پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


شعر معاصر ایران


شعر معاصر ایران
چشم انداز شعر فارسی در قرن بیستم، موضوعی است كه شاید پرداختن به آن تنها در قالب یك سخنرانی نگنجد، ولی در همین مجال كوتاه باید بگویم در آغاز قرن بیستم با تحول و تغییر چندانی در حوزه ی شعر فارسی مواجه نبوده ایم. با این حال، تغییرات تازه ای در فكر و فرهنگ ایرانی شكل گرفت كه خبر از تحولاتی تازه می داد. علت شكل گرفتن این تحولات نیز حضور كسانی چون طالب اف، مراغه ای، میرزا ملكم خان و... و در رأس آنها آخوند زاده بود كه فكر تجدد را به كشور ما آوردند. این افراد به استثنای میرزا آقا كرمانی اگر چه شاعر نبودند ولی خواستار تغییرات اجتماعی و سیاسی در بطن جامعه ی ایرانی بودند و در این میان میرزا آقا كرمانی نیز تمام توان شعری خودرا در همین راه خرج كرد. بنابراین در این دوران به نثر توجه بیشتری می شد و در همین آثار بود كه حركت هایی علیه شعر كلاسیك ایران صورت گرفت. به عنوان مثال حمله هایی كه این افراد در نوشته های شان به سعدی شیرازی به عنوان نماد شعر كلاسیك ایران می كردند از آن جمله است. در واقع این انتقادها متوجه شخص سعدی نبود، بلكه به فرهنگ سنتی و طرز فكری بود كه سعدی در اشعار خود آنها را تدوین كرده است. به هر حال این تلاش ها در سال ۱۹۰۶ میلادی و یا ۱۳۲۴ هجری قمری در انقلاب شهر نشینان ایرانی یعنی انقلاب مشروطیت به بار نشست، اما چند ماه پیش از وقوع این انقلاب، كسانی چون نسیم شمال، ادیب الممالك فراهانی و عارف قزوینی تلقی سنتی از شعر را به كنار گذاشته بودند. آنها تلاش داشتند به شعر فارسی لباس دیگری بپوشانند و به روابط و سنتی كه به شاعران اجازه تخطی از اسلوب و شیوه های شعر فارسی نمی داد، اعتراض می كردند. این چارچوب ها به خصوص در دوران ۱۵۰ ساله حكومت قاجاریه كه مصادف با نوعی بازگشت ادبی به سده های هشتم هجری بود، شكل گرفته بودند.
انقلاب مشروطه شاعران را دگرگون كرد. دگرگونی ای كه برجسته ترین نمایندگان مشروطه یعنی نسیم شمال،‌ملك الشعرای بهار و كمی پس از مشروطه، لاهوتی و میرزاده عشقی را درگیر خود ساخت و سبب شد كه از نظر مفاهیم شعر فارسی با دگرگونی های بسیاری مواجه شود كه بی سابقه بود. شاید بتوان مجموعه این تغییرات در شعر فارسی را حول محور دو موضوع برشمرد. نخست تلقی تازه ای از میهنی كه با رشد سیاسی و اجتماعی غرب در قرن ۱۹ وارد ایران شده بود و دوم: آزادی، این دو مقوله مهم ترین دل مشغولی های شاعران مشروطه از سال ۱۲۸۴ تا ۱۳۰۴ یعنی زمانی است كه رضا خان میر پنج به رضا شاه پهلوی تبدیل شد. بنابراین در این دوره شعر فارسی با نوعی تحول محتوایی مواجه شد. البته ناگفته نماند كه از لحاظ زبان نیز شاعران این دوره تجربه هایی را از سر گذراندند، مثل نسیم شمال یا میرزاده عشقی كه با زبان خیلی ساده تر از شاعران گذشته برخورد كردند. آنها تلاش كردند سنت های زبانی گذشته را به فراموشی بسپارند و یك گام آن سوتر با زبان برخورد كنند، اما واقعیت این است كه به طور كلی مبحث زبان شعری دل مشغولی اصلی آنان نبود، چرا كه شاعران مشروطه در برهه ای قلم می زدند كه مملو از حوادث و اتفاقات گوناگون بود، بنابراین فرصتی برای پرداختن به زبان و بازی های زبانی نداشتند.
دوران رضا شاهی دوره نظم در ایران بود. یعنی بخشی از آن چیزی كه روشنفكران مشروطه آرزوی آن را داشتند. ولی رضا شاه نمی توانست نماینده دموكراسی در جامعه باشد و خواسته های آزادی خواهانه روشنفكران و شاعران ایرانی را بر نمی تافت و همین تقابل باعث حذف شاعرانی شد كه از آنها نام بردیم، در واقع شاعران مشروطه در دوران ۱۶ ساله رضا شاهی حضور چندانی ندارند، چون یكی از آن دو عنصر یعنی آزادی حذف شده بود و این مسأله برای آنها پذیرفتنی نبود. اما شاعران دوران رضا شاهی از دگرگونی های محتوایی، تصور درستی نداشتند و تلاش می كردند كه در همان قالب معرفتی به تجدید نظرهایی دست بزنند و برخلاف نظر رایج باید بگویم كه اتفاقاً شاعران موفقی هم بودند. لااقل دو شاعر در این دوره ظهور یافتند كه نمونه ی خوبی برای اثبات این مدعا هستند: پروین اعتصامی و شهریار. از سوی دیگر، چند تن از شاعران مهم دیگر چون رهی معیری و حمیدی شیرازی نیز آغاز شاعری خود را از نیمه دوم دهه ۱۳۱۰ آغاز كردند و نخستین شعرهای خود را در سال ۱۳۱۵ كه مصادف با زمان رضا شاهی بود، به چاپ رساندند. با این همه اما چنانكه گفته آمد، تلقی آنها از شعر تلقی محدودی بود و اینكه مثلاً شهریار در مواقعی نسبت به نیما توجه داشته است یا حمیدی شیرازی به مقوله وطن در برخی از شعرهای خود پرداخته است. به تنهایی نمی تواند چیزی را ثابت كند.
اما در سال ۱۳۲۰ تحول دیگری رخ داد. در این زمان سدها برداشته شد و دوران تازه ای آغاز شد. دوره ای كه از دوران مشروطیت به كلی جدا بود، اگر چه سنت گرایان همیشه سعی داشته و دارند كه خود را به زمان مشروطیت مربوط كنند، ولی واقعیت این است كه عارف قزوینی، میرزاده عشقی، فرخی و بهار ارتباط چندانی با سنت گرایان نداشته اند.میراث این شاعران بعدها در شعر نیمایی بود كه به تكامل رسید و باید گفت نیما ادامه مشروطه است، اما به خاطر فاصله ای كه در دوران رضا شاهی افتاد،‌ معمولاً شعر نیما را حاصل آن دوران می شناسند.
به هر حال پس از شهریور ۲۰، شعر فارسی دو مرحله را پشت سر گذارد: دگرگونی محتوایی در ظاهر، برخوردهای مستقیم با شعر كلاسیك و تحولات زبانی در شعر نیما و شاگردان او. چنین بود كه فصل تازه ای در شعر فارسی آغاز شد و امروز حتی كسانی كه حركت نیما را در شعر قبول ندارند و تعدادشان نیز كم نیست، همگی بر این نكته اتفاق نظر دارند كه با ظهور نیما، تحول عمیقی در شعر فارسی رخ داد.
اما اتفاق دیگری نیز پس از شهریور ۲۰ افتاد و آن این كه تلقی سیاسی، اجتماعی در شعر فارسی تا دهه ۶۰ آن قدر منسجم شد و گسترش یافت كه بخش عمده ای از شعر فارسی را از دهه ۱۳۲۰ تا ۱۳۶۰ به خود اختصاص داد. این تلقی تأثیر بسیار زیادی روی شاعران گذاشت و باعث شد حدود ۵۰ تا ۶۰ سال، تلقی از شعر فارسی با برداشت های سیاسی اجتماعی همراه باشد، و البته باید بگویم ته مانده های این طرز تلقی هنوز هم در میان شاعران و علاقه مندان شعر فارسی در ایران یافت می شود. علت پدید آمدن چنین نگرشی نیروی عظیمی به نام آرمان خواهی بود كه در ۵ دهه، شعر فارسی را به تسخیر خود درآورد و باعث سروده شدن ماندگارترین شعرهای دوران معاصر شد. در واقع سخن به گزافه نگفته ایم اگر بگوییم این پنج دهه به تمامی به سبب همین ویژگی، خود را متفاوت از شعر سده های پیشین كرده است.
به هر حال كاری كه نیما و شاگردان او درحوزه شعر كردند، سبب شد شعر سنتی یا كلاسیك به حاشیه رانده شود و بعد از شهریار و اعتصامی، كسانی چون رهی معیری و حمیدی شیرازی نیز نتوانستند جایگزین و نمایندگان خوبی برای این سبك یعنی سبك كلاسیك باشند. در واقع باید گفت كه شعر سنتی در زمان نیما از چنان رمق و توان و توشه ای برخوردار نبود كه بتواند در برابر این حركت تازه عرض اندام كند. بنابراین همان اتفاقی كه برای شعر سنتی افتاد در نسل های دوم و سوم شاعران پس از نیما نیز برای شاعران نیمایی رخ داد، یعنی كسانی كه راه او را ادامه دادند و هر كدام جهتی تازه از وجود شعر نیمایی را كشف و ظاهر نمودند و سعی كردند از سنت هایی كه نیما ایجاد كرده بود كناره گرفته و به روش های تازه ای برسند. حتی كسانی كه از لحاظ فكری به نیما نزدیك بودند، همچون نادرپور و مشیری كه خود را از طریق فریدون توللی كه جزو شاگردان دوره ی اول نیما بود به او منسوب می كردند، باز سعی داشتند با خلق موقعیت های تازه و ابتكارات جدید از آن سنت ها پیشی بگیرند.
به هر حال اندیشه های نیمایی در نسل های بعدی شاعران ما به تحلیل رفت، چون اندیشه های انتزاعی و روشنفكری تجریدی آنان، نیروی اولیه را مورد هجوم قرار داده بود و به همین خاطر شعر به نثر، نزدیكی بسیار زیادی پیدا كرد كه از آن به عنوان شعر سپید نام برده می شود.
بنابراین شعر نیمایی رو به ضعف گرایید و در دهه ۶۰ آخرین نمایندگان این نوع شعری، ظهور یافتند و باید بگویم آن نوع برخورد با وزن و تلقی اجتماعی در حال حاضر پایان یافته است و فصل تازه ای در شعر معاصر فارسی آغاز شده است.
كامیار عابدی
برگرفته از: مجله فرهنگ و پژوهش، شماره پیاپی ۱۶۶
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی


همچنین مشاهده کنید