چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


طنز درد ناک صادقی


بهرام صادقی (۱۳۶۳ -۱۳۱۵) یكی از برجسته ترین چهره های داستان نویسی یكصد ساله ایران است كه با مرور آثار اندك اش (مجموعه داستان كوتاه «سنگر و قمقمه های خالی» و داستان بلند «ملكوت») و دوباره و چندباره خوانی ماترك ادبی به ظاهر اندك او، می توان یك سر و گردن از بسیاری مدعیان هیاهوگر و «لانسه» شده عرصه قصه نویسی در دو دهه سی و چهل، برتر و بالاترش دید. این نویسنده كه شاید پر بی راه نباشد اگر او را دارای بارقه ای از نبوغ بدانیم، با نوشتن چند داستان كوتاه نو، بسیار زود درخشید. او در سنی كه علی القاعده خیلی از رهروان داستان نویسی حد طبیعی و تجربی خام و محدودی دارند، داستانهای ماندگاری نوشت كه به لحاظ ساخت و مضمون یگانه و بی نظیر هستند.بهرام صادقی با قدرتی شگفت در مشاهده و درك واقعیات، شخصیت ها و پدیده ها، عمق آشفتگی ها و مضحكه های شوم روزگار را دریافت و با طنزی حقیقی و عمیق، ابتذال و فریب را هدف نیش قلم قرار داد. صادقی عمده ترین مضمون های دوران را شناخت و بدون نیاز به قالب های از پیش تعیین شده در حوزه هنر و عرصه اندیشه سیاسی و اجتماعی، با ادراكی درونی و هنرمندانه اهمیت شكل، ساخت و معماری داستان كوتاه را دریافت و در مجموع موفق به نوشتن آثاری شد كه بر زمان و زمانه محدود فائق آمدند و راه به آینده جستند. این نویسنده كه در كارگاهش هیچ جایی برای دروغ، سیاسی كاری، مصلحت گرایی و شگردهای خارج از حوزه ادبیات- اما در خدمت مثلاً ادبیات!- نگذاشته بود، متأسفانه بسیار زود از آنچه گمان می رفت در كار و زندگی خاموشی گرفت.
آنچه در پی می آید، نگاهی گذرا به بخشی از آثار این نویسنده یگانه است.
عمده ترین مشخصه داستانهای بهرام صادقی، جست وجو در عمیق ترین لایه های ذهنی بازماندگان نسل سالهای پس از دهه ۱۳۴۰است. این جست وجو كه با طنزی آمیخته به فاجعه ودر شكل های متنوع داستانی صورت می گیرد، صادقی را شایان توجه ترین نویسنده نسل خویش می سازد. صادقی با ارائه جنبه های طنزآمیز دردناك زندگی، ضمن آن كه نشان می دهد جهان ما چقدر كهنه و رنجبار است، آرزوی خود را به برقراری عدالت اجتماعی ابراز می كند. بدین ترتیب، طنز او نفی زندگی نیست،افشای تمامی عواملی است كه باعث حقارت و خواری زندگی می شوند.
آثار بهرام صادقی كه با تسلط فراوان بر فرم نوشته شده اند و به نحو حیر ت انگیزی سالهای پس از كودتا را نمایش می دهند، پیش از هر چیز هنر (داستان) هستند، نه گزارش اجتماعی یا روانی. خودش گفته است: «در وهله اول باید داستان نوشت، داستان خالص، باید ساخت، به هر شكل و هر جور... فقط مهم این است كه راست بگویی.»
