشنایدر، ترجمه سعید عبود سامرایی,safhe=۲۰۸
نظام العالم,تقی الدین نبهانی,safhe=۲۰
تكوین الدولة,ماكیور,safhe=۵۲۲
ردود و حدود,عباس محمود عقاد,safhe=۱۳۹
الفكر القومی,نجاح عطا الطایی,safhe=۹۱
فلسفه اقبال,محمد حسن اعظمی,safhe=۱۰۹
اعمدة النكبة,دكتر صلاح الدین منجد,safhe=۲۸
المجتمع الاسلامی المعاصر,محمد مبارك,safhe=۱۱۵
المنهاج الثقافی المركزی,حزب بعث عراق,jeld=۲,safhe=۱۱۶
التربیة والنظام الاجتماعی,برتراند راسل,safhe=۱۳
الافات الاجتماعیه وعلاجها,تولستوی,safhe=۲۱۵

عبدالكریم آل نجف
مصطفی فضائلی


همچنین مشاهده کنید