چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


درباره غزل معروف حافظ


درباره غزل معروف حافظ
معاشران گره از زلف یار باز كنید
این مصراع اول غزل معروفی از حافظ است كه مصراع دومش راهمیشه این طور شنیده بودیم:
شبی خوش است بدین قصه اش دراز كنید
تا اینكه نخستین بار دكتر پرویز ناتل خانلری در سال ۱۳۲۸ در مقاله ای در مجله یغما۱ و سپس در سال ۱۳۳۷ در رساله ای با عنوان چند نكته در تصحیح دیوان حافظ كه همراه چاپ تازه ای براساس نسخه نو یافته ای از دیوان حافظ منتشر كرده بود در صحت این ضبط تشكیك كرد و گفت كه مصراع دوم به این صورت صحیح است:
شبی خوش است بدین وصله اش دراز كنید
زیرا، بنابر گفته او: «زلف با قصه ربطی ندارد و قصه سرایی موجب آن می شود كه شب كوتاه بنماید نه دراز. در سه نسخه [اساس چاپ] ما مصراع دوم چنین است شبی خوش است بدین وصله اش دراز كنید یعنی زلف یار را كه در سیاهی و درازی همجنس شب است به شب پیوند كنید تا شب دراز شود.»۲ چند سال بعد خانلری در چاپ كامل تری از دیوان حافظ به صراحت نوشت كه «قصه غلط و وصله درست است»۳ ضبط بیت در این چاپ جدید براساس ۱۰ نسخه كهن است كه از آنها ۵ نسخه «وصله» دارد و بقیه نسخه ها چیزهای دیگر و «قصه» فقط در یك نسخه آمده است كه همان چاپ معروف قزوینی ـ غنی است. خانلری در این چاپ جدید این نكته را هم اضافه كرده بود. «كلمه وصله به معنی زلف عاریه است. و این مضمون یعنی پیوند زلف به شب برای دراز كردن آن در شعر فارسی سابقه دارد.» خانلری درچاپ مجددی از دیوان حافظ (معروف به «چاپ خانلری») كه با ملحقات مفصل در ۱۳۶۲منتشر شده است. صحت كلمه «وصله» (به ضم «واو» و به معنای «زلف عاریه») را باز هم تأكید كرده است. ۴این نكته از آن زمان تاكنون در نشریه ها و كتاب های مختلف و بسیاری از چاپ های جدید دیوان حافظ بحث های مفصل برانگیخته و به قول فرانسوی ها «مركب بسیار جاری كرده است»۵ و اینك نگارنده نیز می خواهد بحث دیگری بر آن بحث های متعدد بیفزاید.
چاپ های دیگر دیوان حافظ
در چاپ های دیگری از دیوان حافظ كه پس از چاپ خانلری با تصحیح مجدد براساس نسخه های خطی نویافته منتشر شده است ضبط مصراع دوم به قرار زیر است:
چاپ سلیم نیساری، براساس ۴۳ نسخه خطی قرن نهم۶ شبی خوش است بدین وصله اش دراز كنید(غزل ۲۲۱)
در مقدمه كتاب چنین آمده است. «از مجموع ۳۵ نسخه كه این غزل را دارند تنها در سه نسخه كلمه قصه نوشته شده است و شمار اكثر نسخ با ضبط وصله تأكید بیشتری را نمایان می سازد. اگر فرض شود كه ضبط نسخ اولیه هم قصه بوده دلیلی به نظر نمی رسد كه اكثر كاتبان خواسته باشند این كلمه ساده و مناسب را به كلمه وصله تغییر بدهند.»(ص ۱۲- ۱۳).
دلیل محكمی است، ولی چرا در چاپ بعدی همین كتاب «قصه» آمده است؟
چاپ سلیم نیساری براساس ۴۸ نسخه قرن نهم ۷شبی خوش است بدین قصه اش دراز كنید (غزل ۲۲۰)
مشخص نشده است كه «قصه» در چند نسخه آمده است. ولی به فرض آنكه نسخه های افزون تر این چاپ برای چاپ قبلی همه همین ضبط را آورده باشند باز هم اكثریت با «وصله» است.
چاپ سایه، براساس ۳۱ نسخه قرن نهم: ۸ شبی خوش است بدین وصلتش دراز كنید (غزل ۲۳۷)
مشخص نیست یا من نتوانستم مشخص كنم كه «وصلت» در چند نسخه آمده است.
چاپ بهاءالدین خرمشاهی براساس ۳ نسخه كهن خطی: ۹شبی خوش است بدین قصه اش دراز كنید (غزل ۲۴۴)
«قصه» در ۲ نسخه و «وصله» در یك نسخه از سه نسخه اساس مصحح آمده است
چاپ رشید عیوضی براساس ۸ نسخه كهن خطی ۱۰شبی خوش است بدین قصه اش دراز كنید(غزل ۲۳۸)
«وصله» در ۵ نسخه و «قصه» فقط در یك نسخه از ۸ نسخه اساس مصحح آمده است.
بحث و بررسی
پس از انتشار چاپ خانلری در كتاب ها و مقاله های بسیاری كه كلاً یا جزئاً به بحث درباره شعر حافظ پرداخته اند احیاناً مسئله «قصه» یا «وصله» نیز مطرح شده است كه در ذیل به بعضی از مهم ترین آنها اشاره می كنم.بهاءالدین خرمشاهی در كتاب خود حافظ نامه۱۱ می نویسد «بی شبهه قصه درست است. وصله لغتی مهجور است، تصور نمی رود حتی یك بار پیش از شعر حافظ به كار رفته باشد.» و ضمناً می افزاید «معنای دراز كردن شب هم بیشتر همانا گشودن گره های سر زلف یار است. یعنی معنای اصلی و اولی دراز كردن شب عیش نیست بلكه بلندتر كردن گیسوی یار یعنی همان گیسوی یار است.» (ص ۸۲۲)
فتح الله مجتبایی نیز در مقاله ای با عنوان «از حواشی دیوان حافظ»۱۲ قصه را بر وصله ترجیح می دهد و در رد این ادعا كه قصه گفتن شب را كوتاه می كند می گوید: «اگر شب به معنای لفظی و متعارف آن باشد شاید بتوان این سخن را پذیرفت لكن در اینجا شب در حقیقت زلف یار است كه با گشودن گرهی از آن طبعاً درازتر می شود.» سپس این نكته را نیز اضافه می كند «قصه (به فتح یا ضم اول) به معنای طره موی و پاره ای از موی كه بریده باشند نیز هست و روشن است كه خواجه به هر دو معنا كلمه نظر داشته....كه به قیاس با تجنیس ناقص می توان آن را ایهام ناقص نامید.» (ص ۲۵۱)
عباس زریاب خویی در كتاب خود آیینه جام۱۳ می نویسد «اعتراض هنرشناسان و ارباب ذوق بر اینكه حافظ كلمه وصله را برای زلف به كار نمی برد وارد نیست زیرا،.... وصله به فتح واو نیست بلكه به ضم واو است حافظ نمی خواهد بگوید كه زلف شب را بپیوندید، [زیرا] وُصله یعنی پیوند و پیوستگی.» (ص ۳۹۴- ۳۹۵)
اما در پایان بحث در قول خود تردید می كند و می گوید: «در قرائت قصه هم لطفی هست كه بعید نمیدانم آن هم از خود حافظ باشد و آن اینكه حافظ بارها از زلف به قصه و قصه دراز تعبیر كرده است ... وقتی حافظ بگوید بدین قصه اش دراز كنید، نظر بر این دارد كه زلف قصه ای بس دراز است، همچنان كه شب هم قصه ای بس دراز و بلند است ... پس این دو قصه دراز مرموز را به هم پیوند دهید تا شب باز هم درازتر شود.» سپس، گویی در جواب خانلری این نكته را می افزاید: «معنی لفظی قصه منظور حافظ نبوده است تا ایراد شود كه قصه از برای كوتاه كردن شب است نه دراز كردن آن، بلكه طولانی بودن و بی پایان بودن آن بوده است چنانكه می گوید این قصه سر دراز دارد.» (ص۳۹۵) ظاهراً مقصود نویسنده دراز كردن قصه است.
بالاخره شب راباید دراز كرد یا زلف را یا قصه را؟
محمدرضا شفیعی كدكنی در كتاب خود موسیقی شعر۱۴ قصه را بر وصله ترجیح می دهد و می گوید: «قصه تناسب بیشتری دارد به خاطر «گ» در گره «خ» در خوش كه با «ق» در قصه قرب مخرج دارند و در مجموع هماهنگ اند با «ك» كه در ردیف شعر تكرار می شود و همگی از حروف نرمكام اند . اما....یادآوری این نكته بسیار ضروری است كه قصه خودش به معنای موی طره و پیشانی است.» منتها بلافاصله اضافه می كند كه «البته تا آنجا كه در [كتب لغت] دیده ام قصه (به ضم) ضبط كرده اند. اگر بنا باشد كه وصله را....بپذیریم چرا خود كلمه قصه را ـ ولو به ضم ـ به معنی موی طره نپذیریم؟» (ص ۴۴۹- ۴۵۰)
البته بسیار غریب و بعید می نماید كه حافظ قصه را به ضم تلفظ كرده و گفته باشد.
شبی خوش است بدین قُصّه اش دراز كنید.
شفیعی كدكنی كه خودمتوجه این نكته بوده است در پایان بحث تلویحاً بیان می كند كه این كلمه در شیراز عصر حافظ چه بسا به ضم تلفظ می شده است: «از كجا معلوم كه در شیراز عصر حافظ این كلمه حتماً به هین تلفظی كه ما ادا می كنیم ادا می شده است؟» (ص ۴۵۰)
محمد محیط طباطبایی نیز در مقاله ای كه در كتاب او با عنوان آنچه درباره حافظ باید دانست۱۵ نقل شده است، ضمن تذكر این نكته كه قصه به ضم اول به معنای «دسته موی سر» است می گوید:
«توجه بدین كه در گره گشایی از زلف یا گیسو به هیچ وجه عمل اتصال پیوندی یا پینه دوزی و وصله كاری به كار نمی رود از اقبال طبع سلیم به چنین مفهوم دور پردازی می كاهد و به پذیرفتن صورت قصه مضموم بر وصله مضموم جای مناسب تری می دهد.» (ص ۲۲۰- ۲۲۱)
محمد جعفر محجوب در ضمن مقاله مفصلی كه در نقد حافظ سایه نوشته است۱۶ قصه را بر وصله یا وصلت ترجیح می دهد و به این قول احمد مهدوی دامغانی در مقاله چاپ نشده ای از او استناد می كند. «هیچ معجم لغوی معتبر موجودی وصله را به معنی موی سر یا موی جلو پیشانی یا زلف یا كاكل با یك دسته مو ندانسته است در حالی كه...قصه (به فتح یا به ضم قاف) هم موی جلو سر است كه در محاوره عادی در فارسی به آن جلو زلفی یا چتر زلف یا كاكل گفته می شده است و هم مطلق مویی كه از بالای پیشانی بر پیشانی ریخته شده باشد ....[ولی] وصله به معنی پیوند و اتصال چیزی به چیز دیگر است.» (ص ۲۸۰- ۲۸۱)
رشید عیوضی در چاپ سابق الذكر دیوان حافظ۱۷ چنانكه گفته شد «قصه» ضبط كرده است و حال آنكه این كلمه فقط در یك نسخه و «وصله» در ۵ نسخه از نسخه های اساس او آمده بوده است در این باره چنین تذكر می دهد: «تصور اینكه ضبط وصله از خود خواجه نباشد دور از احتیاط خواهد بود ولی با توجه به زیبایی و وسعت معنای قصه و مناسبت آن با سایر اجزای بیت می توان گفت كه ضبط قصه مطابق تهذیب نهایی خواجه است و اصرار برخی از محققان در اثبات ضبط وصله یا وصلت در متن صحیح به نظر نمی رسد.» زیرا وصله شیوایی سخن حافظ را ندارد و حال آنكه قصه «از عمق و وسعت معنای معهود در شعر حافظ در حد كمال برخوردار است.» (ص ۱۲۷۲- ۱۲۷۳)
سرانجام احمد مهدوی دامغانی، در مجموعه مقالاتش با عنوان حاصل اوقات۱۸ نخست نظر خانلری را مبنی بر اینكه «وصله» در عربی به معنای زلف عاریه است رد می كند و می گوید كه از هیچ مأخذی و منبعی «آن معنی كه مرحوم دكتر خانلری بر صحت آن اصرار ورزیده و برخی از اساتید هم نظر آن مرحوم را تأیید فرموده اند استنباط
نمی شود.» (ص ۴۱۶) و این نكته را نیز بر آن می افزاید: «به فرض آنكه وصله به معنای موی متصل شده به زلف یاری كه سرش كم موست باشد طبعاً خواجه دقیق تر و ظریف تر از آن است كه با آوردن چنان وصله ناجوری كه لازمه اش بازكردن گره از زلف یار و جدا شدن وصله از آن است و آشكار شدن اگر نه طاسی كه لااقل كم مویی جلو سر یارش می شود یار محبوب خود را برنجاند.» (ص ۴۱۷). به نظر او ضبط «وصله» البته بی وجهی نیست و نمی توان آن را نادیده گرفت اما «قصه» (ولو به ضم قاف) بر آن ارجحیت دارد و «خواجه نمیخواسته است كه از آن همه لطف وظرافت و تجمع چند صنعت بدیعی از استعاره و ایهام و توریه و استخدام كه در لفظ قصه موجود است صرف نظر فرماید.» (ص ۴۱۶).
نظر نگارنده بر این است كه كشف معنای اصلی بیت حافظ در حل اختلاف میان دو لفظ «قصه» و «وصله» نیست، بلكه در توجه به هویت دستوری و مفهوم «بدین» است كه به زودی توضیح خواهم داد.اما نخست باید دانست كه استعمال «وصله» در نسخ خطی دیوان حافظ ناشی از تصرف كاتبان نیست، زیرا طبق استدلال محكم دكتر سلیم نیساری كه در سطور گذشته نقل شد، اگر حافظ حقیقتاً «قصه» به كار برده و ضبط نسخ اولیه نیز همین كلمه بوده باشد، دلیلی نیست كه كاتبان خواسته باشند این كلمه ساده و مناسب را به كلمه «وصله» تغییر بدهند از این رو، به عقیده نگارنده هم «وصله» و هم «قصه» از خود حافظ است جز اینكه حافظ به شیوه مألوف خود كه اشعارش را پیوسته اصلاح می كرده و تغییر می داده است (و علت اصلی اختلاف نسخ دیوان او نیز همین است) به احتمال قریب به یقین نخست «وصله» به كار برده و سپس با توجه به هویت دستوری و معنای «بدین» ترجیح داده است كه آن را به «قصه» (به كسر قاف) تغییر دهد.
توضیح آنكه لفظ «این» دو كاربرد دارد یعنی یا در مقام صفت به كار می رود (مثلاً در جمله «این كتاب را خریدم») یا در مقام ضمیر (مثلاً در جمله «این را خریدم»). اما تركیب «بدین» (مركب از حرف اضافه «به» و ضمیر «این») در قدیم به معنایی به كار می رفته كه در كاربرد امروز فارسی دیگر رایج نیست و آن معنی این است به این وسیله با این كار، بدین گونه، بدین طریق، از این راه، و نظایر اینها، حافظ در اشعار خود، لااقل یك بار دیگر این تركیب را عیناً به همین معنی به كار برده است:
گر بدانم كه وصال تو بدین دست دهددل و دین را همه دربازم و توفیر كنم چون این لفظ و معنای آن از همه لغت نامه ها فوت شده است بجاست كه چند شاهد دیگر از ادبیات فارسی در اینجا به تأیید بیاورم:
گشاده زبان و جوانیت هست
سخن گفتن پهلوانیت هست
شو این نامه خسروان بازگوی
بـدین جوی نـزد مهــان آبــروی
(شاهنامه ص ۷)
چو ایمن شوم هر چه گویی بگوی
بگــویم، بجـــویم بــــدین آبــــروی
(همان، ص ۱۲۶)
یكی نامه با لایه دردمند
نبشتم به نزدیك شاه بلند
به نـــزد منوچهــر شــد زال زر
چنان شد كه گفتی برآورده پر
بدین زال را شاه پاسخ دهد
چون خندان شود رای فرخ نهد
(همان، ص ۱۲۷)
بسـازیم و امشب شبیخــون كنیم
زمین را از ایشان چو جیحون كنیم
اگر كشته آییم در كارزار
نكوهش نیابیم از شهریار
نگویند بی نام گردی بمرد
مگر زیر خاكم بیاید سپرد
بدین رام گشتند یكســر سپـــاه
هر آن كس كه بود اندر آن رزمگاه
(همان، ص ۵۲۱)
دشمنان در مخالفت گرم اند
و آتش ما بدین نگردد سرد
(سعدی، غزلیات)
ما سپــر انداختیم گــر تو كمـان می كشی
گو دل ما خوش مباش گر تو بدین دلخوشی
(سعدی، غزلیات)
از گفته های خود نتیجه می گیریم:
حافظ خطاب به معاشران می گوید گره از زلف یار باز كنید زیرا شبی خوش است بدین (یعنی با این كار یا بدین وسیله) قصه اش را (یعنی قصه شب را) دراز كنید.
دراین صورت استعمال «وصله» به جای «قصه» معنای ناهنجاری خواهد داشت.پیوستن زلف به شب برای دراز كردن آن در ادبیات فارسی سابقه قدیم دارد. چنانكه خانلری نیز در حاشیه دیوان حافظ (ص ۱۲۳۸) رباعی زیر را از مسعود سعد سلمان به استشهاد آورده است:
ترسم ما را ستارگان چشم كنند
تا زود رسد ز روز در وصـل گــزنــد
خواهی تو كه روز ناید سرو بلند
زلف سیــه دراز در شب پیــونــد
پانوشت:
۱- یغما، سال ۲ (فروردین ۱۳۲۸)، ص ۲۳.
۲- چند نكته در تصحیح دیوان حافظ انتشارات سخن، تهران، ۱۳۷۷، ص ۳۰.
۳- دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ مقدمه و تصحیح و تحشیه از پرویز ناتل خانلری، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۵۹، ص ۱۰۰۳.
۴- دیوان حافظ به تصحیح و توضیح پرویز ناتل خانلری، انتشارات خوارزمی، تهران، ۱۳۶۲، ص ۱۳۲۸.
۵- a fait couler beaucoup d’encre
۶- غزل های حافظ، تدوین دكتر سلیم نیساری، تهران ۱۳۷۱.
۷- دیوان حافظ تدوین دكتر سلیم نیساری، انتشارات سینا نگار، تهران، ۱۳۷۷.
۸- دیوان حافظ به سعی سایه انتشارات چشم و چراغ و هوش و ابتكار، تهران ۱۳۷۳.
۹- دیوان حافظ به تصحیح بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات دوستان، تهران ۱۳۷۳.
۱۰- دیوان حافظ، تدوین و تصحیح دكتر رشید عیوضی نشر صدوق، تهران، ۱۳۷۶.
۱۱- حافظ نامه، انتشارات سروش، تهران، ۱۳۶۶.
۱۲- منتشر در قافله سالار سخن، خانلری، نشر البرز تهران، ۱۳۷۰ ص ۲۴۱- ۲۵۳.
۱۳- آیینه جام، شرح مشكلات، دیوان حافظ، انتشارات علمی، تهران،۱۳۶۸، ص ۳۹۳- ۳۹۵.
۱۴- موسیقی شعر، انتشارات آگاه تهران، ۱۳۶۸.
۱۵- آنچه درباره حافظ باید دانست، انتشارات بعثت، تهران، ۱۳۶۷.
۱۶- «درباره حافظ به سعی سایه»، مجله كلك، شماره ۶۰ اسفند ۱۳۷۳، ص ۲۵۲- ۳۱۰.
۱۷- رجوع شود به پانوشت ۱۰.
۱۸- حاصل اوقات، انتشارات سروش، تهران، ۱۳۸۱.
۱۹- ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر پایه چاپ مسكو، انتشرات هرمس، تهران، ۱۳۸۲.
ابوالحسن نجفی
برگرفته از: كتاب ماه ادبیات و فلسفه ، شماره ۸۲
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی


همچنین مشاهده کنید