بهرام صادقی خیلی زود رئالیسم آسان گیرانه داستانهای اجتماعی نگار را به نویسندگان كم استعدادتر وامی گذارد و در جست وجوی راههای بیانی تازه ای برمی آید. این جست وجوی خلاقه سبب می شود كه داستانهایش از لحاظ تنوع و تازگی در شكل و شیوه داستان گویی از بهترین داستانهای فارسی باشند. خیلی زود توصیف برون را وامی گذارد و به نمایش تناقض های درونی شخصیت های داستان مبدل می شود؛ مثلاً در داستان «آقای نویسنده تازه كار است» به صورت مصاحبه با نویسنده ای، امكانات نوشتن یك داستان اجتماعی به صورتی طنزآمیز بررسی می شود. دخالت نویسنده در داستان و خطاب مستقیم به خواننده، به منظور موعظه و پند و اندرز نیست، بلكه جزیی از طرح داستانی و اصولاً بخشی از سبك نومایه نویسنده به شمار می آید.
صادقی كه می داند «خشم» داستانهای اجتماعی نگار اثری سریع اما محدود دارد، برای بیان اعتراض خود به وجهی كه تأثیری دیرپا داشته باشد، به «خنده» روی می آورد؛ با نگاهی به نخستین داستانهای بهرام صادقی درمی یابیم كه دو رشته در هم پیچیده طنز و تخیل فلسفی پابه پای هم می آیند و جهان داستانی او را شكل می دهند.
هرگاه بار تخیل فراطبیعی كمتر می شود و طنز اجتماعی غلبه می كند كار صادقی اوج می گیرد و نمونه هایی چون داستان «سراسر حادثه» را پدید می آورد. نمونه هایی كه نشان می دهد روح نویسنده آنچنان نامأنوس نگریسته می شود كه خواننده حیرت می كند. یافتن چیزی تازه در آدم ها و حوادث عادی، خواننده را كه نگاه كردنش نیز بر مبنای عادت است، متوجه استثنایی بودن آنچه قاعده محسوب می شود، می كند. صادقی در مصاحبه ای می گوید: «ما می آییم آدم هایی را و روابطی و حالاتی را كه در واقع طبیعی است، ولی مبتذل است و ابتذالش از بس زیاد و شایع است و به صورت قانونی در آمده و كسی دركش نمی كند، در موقعیت هایی قرار می دهیم كه ابتذال و مسخره بودن كارشان برجسته شود.» به همین جهت آدم های داستانهایش گاه وضعیتی كاریكاتور مانند می یابند.
اما در حقیقت همان هایی هستند كه همه روزه با آنها روبه رو می شویم . جنبه كمیك در وجود آنهاست و نویسنده فقط این جنبه را برون افكنی كرده است. در داستان «سنگر و قمقمه های خالی» نویسنده فقط در ذهن كارمند مفلوكی به نام كمبوجیه قرار می گیرد و گفت وگوی درونی او را با خودش بازآفرینی می كند. كمبوجیه در رختخواب فكر می كند، می خورد و قضای حاجت می كند. او آن قدر مبتذل است كه آرمانهایش نیز از حد افیون هایی چون منقل و مسكرات نمی گذرد؛ ابتذالی كه در سطح نیست، بلكه از نداشتن آمال و هدفی ناشی می شود. كمبوجیه از نسل مردان است كه سنگر زندگی را ترك كردند و با قمقمه های خالی از امید و اعتقاد درجست و جوی پناهی برآمدند.
«آقای كمبوجیه در سنگر تسلیم شد. خوشبختانه قمقمه او كاملاً خالی بود و دشمن نتوانست به غنیمت - مقصود آب است- دست یابد.»
طنز دردناك زندگی
در داستان «با كمال تأسف» هم تیپ «آقای مستقیم» كمدی است و هم حوادث دنیای آقای مستقیم از دنیای كمبوجیه نیز تاریك تر است. او كارمند دون پایه مجردی است كه تنها دلخوشی اش جمع آوری آگهی های تسلیت از روزنامه هاست. در تنهایی، آرزوهای ساده خود را برای یك زندگی معمولی مرور می كند. گاه نیز فكر می كند با مرگش همه جا زیر و زبر خواهد شد، اما نمی داند كه آب از آب تكان نخواهد خورد. طنز دردناك زندگی او از تقابل خیال های پرشكوه با واقعیت حقیر ناشی می شود. می خواهد آدم متعادلی باشد، اما اوضاع و احوال نابهنجار، فكری آشفته و جنون را به او تحمیل می كند.
رویاها به مرور فشار بیشتری به او می آورند، به طوری كه زیر بار خود خردش می كنند: در رویا زن می گیرد، بچه دار می شود، زنش را طلاق می دهد، زن دیگری می گیرد و ... او از تخیلات خود در عذاب است؛ تخیلاتی كه عاقبت پست و بیمارگونه می شوند.(گلشیری، داستان «دخمه ای برای سمور آبی» را متأثر از همین داستان صادقی نوشته است.)
تا اینكه یك روز خبر مرگ خود را در روزنامه می خواند و این استعاره ای است بر مردگی زنده های دروغین. آقای مستقیم در صدد برمی آید زنده بودن خود را اثبات كند، به مجلس ختم خود می رود و هر چه دلش می خواهد می گوید و بی هوش بر زمین می افتد. در پایان داستان درمی یابیم كه تمام ماجرا از اشتباه چاپخانه صورت گرفته كه مستعین را مستقیم چاپ كرده است. خبرنگار می گوید: «در روزنامه آگهی كنید، بنویسید كه زنده است؟» و دكتر پاسخ می دهد« «ولی باز هم باید دید عقیده خودش چیست؟» و این دكتر كس دیگری جز صادقی نمی تواند باشد كه زندگی «مستقیم»ها را به ریشخند گرفته است: آیا او واقعاً زنده است؟
نابسامانی دوران اجتماعی
صادقی در مورد مسائلی كه نسلی را طی این سالها برآشفته اند، حرفهای تازه ای داشت. درد زمانه بیمار و زخم خورده در داستانهای اصلی اش به مؤثرترین نحو جلوه یافته است. صادقی این دوره را چنان زنده باز آفرینی می كند كه با همه محدودیت هایش- كه ناشی از تأثیر بیهودگی و یأس فلسفی دوران است- در ادبیات داستانی نسل بعد اثری ژرف و مدام می گذارد.
در سالها پس از چهل، داستانهای بسیاری به تقلید از آثار او نوشته می شود. خواه كسی به این نكته معترف باشد یا نباشد، شكی نیست كه كار صادقی، داستان نویسی در ایران را تحت تأثیر خود قرار داده است.
این تأثیر در پیروی از سبك یا موضوع، به خصوص در كار نویسندگان جنگ اصفهان مشهود است، مثلاً گلشیری از مهمترین دستاورد داستانی صادقی - آفریدن جمع دوستان كه مناسباتشان با یكدیگر استادانه القا می شود- در اغلب داستانهایش استفاده كرده و مدرسی در داستانهای كوتاهش فضای خانواده های در هم ریخته صادقی را تكرار كرد. طنز بهرام صادقی- همانطور كه دیدیم- تلخ و درونی است.
خودش می گوید: «خواسته ام طنزی داشته باشم كه نقطه نشرهای اجتماعی در آن رعایت شده باشد و بر مبنای تجزیه و تحلیل روانی، به صورت كاوش در زوایای تاریك و ناشناخته و مجهول زندگی و روان باشد.» پشت رویه شاد طنز صادقی، سیاهی اجتماعی و ارواح شكست خورده و از پا افتاده، نهفته است.
در اكثر داستانهای صادقی، زمینه داستان گسترده می شود تا نابسامانی یك دوران اجتماعی را بیان كند. او از بازآفرینی زندگی افراد در می گذرد و به خانواده می پردازد و بامعناسازی و شخصیت آفرینی هنرمندانه اش از این تجربه موفق به در می آید و اغتشاش و زوال خانواده افراد جامعه را با زیبایی نشان می دهد.
فرهاد بابك
برگرفته از: همشهری ۷ مرداد
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی


همچنین مشاهده کنید