پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

بررسی آماری انتخابات ۳ تیر


بررسی آماری انتخابات ۳ تیر
یكی از حوادث مهم اخیر انتخابات ریاست جمهوری بود. متاسفانه امكان انجام مطالعات اجتماعی گسترده در كشور ما فراهم نیست و نهاد های تحقیقاتی نیز مجهز به امكانات، تجربه و منابع كافی برای اینگونه مطالعات نیستند. علاوه بر این نوعاً حوادث و رویداد ها نیز به گونه ای است كه مسئولین امور و یا مردم و معمولاً هر دو علاقه مند به فراموش كردن و به وادی فراموشی سپردن رویداد های گذشته هستند. لكن درك آنچه در بطن جامعه می گذرد، سازوكار ها و مراوده های اجتماعی، تحول و دگردیسی درون جامعه از آنچنان اهمیتی برخوردار است كه نبایستی مورد بی توجهی قرار گیرد. چه اینكه این فعل و انفعال های پوشیده درونی بعضاً به آثار و نتایج كلان منجر می شود كه بر زندگی آحاد جامعه تاثیر می گذارد و روند حركت تاریخ جامعه را تحت تاثیر قرار می دهد.
•نگاهی به آمار موجود انتخابات بر حسب شهرستان
در متن حاضر سعی می شود كه نتایج دور دوم انتخابات مورد بررسی آماری قرار گرفته و تا آنجا كه آمار موجود كمك می كنند نتایجی از آن به دست داده شود. مسلماً در صورتی كه آمار خرد در مورد آرای مردم و یا تمایلات انتخاباتی آنها همراه با سایر آمار اقتصادی و اجتماعی قبل و بعد از انتخابات بر حسب نمونه گیری های علمی جمع آوری می شد اینگونه تحقیقات نتایج قابل توجهی را به دست می داد. آمار موجود كه در این بررسی مورد استفاده قرار گرفته است فقط مربوط به چند كمیت انتخاباتی است و خردترین سطحی كه این آمار وجود دارد در سطح حوزه های شهرستان است.در این بررسی قضاوتی در مورد كیفیت آرا انجام نمی شود بلكه صرفاً از اطلاعات موجود استفاده می شود. در واقع یك جامعه آماری شامل ۳۲۵ شهرستان و حوزه عمده در انجام بررسی ها بعضاً از سایر اطلاعات موجود نیز استفاده شده كه در جای مناسب به آن اشاره می شود. كمیت های ارائه شده نیز عبارتند از جمعیت واجد شرایط رای دهی در هر شهرستان، تعداد آرای باطله و تعداد آرای ماخوذه مربوط به دو نامزد انتخاباتی دور دوم یعنی جناب آقای هاشمی رفسنجانی و جناب آقای احمدی نژاد. مقدمتاً درصد آرای هر نامزد كه بر حسب آرای آقای هاشمی ردیف شده در نمودار یك آمده است. در بخش بعدی در مورد این نمودار و سایر اطلاعات توضیح داده می شود.
• آزمون چند پرسش در مورد انتخابات دور دوم
با توجه به این اطلاعات پرسش های زیر مورد آزمون قرار می گیرد:
۱- آیا چنانكه مطرح شده است رای دو نامزد منعكس كننده رای مردم فقیر در مقابل مردم دارا بود؟ برای پاسخ به این پرسش تعداد شهرستانی هایی كه بیشترین درصد آرا به هر نامزد را داشته اند استخراج شده است. در جدول شماره یك بیشترین شهرستانی هایی كه بالا ترین درصد آرای مربوط به آقای هاشمی است قید شده. این جدول شامل ۲۴ شهرستان است. بیشترین درصد آرای آقای هاشمی مربوط به شهرستان های قیر و كارزین (فارس)، صحنه (كرمانشاه)، زرین دشت (فارس)، ایوان (ایلام)، نیك شهر (سیستان و بلوچستان)، كنگان (بوشهر)، پیرانشهر (آذربایجان غربی)، آبدانان (ایلام)... یعنی آن شهرستان هایی كه در نمودار ۱ درصد آرای آقای هاشمی بالاتر از درصد آرای آقای احمدی نژاد است عمدتاً شهرستان های بسیار محروم كشور را شامل می شوند. در جدول شماره ۲ شهرستان هایی كه بیشترین درصد آرای مربوط به آقای احمدی نژاد است درج شده. در بین این گروه بالاترین درصد آرای مربوط به شهرستان های رودان (هرمزگان)، فلاورجان (اصفهان)، گرمسار (سمنان)، عجب شیر (آذربایجان شرقی)، خوانسار (اصفهان)، بافق (یزد)، بهار (همدان)، سمیرم سفلی (اصفهان)، چادگان (اصفهان)، سیاهكل (گیلان) ... توجه به آمار موجود و مقایسه جداول ۱ و ۲ مشخصاً این فرضیه را رد می كند كه فقرا به آقای احمدی نژاد و ثروتمندان به آقای هاشمی رای داده اند. توجه به جدول ۱ نشان می دهد كه تعداد شهرستان هایی كه درصد رای آقای هاشمی بالاتر از درصد رای آقای احمدی نژاد است ۲۴ شهرستان است. این شهرستان ها اكثر قریب به اتفاق از محروم ترین شهرستان های كشور هستند و عمدتاً شهرستان هایی هستند كه از مراكز حكومتی اصلی فاصله داشتند و در مناطق مرزی و سرحدی كشور قرار دارند. به همین ترتیب آرای آقای احمدی نژاد نیز آرای مناطق محروم نبوده بلكه بیشترین درصد آرای ایشان (جدول ۲) مربوط است به شهرستان هایی كه در اطراف مراكز عمده سیاسی یا اقتصادی كشور قرار دارند. چنان كه گفته شد گرچه آمار ریزتر در دسترس نیست لكن بسیاری از این شهرستان ها دارای چند ویژگی قابل تشخیص هستند. اول اینكه طی سال های اخیر مهاجرپذیر بوده اند، دارای بافت جمعیتی مهاجر جوان تر هستند زیرا اطلاعات آماری دیگر نشان می دهد جمعیت مهاجر عمدتاً شامل جمعیت جوان شهرستان ها به مراكز مهاجر پذیر است. دیگر اینكه عمدتاً از نیرو های كار شاغل در مراكز صنعتی، تجاری و یا فعالیت های موقتی تشكیل می شوند یا بیكار هستند. نكته جالب توجه اینكه هنگامی كه شهرستان ها را بر حسب یك شاخص توسعه شهرستان ها به دو دسته پیشرفته و غیرپیشرفته تقسیم كنیم در بین شهرستان های بهره مندتر نیز توزیع آرا بین دو كاندیدا روند خاصی را به نفع هیچ كدام نشان نمی دهد. بنابراین هیچ دلیل آماری برای تایید اینكه فقرا به آقای احمدی نژاد و اغنیا به آقای هاشمی رای داده اند قابل تائید نیست.۲- آیا جنبه های قابل توجه در آمار موجود قابل مشاهده است؟ در بین شهرستان های مختلف در ۶ مورد درصد مشاركت از صددرصد یا بالاتر است. برای مثال در مورد شهرستان شمیرانات درصد مشاركت ۸۳۹ درصد، در مورد شهرستان ری ۲۱۶ درصد و در مورد رباط كریم ۱۳۱ درصد است. البته تعیین اینكه مرز غیر عادی بودن را در كجا می توان ترسیم كرد ضابطه خاصی نمی توان ارائه كرد. لكن شاید مشاركت بالای ۹۰ درصد را بایستی با نظر احتیاط مورد بررسی قرار داد. لازم به یادآوری است كه این درصد های بالا عمدتاً مربوط به مناطق سیاحتی و یا زیارتی است كه در روز های جمعه از جمله روز انتخابات جمعیت آنها به نحو چشم گیری افزایش می یابد و در نتیجه می توان انتظار داشت كه تعداد رای دهندگان به نسبت جمعیت موجود این مناطق نیز افزایش یابد. لكن همین پدیده امكان رفتار های نامناسب را نیز منتفی نمی كند و ضروری است در انتخابات آتی برای نظارت بر اینگونه مناطق خاص تدابیر ویژه اتخاذ شود. شایان ذكر است كه نتایج آرای ماخوذه در این شهرستان ها نیز روند های متفاوت از آنچه در كل كشور مشاهده می شود را به نفع یك كاندیدا یا دیگری نشان نمی دهد.نكته های قابل توجه دیگر اینكه آمار آرای آقای هاشمی از یكنواختی و سازگاری درونی بیشتری برخوردار است. به این معنی كه اگر نمودار ۱ را در مقیاس بزرگتر ترسیم كنیم آمار مربوط به درصد آرای آقای احمدی نژاد در داخل شهرستان های استان ها نیز از نوسان بیشتری برخوردار است تا آمار ماخوذه آقای هاشمی. علاوه بر آن انحراف معیار در آرای آقای هاشمی حدود ۱۰ و در آرای آقای احمدی نژاد حدود ۱۲ است. این امر خود نكته قابل توجهی است كه بایستی در جایگاه خود مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
۳- آیا توزیع آرای دو كاندیدا اریب و گرایش خاصی را نشان می دهد؟ اگر درصد آرای دو كاندیدا را كه بیشترین فراوانی را دارد در نظر بگیریم (به زبان آماری مد مشاهدات) می توان دریافت كه دامنه رای مد برای آقای هاشمی دارای بیشترین فراوانی یعنی ۷۵ درصد است. مد توزیع آرای آقای احمدی نژاد دارای فراوانی ۶۶ درصد است. این توزیع ها در نمودار های ۲ و ۳ ارائه شده است. به این معنی كه تراكم آرای آقای هاشمی در منطقه مد درصد آرا بیشتر است. در مورد پدیده هایی مانند انتخابات انتظار می رود توزیع آرا در دو طرف مد كم و بیش متقارن باشد. مگر عوامل خاصی آرا را به یك طرف متمایل نماید. بررسی توزیع فراوانی آرای دو كاندیدا نشان می دهد كه تراكم آرای آقای احمدی نژاد در طرف راست مد و تراكم آرای آقای هاشمی اندكی به طرف چپ است. درصد اریب آرای آقای احمدی نژاد در طرف راست مد حدود ۲۷ درصد و در مورد آقای هاشمی حدود ۴ درصد است. حال اگر این فرضیه را در نظر بگیریم كه حركت تبلیغاتی و یا تجهیز نیرو برای جلب حمایت از آقای احمدی نژاد انجام شده باشد حدود تاثیربخشی آن حداقل ۲۷ درصد بوده است. همچنین حركت های تخریبی بر علیه آقای هاشمی اثر ناچیزی بر توزیع آرای ایشان داشته و اثر بیشتر خود را بر انصراف بخشی از رای دهندگان بالقوه از رای دادن اعمال كرده است. نكاتی كه از این ویژگی آمار می توان مورد توجه قرار داد هم برای آقای احمدی نژاد و هم برای آقای هاشمی نكات قابل تعمقی است. آقای هاشمی و یا خط و خطوط حامی ایشان در انتخابات گذشته از یك حمایت باثبات تر و قاعده مندتر برخوردار است. در صورتی كه پیروزی آقای احمدی نژاد تا حدودی بر آرای پرنوسان تر و فرارتر متكی است
۴- رای دهنده میانی كیست؟ در مباحث اقتصاد سیاسی مفهوم بسیار مهمی كه طی چند دهه اخیر مطرح شده مفهوم رای دهنده میانی است. یعنی فرد رای دهنده و یا گروه اجتماعی خاصی كه در طیف مواضع سیاسی و اقتصادی ۵۰ درصد جامعه بالاتر از او و پنجاه درصد پایین تر از او قرار داشته باشند. نكته مهم این است كه در یك انتخابات سالم كاندیدایی بیشترین شانس برنده شدن را دارد كه رای دهنده میانی را تشخیص دهد. قبل از انتخاب اگر رای دهنده میانی شناخته شده باشد (كه این امر ساده ای نیست) آنگاه كاندیدایی كه در تبلیغات او را هدف قرار دهد بیشترین شانس پیروزی را دارد. لكن پس از انتخابات می توان رای دهنده میانی را تشخیص داد. حال پس از انتخابات اخیر رای دهنده میانی در حقیقت خود را بروز داده است. می توان به تعیین شهرستان هایی كه رای دهنده میانی به كاندیدای پیروز بوده است به شرایط رای دهنده میانی پی برد و نتایجی در مورد وضعیت اجتماعی و فرهنگی آن طیف از جمعیت به دست داد و در این انتخابات رای دهنده میانی از ویژگی جمعیت شهرستان های فسا، نقده، جهرم، لنگرود و نهبندان برخوردار بوده است. در انتخابات سال ۱۳۷۶ آقای خاتمی شهرستان های رای میانه، لاهیجان، سربند، میانه و اراك بوده اند.
با توجه به اینكه به طور متوسط این شهر ها از نظر اجتماعی و اقتصادی پیشرفته تر از شهرستان های رای میانی انتخابات اخیر هستند می توان چنین استنتاج كرد كه در مورد توسعه فرهنگ سیاسی كشور طی این دو انتخابات نیز جای طرح سئوال وجود دارد. بالاخره نكته آخر اینكه به رغم مسائل مطرح شده آمار موجود نشان می دهد كه شعار ها و پیام های آقای احمدی نژاد توجه بخشی رای دهندگان را به خود جلب كرده است. همانگونه كه در بخش های بالاتر مطرح شد بخشی از این رای دهندگان ساكنین شهر های متورم مهاجر پذیر اطراف شهر ها و مراكز اقتصادی و حكومتی مهم هستند. این اقشار علی الاصول فقیرترین اقشار كشور نیستند.لكن كسانی هستند كه در اطراف مراكز انباشت ثروت گرد آمده اند و انتظار مشاركت در این ثروت ها را دارند. ضروری است به این نكته توجه شود كه تمام تبلیغاتی كه پیرامون فقیرتر شدن جامعه و توسعه فقر طی مراحل انتخابات مطرح شد بی اساس است. یعنی هیچ مشاهده آماری وجود ندارد كه نشان دهد كشور در سال های بعد از جنگ فقیرتر شده و یا اینكه درصد اقشار زیر خط فقر بیشتر شده است بلكه آمار موجود عكس این را نشان می دهد. گرچه ممكن است انتظار دستاورد های بیشتری را داشته باشیم لكن تبلیغات معكوس خارج از چارچوب بود و خواه ناخواه آثار سوئی را در آینده از خود بروز داده و گریبان گیر خواهد شد.نكته قابل ملاحظه دیگر اینكه روند های مربوط به سیاست های اقتصادی چند سال اخیر نیز شرایط اشتغال و فعالیت باثبات و همچنین ترسیم افق های امیدواركننده برای اقشار جوان شهر ها و حاشیه شهر ها ایجاد نكرده است. چنانكه این گروه ها اعتماد نداشته باشند به اینكه براساس تلاش و كوشش خود آینده امیدوار كننده و سرشاری خواهند داشت. اینگونه اقشار پیام های افراد سیاسی كه قول بازتوزیع به آنها می دهند را به گوش جان خواهند نیوشید. طبعاً در هر كشوری با شرایط مشابه ما اینگونه پیام ها رای جمعیت هدف را جلب خواهد كرد. لكن گرفتاری افراد سیاسی بعد از آن آغاز می شود كه نتوانند این اشتهای تحریك شده را پاسخ گویند. از همین جا چالش آقای احمدی نژاد رئیس جمهور منتخب شروع می شود. اگر بخواهند به محرومین رسیدگی كنند بایستی به شهرستان هایی توجه نمایند كه بیشترین آرا را به آقای هاشمی داده اند. اگر بخواهند به كسانی رسیدگی كنند كه بیشترین آرا را به آقای احمدی نژاد داده اند آنگاه بایستی سیاست های پیشنهادی توسط آقای هاشمی را پیگیری نمایند.
• ارزیابی انتخابات نهم ریاست جمهوری
اگر بخواهیم فرض كمك نهادهای رسمی و یا سایه ای به یك نامزد خاص را هم بررسی كنیم، این آمار به ما كمك می كند. این نهادها در شهرهای بزرگ مثل تهران، اصفهان و یا مشهد برای چنین كمكی به مشكل و مانع بیشتری برخورد می كنند ولی این كار در حواشی شهرهای بزرگ كه دارای تراكم جمعیتی است، امكان پذیرتر است. به خصوص آنكه مهاجرپذیر بودن این شهرهای حاشیه باعث شده تا نظم اجتماعی ریشه دار و منسجمی در آنها نباشد و امكان كمك برخی نهادهای رسمی و سایه ای به یك نامزد را سهل تر كند. در چنین نقاطی هم شعارهایی مانند شعارهای آقای احمدی نژاد پذیرش بیشتری دارد. باید خوب توجه كرد كه وی شعار رفع فقر نداد. بلكه حرف هایی نزدیك به این مضمون كه من اموال ثروتمند را می گیرم و به بقیه می دهم (مطرح شد). این قول ها مورد پذیرش چنین جوامعی قرار می گیرد كه هنوز دارای ثبات اجتماعی نیستند. در این نقاط افرادی از قسمت های عقب مانده كشور به حواشی مراكز ثروت آمده اند. دولت های قبلی هم از قبل از انقلاب نه در جهت كاهش انگیزه های مهاجرت این جمعیت كرده و نه اینكه به یك روال منطقی معیشت برسند كاری در خور انجام داده اند. اكثر مردمان این شهرهای حاشیه ای كارهای خدماتی موقتی دارند. این افراد دارای درآمد بالا و مناسب در مقایسه با شهروندان شهرهای بزرگ نیستند، ولی وضعیت زندگی شان از زمان پیش از مهاجرت و زمانی كه در دهات و روستاها بودند، بسیار بهتر شده است. یعنی از بابت مهاجرتی كه به حاشیه شهرهای بزرگ انجام داده اند از فقر كمتری رنج می برند و زندگی بهتری یافته اند و عمدتاً جزء قشر محروم محسوب نمی شوند ولی هنوز موقعیت پایداری ندارند. این طیف اجتماعی در حواشی شهرهای بزرگ از نزدیك به طیف پردرآمد و ثروتمند نگاه می كند و این مجال را برای قیاس زندگی خودش و طیف پردرآمد دارد. حال یك كاندیدای ریاست جمهوری شعارهایی در جهت تحریك این گروه مطرح می كند. می گوید من می خواهم آنچه هست را بیش از قبل به شما بدهم و از سهم ثروتمندان كم كنم. نه اینكه بگوید من شرایط زندگی بهتری برای شما تهیه می كنم یا اینكه كار پردرآمدتر یا امكان مولد بودن بیشتر را فراهم می كنم، بلكه می گوید از دیگری سلب و به شما می دهم. این نوع گویش در این حاشیه ها مقبول می افتد. این نوع روش در سیستم های سیاسی، مجاز تلقی نمی شود. به این علت كه اگر فردی پایبند یك نظام سیاسی باشد حتی اگر به این سیستم انتقاداتی داشته باشد، نباید اختلافات اجتماعی داخلی را تحریك كند، چون این تحریك مسبب بحران خواهد بود. این كار از نظر اخلاق سیاسی رد است. حتی در جوامع پیشرفته مثل آمریكا یا انگلستان اگر یك نامزد ریاست جمهوری با گفتمان سلب داشته های ثروتمندان و اعطای آن به حاشیه نشین های شهرها تبلیغات كند، با استقبال و حمایت این طیف روبه رو می شود و شانس خوبی برای پیروزی خواهد داشت. چون افراد ساده اندیش و طمع كار در تمام جوامع یافت می شود، ولی اخلاق سیاسی و سازمان های سیاسی ریشه دارتر اجازه نمی دهد كه فردی مبنای رقابت انتخاباتی خودش را چنین قرار بدهد.شهرستان هایی كه آقای احمدی نژاد آرای بالاتری در آن كسب كرده اند، غالباً شهرهایی هستند كه ویژگی مهاجرپذیر بودن، رشد جمعیتی بالا، قرار گرفتن در كنار شهرهای بزرگ و بعضاً حضور پررنگ نهادهای حكومتی را دارا هستند.یعنی به علت عدم توجه دولت آقای خاتمی و حتی دولت های قبلی از قبل از انقلاب به این مراكز مهاجرپذیر چنین طیفی در سطح جامعه رشد كرد. البته شاید نقد دولت آقای خاتمی زمان و مكان دیگری بطلبد ولی ذكر یك نكته در این راستا برای تحلیل سوم تیر موثر است.در دوره ایشان به داینامیك های اقتصاد توجهی نشد و این عدم توجه در انتخاب آقای احمدی نژاد موثر بود. ولی نكته جالب در سوم تیر این است كه هم مناطق محروم و فقیر و دورافتاده و هم مناطق نسبتاً ثروتمند از آقای احمدی نژاد استقبال چشمگیری نكردند، عمدتاً مناطقی كه در حواشی مناطق متنعم زندگی می كنند، بالاترین رای را به ایشان دادند. موضوع دیگری كه می توان در واقعه سوم تیر مشاهده كرد، اعتراض به تاریخ انقلاب است. در جامعه ما نسل جوان طیف گسترده جمعیتی را شكل می دهد و متاسفانه نیازهایی از آنان بی پاسخ گذاشته شده است.ما دوران جنگ را پشت سر گذاشتیم. دوره اول آقای هاشمی كه بیشتر صرف بازسازی شد و در دوره دوم دولت ایشان هم كشمكش هایی به وجود آمد و از اجرای برنامه های ایشان جلوگیری كرد. بعد از آن هم در دوره آقای خاتمی كه ابتدا كار دولت با نفی اقتصاد آغاز شد و توسعه اقتصادی موخر به كار سیاسی شد. بعد از آن هم دیدند كه در حوزه سیاسی كاری نمی توانند بكنند كار اقتصاد را به بوروكراسی واگذار كردند. در نتیجه كارهای اقتصادی اواخر دوران آقای خاتمی نتیجه دو عامل است. نخست درآمد نفت و دوم حركت هایی است كه خود سیستم اداری و بوروكراسی خودكار آن را انجام می دهد. مثلاً اگر كاری به آن نداشته باشیم خودش می خواهد فرودگاه و راه بسازد، بیمارستان را به ثمر برساند و... چون این سیستم اجازه فعالیت یافت خودش كاری را كه می توانست انجام داد. در اینجا آن بصیرت عمیقی كه لازم بود برای فهم و لحاظ داینامیك های اقتصادی صورت بگیرد، وجود نداشت. مثلاً توجه به اشتغال و چاره جویی برای رفع بیكاری یا آموزش نسل جوان به ویژه در طبقات ضعیف و دیده می شود كه تعداد انصراف از تحصیل ما بالا رفته است كه غالباً از طبقات ضعیف هستند. چون خانواده هایی كه از نظر اقتصادی قوی هستند، به بچه هایشان در كنار سیستم آموزشی كمك كرده اند. یكی از علل گسترش نهادهای عمومی مانند بسیج همین است. چون برای عده ای از جوانان ما نه امكان تحصیل و نه كار مولد وجود دارد. به همین دلیل انگیزه برای پیوستن به چنین نهادهایی بالا می رود. چون در آنجا از حداقلی از امكانات یا درآمد برخوردار می شوند و امیدوار هستند در آینده برای آنها در نهادهای انتظامی و دفاعی شغلی فراهم شود. در حالی كه اگر شغل مولد برای آنها تدارك می شد، چنین اتفاقی نمی افتاد. جذب آنها در این نهادها كار مولد نیست بلكه عادت دادن آنها به گشتن بی هدف است و عمدتاً یك روزمرگی است گرچه ممكن است بعضاً كارهای مفیدی هم انجام دهند. لكن این مشاركت های هر چند مفید جایگزین كار مولد نمی شود كه از چشم دولت آقای خاتمی پنهان ماند. اصلاً به جای اینكه سرمایه گذاری در مناطق محروم كه مبداء مهاجرت ها هستند، انجام گیرد، بیشتر به بخش های سیاسی و به اصطلاح فرهنگی كمك شد، طیف ها و نهادهایی كه به آقای احمدی نژاد كمك كردند، جاهایی بودند كه از ردیف های بودجه ای بالایی در دوره آقای خاتمی برخوردار شدند و رشد كردند، حال اگر دولت ایشان این بودجه را صرف سرمایه گذاری صحیح برای همان جوانان بیكار می كرد و كار مولد برای آنها درست می كرد طرز تفكرشان شاید تغییر می كرد. نقش وضعیت اقتصادی و روند آن در دهه گذشته كاملاً در رای آقای احمدی نژاد قابل ردیابی است. این جوان ها نه خیلی فقیرند و نه خیلی ثروتمند و انگیزه ای كه به آن پاسخ گفته اند یك نوع درماندگی است. این نكته نشانه یك سرخوردگی از تاریخ انقلاب و دوران پس از بازسازی جنگ است. اگر به موقع به نیاز جوان ها پاسخ می دادیم، چنین سرخوردگی هایی پدید نمی آمد. یك داینامیك دیگر تحول جمعیتی بود كه دولت باید برای آن اولویت قائل می شد و در برنامه ها دیده نشد. ما الان نسل بیكاری تربیت می كنیم كه آموزش اجتماعی نامناسبی را به آنها داده ایم. ما یك گسستگی در تاریخ اجتماعی مان ایجاد می كنیم. كسانی را برای گرفتن زمام امور آماده می كنیم كه آموزش در حین كار را ندیده اند و نمی بینند. مثلاً ممكن است پسری در نهایت بر سر شغل پدرش برود ولی وقتی كه پدر از قید حیات رفته و لاجرم جای را خالی كرده است متاسفانه آن پسر آموزش لازم را برای كار ندیده است. در كشورهای غربی دوران دبیرستان و دانشگاه دوران خوشگذرانی و راحتی جوانان است. آنجایی كه اینها در قالب یك نظم اجتماعی منسجم قرار می گیرند، محیط كار است. جوانی كه تا دیروقت بیدار بوده و تا ظهر می خوابیده و هر شب برای خودش می گشته وقتی به سر كار می رود، باید نظم را رعایت كند. باید به موقع بدون تاخیر با حواس جمع و با انرژی در سر كار حاضر شود و باید سلامت جسم و روح خودش را حفظ كند و در غیر این صورت كار و معاش خود را از دست می دهد. این محیط كار است كه آموزش فرهنگی برای جوانان دارد. با حضور در مراكز دینی و فرهنگی ابعادی از فرهنگ ممكن است، آموخته شود ولی فرهنگ اصلی كار كه تولید است، در اینجا فرا گرفته نمی شود. اما آن اصلی كه حیات و بقا و دوام جامعه را تنظیم می كند یعنی فرهنگ تولید، فرهنگ سرمایه گذاری، فرهنگ پس انداز، فرهنگ همكاری و فرهنگ احترام به حقوق و حدود دیگران عمدتاً در محیط كار آموزش داده می شود. مثلاً مغازه دار در محیط كار متوجه می شود كه باید به مشتری احترام بگذارد. مدیر در محیط كار می فهمد كه باید كارگر را درك كند و كارگر متوجه می شود كه باید مدیر خودش را حمایت كند و با تعاون باید با هم كنار بیایند. این آموزش های فرهنگی كه جان اقتصاد بلكه حیات جامعه است، اكنون به نسل جوان ما داده نشده است. اگر اینها پس از بازنشستگی و فوت نسل موجود بر سر كارها بیایند بدون آموختن این فرهنگ كار معلوم نیست چه خواهد شد و این اولین اثری است كه سیاست های دول ما برای جامعه داشته است و آثار بعد از آن را خدا به خیر كند. در نتیجه سرخوردگی جوانان از دوران پس از بازسازی نیز با گفتمان نقد انقلاب آقای احمدی نژاد همراه و از زمینه های پیروزی ایشان شد. پس دو ویژگی در پیروزی ایشان نقش عمده داشت. یكی رای مهاجران به حاشیه شهرهای بزرگ كه هم نسبت به قبل خودشان از وضع معیشتی بهتری برخوردار شده اند و در عین حال به علت نزدیكی با اقشار متنعم سطح توقعاتشان بالا رفته است كه این حیزكردن چشم دیگران به ثروت افراد معدود خیلی هم كار خطرناكی است.البته كاهش اینگونه تعارض ها از طریق برنامه های مدبرانه ضروری است لكن دامن زدن به آن دور از احتیاط است. افرادی كه دارای تخصص در علوم سیاسی و اجتماعی هستند، باید این موضوع را كالبدشكافی كنند و با بررسی و محتواسنجی مواضع نامزدها در انتخابات اخیر درس بگیریم و حداقل این تجربه را در ذهن تاریخی خود نگه داریم. چون حوادثی نظیر سازماندهی برخی نهادها و یا قصوری كه دولت انجام داد، باید ارزیابی شود تا لااقل در آینده نسبت به بروز آن هوشیار باشیم. اما در مورد عواقب انتخابات. اگر شاخص ها را ببینیم، می توانیم برای نگران بودنمان دلیل پیدا كنیم. یكی آنكه جامعه اقتصادی كشور علامت خوبی نسبت به شرایط نشان نمی دهد كه نمونه بارز آن بورس اوراق بهادار است. بازارها راكد هستند و كم كم بحث خروج سرمایه مطرح می شود. دیگر آنكه طبقه نخبگان چندان به همكاری با دولت جدید تمایل نشان نمی دهند.در حالی كه دولت نیز گفته می شود قصد حذف یك قشر بزرگ از مدیران مجرب را دارد. در حالی كه رئیس جمهور جدید به كمك این نخبگان برای انجام ابتدایی ترین كارها احتیاج دارد. اینكه مدیران باسابقه به صفات نامناسب متهم شدند بنابراین حتی اگر بخواهند با دولت جدید كار كنند با دلگرمی نخواهد بود. این یك نوع اتلاف منابع است. چون این مدیران با سرمایه گذاری زیاد و هزینه های فراوان مدیر شدند و اتفاقاً غالب آنها افراد شریفی هستند و از بطن هر انقلاب بیرون آمده اند. نكته دیگر شرایط بین المللی است كه تاثیر منفی بر روی اقتصاد خواهد گذاشت و اینكه مسیر جدیدی در خارج در برابر ما در حال شكل گیری است كه خیلی خطرناك است.نكته دیگر هم در سیاست داخلی است كه علامت های جالبی از ناحیه گروه های سیاسی ظاهر نمی شود. حتی از سوی گروه هایی كه باید طرفدار دولت جدید باشند صحبت ها و نظریه هایی می دهند كه ایجاد نگرانی می كند.با این شرایط نقش مجلس در شرایط فعلی مهم شده است. شاید مجلس گرایش و خاستگاه تقریباً یكسانی با دولت جدید داشته باشد، ولی شایسته است، حساسیت بیشتری نشان دهند و در برابر روی كار آمدن مدیرانی با سوابق امنیتی یا نظامی و مدیران بی تجربه مقاومت كنند تا حساسیت بر روی كشور بیشتر از آن كه هست، نشود و مدیران برجسته كشور كه ثمر تجربه بیست سال گذشته اند و اتفاقاً از افراد همین انقلاب بودند، ناگهان حذف نشوند. چون عواقب این امر آسیب های بنیادین خواهد بود.

دكترسید محمد طبیبیان استاد مؤسسه پژوهش در برنامه ریزی و توسعه
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید