جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

تاریخچه بیماری مرض موت


تاریخچه بیماری مرض موت
هرچند بیماری هایی چون شقاقلوس، آبله، جرب، پیس و... نیز موجب نقص عضو می شدند، اما وبا چیز دیگری بود و به همراه آن طاعون نیز هرازچندگاهی در اینجا و آنجای كشور، قتل عام می كرد، هرچند شیوع وبا بسیار بیشتر از طاعون بود.تمامی عوامل شیوع وبا در سراسر كشور، به طرق مختلف فراهم بود. با فرارسیدن فصول گرم سال، فساد پذیری مواد غذایی بیشتر می شد و از آنجا كه همچون امروز وسایل نگاه دارنده ای همچون یخچال شناخته شده نبود، بهترین زمینه آماده می شد. آب در سراسر كشور، از نهر های روباز تهیه می شد و در تهران به بدترین شكل به خانه های جنوبی شهر می رسید و زمینه مساعدی را برای شیوع وبا فراهم می آورد.كوچه های تنگ، خانه های نمور و تاریك و معابر كثیف بهترین اماكن برای رشد بیماری وبا در خانه های پرجمعیت آن روز ایران و تهران بودند.نخستین شیوع وبا در ایران به سال ۱۲۳۶ باز می گردد. بیست و شش سال بعد، وبای دیگری در شهر تهران شیوع یافت. ریشارخان سفیر فرانسه در مورد وبای تهران می گوید: «بیست و چهارم ژوئیه [دهم شعبان ۱۲۶۱ ه.ق] كه من به شهر آمده بودم، شاه به واسطه وبایی كه بروز نموده بود از نیاوران كوچ كرده، توی كوه ها رفت... سی و یكم ژوئیه: امروز در كوچه كه منزل دارم، یكصد و بیست نعش وبایی را شمردم كه به قبرستان می بردند. گاهی دو سه تابوت گذاشته، حمل و نقل می كردند... احدی نزدیك به وبا زدگان نمی آمد۱.»شاه مملكت، فرار را بر قرار ترجیح داد و به جاهای خوش آب و هوای طهران رفت و «رعیت جماعت» تنها ماند و آنقدر كشته داد تا بیماری از شدت افتاد.اما به روزگار میرزا تقی خان امیر كبیر چنین نبود و این مرد دوراندیش و ایران دوست، به هنگام صدارت خود، در پیشگیری از بیماری ها، قدم های اساسی و جدی متناسب آن روزگار برداشت. به دستور امیر: جزوه قواعد معالجه وبا به چاپ رسید و «راجع به چگونگی این بیماری و جلوگیری از سرایت آن... میان روحانیان و سرشناسان محله های شهر پخش شد و این تدبیری ارزنده بود. به علاوه برای محافظت ممالك محروسه از آلودگی ناخوش مزبوره در مرزها، قاعده گراختین (قرنطین) گذارده شد كه مسافران را چند روز در آنجا نگاه دارند و دود بدهند و بعد روانه شوند. دستور میرزا تقی خان در این موضوع و خاصه حاشیه ای كه به خط خود افزوده قابل توجه است. در ذیحجه ۱۲۶۷ به اسكندرخان حاكم كرمانشاهان نوشت: از قراری كه عالیجاه میرزا ابراهیم خان كارپرداز اول دولت علیه مقیم دارالسلام بغداد نوشته است، ناخوشی وبا همه عربستان را فراگرفته و از اول خانقین الی نجف طغیان تمام دارد، اهالی بغداد كاملاً متفرق شده اند. البته آن مخدوم از تفصیل آن بهتر استحضار دارند، چون آنجا معبر عام است و هر روزه زوار عتبات و سایرین به همه ممالك محروسه تردد دارند، بسیار لازم است كه برای محافظت ممالك محروسه از آلودگی ناخوشی مزبور و نشر و سرایت آن به ممالك محروسه، بنای گراختین كه منفعت آن به كرات به تجربه رسیده است گذاشته شود. لهذا اظهار می شود كه آن مخدوم به زودی گراختین را در اول دخول زوار و مترددین به خاك علیه داده باشید كه موافق قاعده چند روزی به آنها دود داده و در گراختین نگاه داشته، بعد از آن مرخص و روانه شوند۲.»اما بعد از امیر كبیر، این كار منسوخ شد و میرزا آقا خان نوری نالایق، در سال ۱۲۷۳ با قرنطینه مرز عثمانی مخالفت كرد و نوشت: «از حالت قرانتین دولت عثمانی... به ستوه آمده ایم. نزدیك است كه عنقریب حكم عمومی قطعی به كل اهالی ایران صادر شود كه دیگر تردد خودشان را از خاك عثمانی، خاصه از عراق عرب موقوف دارند۳.»به این ترتیب وبا هرازچند گاهی در دیار ما شیوع می یافت و عده زیادی را به وادی هلاكت رهنمون می گشت و در همین سال از كن تا سوهانك زیاد تر از بیست، سی هزار نعش آوردند و در سال ۱۲۷۷ در تبریز ۲۴۷۴ نفر و در سال ۱۲۸۲ چهل هزار نفر مردند و در سال ۱۲۸۸ روزی ۲۰۰ تا ۴۰۰ نفر در كوچه و بازار و محله های تهران می مردند و بر اثر قحطی مردم به خوردن سگ و الاغ و موش روی آوردند و در سال ۱۳۱۰ در تهران ۲۳۰۰۰ نفر مبتلا شدند و به دیار باقی شتافتند و «مردگان را یا در گاری ریختند و به گودال ها و خندق شهر انداختند و یا به گورستان ها بردند... در قبرستان ها چنان مرده می چیدند كه گویا پارچه سفیدی روی گورستان كشیده اند و چون برخی را قبل از مرگ كامل و در حال اغما حمل می كردند... بعضی مرده ها وقت شستن و یا كفن كردن و یا به قبر گذاشتن بلند شده و زنده گشتند. آنان هم كه هنوز نمرده بودند، حیران و سرگردان بر جای بودند و از بشره همه معلوم بود در میان بلا گرفتارند۴.»برای آنكه بدانید هنگامی كه وبا شیوع می یافت حكومت و حكومتگران چه می كردند، شهادت یك شاهد عینی را بخوانید: «... روزی دویست نفر اقلاً می میرند... تمام دكان و بازار را بسته اند و مردم همه به ابن بابویه و به مصلی رفته اند... به حسن آباد آمدم، در میان خیابان جمعیت زیاد دیدم، از بشره همه معلوم بود كه در میان بلا گرفتارند... در شمیران و شهر و تمام دهات و اطراف طهران وبا معركه می كند... از دیروز تا به حال به گفته اطبا هزار و ششصد نفر از طهران و شمیران تلف شدند... شاه روز پنجشنبه بیست و چهارم با مختصری از حرم فرار كرده به سمت شهرستانك تشریف بردند... از شهر و اطراف شهر می گویند بیست و دو سه هزار نفر مبتلا شدند۵.»روایت دیگر شیوع وبا را از قول كنت دوگوبنیو بخوانید: «در سال ۱۸۵۶ بیماری وبای سختی در ایران و تهران بروز كرد و هر كس دو پا داشت و می توانست فرار نماید، برای حفظ جان خود از پایتخت فرار نمود. مردم چنان می مردند كه گویی برگ از درخت می ریزد و با این كه در تهران آماری برای تعیین شمار بیماران وجود ندارد، مع ذالك من تصور می نمایم كه بیش از یك سوم سكنه تهران بر اثر وبا مردند.در كشوری كه بنگاه های خیریه نیست، در كشوری كه روحانیون بزرگ برخلاف روحانیون مسیحی وظیفه خود نمی دانند كه بنگاه های خیریه ایجاد نمایند، در كشوری كه مریضخانه وجود ندارد و آب مشروب از مجراهای سرباز و بدون حفاظ عبور می كند، آن هم در گرمای تابستان معلوم است كه بیماری وبا چه بر سر اهالی می آورد.در همان روزهای اول كه بیماری بروز می كرد، از طرف سفارت فرانسه برای جلوگیری از توسعه بیماری اقداماتی شد.منجمله ما به دربار تاكید كردیم كه به وسایل مقتضی به مردم بفهمانند كه به هیچ وجه آب خام ننوشند و همواره آب را پس از این كه ده پانزده دقیقه جوشید میل نمایند، ولی هیچ كس به این حرف گوش نمی داد و مردم مثل همیشه آب های جوی را می نوشیدند.ما به وسیله جارچی های دربار به مردم گوشزد كرده بودیم كه البسه اموات را بسوزانند و تا آنجا كه ممكن است آب های مشروب را نیالایند و در چاه ها مرتباً آهك بریزند، ولی مردم به اقدامات بهداشتی ما توجه نداشتند و می گفتند كه مرض از طرف خدا می آید، اگر خدا خواست ما خواهیم مرد، وگرنه زنده خواهیم ماند. دیگر از یادآوری هایی كه ما كردیم، این بود كه مردم مطلقاً سبزی خام نخورند و از خوردن میوه تا آنجا كه ممكن است خودداری نمایند و در صورتی كه میل به خوردن میوه دارند، آن را با شكر بجوشانند، لیكن این حرف ها در گوش كسی اثر نمی كرد.به زودی چند تن از اطرافیان ما از بیماری وبا مردند و من كه وضع را چنین دیدم، برای فرار از این مرض تهران را ترك كردم۶.» وبا آنقدر از نفوس مردم كاست كه سرانجام حكیم طولوزان پزشك مخصوص ناصرالدین شاه دستورالعمل برای كنترل بیماری نوشت و آن را به چاپ رساند و در اختیار مردم قرار داد.او برای شهرها پیشنهاد قرنطینه كرد و تاكید كرد: «مسافری كه علامت درددل یا ناخوشی معده و امعاء مثل اسهال و تهبج [تورم، نفخ شكم] و باره زبان و فرورفتگی چشم در آنها مشاهده می شود، باید چند روز ایشان را نگهداری نمایند تا معالجه نموده، مرضشان را قلع و قمع نمایند.»و در ادامه پیشنهاد كرد در صورت سلامت «تذكره حفظ صحتی» به او بدهند و از بازدید بارهای مسافران بین شهرها غفلت نكنند و «... صندوق ها و یخدان ها و مفرش ها را باز نموده، رخوت كثیفه و تمام اسباب هایی كه ممكن است قبول تعفن نموده باشند، نباید به صاحب مال رد كرد، مگر بعد از آن كه با جوشانیدن در آب یا گذاشتن در تنور یا دادن دود گوگرد یقین نمایند كه رفع عفونت از اشیای مزبوره شده است.»طولوزان مدت جوشانیدن رخت ها را پنج دقیقه معین كرده بود و اسیدفینیك و كلراد دوشو و سولفات دو كوشور را به عنوان مواد ضدعفونی كننده معرفی كرد.شستشوی بدن با صابون و دود گوگرد دادن لباس ها از دیگر راه های جلوگیری از شیوع وبا بود و شستن لباس با نمك نیز از جمله تاكید شده ها بود و ریختن زاج سبز در آب نیز تاكید شده بود.۷به رغم این همه تاكید و سفارش باز هم وبا بار دیگر به ایران سرایت كرد و این بار سال ۱۲۸۳ شمسی بود.حاج سیاح محلاتی اشاره مبسوطی به چگونگی شیوع این بیماری در سال فوق دارد. او می گوید: عده ای زوار به قصد زیارت امام رضا(ع) از نجف راهی ایران شدند و به رغم تاكید اقامت در مرز جهت قرنطینه، آنها این امر را نادیده گرفتند و «... به زور وارد كرمانشاه شدند وبا هم كه همراه خود آورده بودند در كرمانشاه طلوع كرد و همان روز جمعی مبتلا شدند و بیست و سه نفر همان روز اول مردند... به بروجرد و اصفهان و همدان و سایر جاها رفتند و مردم... جلوگیری نكردند وبا هم همراه ایشان به هر جا وارد شدند، نشر كرد... قم مشتعل شد، به حضرت عبدالعظیم وارد شدند، در آنجا ظاهر شد، خواستند برای طهران جلوگیری كرده قرنطینه بگذارند، در طهران هم طلوع كرد. با این كثافت و بی پرستاری و نبودن مریضخانه وبا بنای كشتار گذاشت. مردم دچار وحشت شدند، بزرگان و مقتدران به شمیران و سایر دهات و ییلاقات رفتند. كشتار این طور بلاها غالباً در فقرا و بیچارگان می شود ۹۰۰۰»آنگونه كه حاج سیاح می گوید، او به همراه مسیونوز و همراهی شاه و عین الدوله تصمیم گرفتند مریضخانه ایجاد كنند. ابتدا چند دستگاه درشكه برای حمل بیماران و اشخاص متوفی تهیه شد؛ آنها كه فوت كرده بودند به وسیله درشكه به غسالخانه برده می شدند و آن دسته كه در مقابل بیماری مقاومت كرده بودند پس از مداوا «یك تومان پول و یك دست لباس» داده شد.در ادامه مختارالسلطنه حاكم تهران نیز همراه آنان شد و كار تدفین و مداوا ادامه یافت، اما جهالت مردم، همچنان كار دست آنها می داد. او می گوید: «مختارالسلطنه كاملاً مشغول كار بوده چون معلوم شد نعشی را در قناتی انداخته اند و كار یك درشكه چی بوده كه به غسالخانه نرسانده از این بابت مقرر كردیم درشكه چی كه نعش می برد، از غسالخانه قبض وصول آورد، شب عدد اموات را با قبض مطابقت می كردیم.» هرچند مختارالسلطنه نیز در ادامه كار خود مبتلا به وبا شد و روز بعد درگذشت.۹این وضع بعدها نیز كم و بیش وجود داشت و آب آلوده شهرهای مختلف ایران و به خصوص تهران، در فصول گرم سال، بهترین شرایط را برای شیوع وبا فراهم می آورد.سرانجام با لوله كشی آب تهران در سال ۱۳۳۴ وبا به صورت عام دیگر مشاهده نشد و در سال ۱۳۴۷ به وسیله مسئولین وقت وزارت بهداری، به عنوان یك بیماری بومی كه هر آن امكان شیوع می توانست بیابد، معرفی شد.
پی نوشت ها:
۱ _ نوربخش، مسعود، تهران به روایت تاریخ، جلد اول، ص ۴۹۶ و آن به نقل از خاطرات خلیل ثقفی، ص ۴۶ _ ،۴۵ انتشارات علم، ۱۳۸۱.
۲ _ آدمیت، فریدون، امیركبیر و ایران، ص ،۳۳۴ چاپ هشتم، انتشارات خوارزمی، ۱۳۷۸.
۳ _ هما ناطق، ص ۲۷ و آن به نقل از نامه میرزا آقاخان نوری به فرخ خان امین الملك، ۲۵ ذیقعده ،۱۲۷۴ اسناد فرخ خان، جلد سوم، ص ۳۰۵.
۴ _ هما ناطق، صص ۱۸ _ ۱۶.
۵_ اعتمادالسلطنه، صص ۹ _ ۸۲۸
۶ _ مسعود نوربخش، جلد دوم، ص ۷۵۹ و آن به نقل از سه سال در ایران، ص ۹۴ _ ۹۳.
۷ _ همان، ص ۷۶ _ ۶۲.
۸ و ۹ _ خاطرات حاج سیاح، ص ۵۳۶ به بعد، چاپ دوم، ،۱۳۵۶ انتشارات امیركبیر.
نصرالله حدادی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید